«رودخانه تباهی (فرار از کره شمالی)» نوشته ماساجی ایشیکاوا با ترجمه فرشاد رضایی توسط نشر ققنوس منتشر شد.

فرار از کره شمالی به ایران رودخانه تباهی

به گزارش مهر، نسخه اصلی این‌کتاب در سال ۲۰۱۷ چاپ شده است.

این‌کتاب، چهارمین کتابی است که ققنوس درباره کره‌شمالی و فرار از این‌کشور منتشر می‌کند. پیش‌تر کتاب‌های «کره شمالی»، «روح گریان من» و «رهبر عزیز» درباره این‌موضوع توسط ناشر مذکور چاپ شده‌اند که در کنار کتابی چون «فرار از اردوگاه ۱۴» درباره یک‌فرار دیگر از کشور کمونیستی کره شمالی قرار می‌گیرند.

ماساجی ایشیکاوا نویسنده «رودخانه تباهی» متولد سال ۱۹۴۷ است که پدری کره‌ای و مادری ژاپنی دارد. خانواده ماساجی در سال ۱۹۶۰ هنگامی که او ۱۳ ساله بود از ژاپن به سرزمین موعود یعنی کره شمالی مهاجرت کردند. از آن به‌بعد دوران حبس ماساجی ایشیکاوا در کره شمالی آغاز شد و او توانست در سال ۱۹۹۶ از دام حاکمان این‌کشور کمونیستی بگریزد.

کتاب «رودخانه تباهی» سرگذشت‌نامه خودنوشت ایشیکاوا و داستان مستند فرارش از کره شمالی به ژاپن است که پیش از متن هم، مسیر حرکت او روی نقشه درج شده است. مراحل شش‌گانه فرار این‌فرد به‌این‌ترتیب است: ۱- قطار هامجو به هی‌یِسان در سپتامبر ۱۹۹۶، ۲- تلاش برای گذر از رودخانه یالو و به‌هوش‌آمدن در چین، ۳- سفری ۴۰۰ کیلومتری با خودرو در کوه‌های شانگهای، ۴- پنهان‌شدن در شن‌یانگ به کمک کنسولگری ژاپن، ۵- فرار مخفیانه با سه خودرو به شهر دالیان و ۶- پرواز چارتر به توکیو در سال ۱۹۹۶.

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

و آن جنس فوق‌العاده‌ای که او مقابل صورت پدرم تکان‌تکان می‌داده چه بوده؟ عضو چندش‌آور بدن فوکِ آبی. شوخی نمی‌کنم. ظاهرا آن چیز در طب چینی ارزش بسیار بالایی دارد و در کره شمالی هم، که هر گونه درمان و طبابتی دور از دسترس بود، چنین چیزی ممکن بود حسابی گران باشد. آن چاقوکش عضو چندش‌آور فوک را در دست پدرم می‌گذارد و پیش از گرفتن جواب می‌رود.
بوی توطئه به مشام پدرم می‌خورَد. ما به تهیدستی معروف بودیم. آن چاقوکش حتما این را می‌دانسته. پس چه از جان ما می‌خواسته؟ چرا خودِ بی‌سروپایش آن را نفروخته بوده؟ چرا آدم باید سود چیزی را از دست بدهد؟ ولی پدرم در انتها با خودش می‌گوید: «اگه بشه یه پولی ازش درآورد...»
بعدا معلوم شد که این‌فکر به غایت اشتباه بوده.
پدرم می‌رود دنبال خریدار، ولی پیش از آن‌که بفهمد قضیه از چه قرار است بی‌سروپایی دیگر عضور چندش‌آور را از چنگش می‌قاپد. پدرم آن موقع هفتادوچهار سال داشت ولی ذهنش هنوز مثل مردی جوان کار می‌کرد. پس می‌افتد دنبال سارق ولی پاهایش خیلی یاری‌اش نمی‌کنند.
داد می‌زند: «دزد! دزد! بگیرینش!»
کسی اهمیت نمی‌دهد، چون از این دست اتفاق‌ها هر روز در کره شمالی می‌افتاد. پدرم طرف را گم می‌کند و به خانه برمی‌گردد.
آن شب چاقوکشِ اول دوباره آمد سراغمان.
گفت: « یه کسی رو پیدا کرده‌م که ذَکَرِ فوک می‌خره. بده ببرمش.»
من گفتم: «فکر کرده‌ای با بچه طرفی؟ فکر کرده‌ای من از اونام که یه شیاد زل بزنه تو چشام منم نفهمم؟»
«اگه حرف گنده‌تر از دهنت حرف بزنی یه جوری می‌زنمت که برق از سرت بپره تخم‌سگ.»

این‌کتاب با ۲۰۰ صفحه، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۲۱ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ..............

زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...