راه و رسم شاعرانه دیدن دنیا | ایران


پس از درگذشت نابهنگام عباس کیارستمی، چندین کتاب با محوریت او و سینمایش به بازار نشر آمد. در میان این کتاب‌ها «سر کلاس با کیارستمی» [Lessons with Kiarostami] یکی از جذاب‌ترین کتاب‌هایی بود که خواننده را با فکر و اندیشه این سینماگر آشنا می‌کرد. با وجود اینکه کیارستمی تا واپسین روز حیات روی مطالب کتاب نظارت داشت ولی در آخر نتوانست انتشار و استقبال مخاطبان از این کتاب را ببیند. پال کرونین [Paul Cronin] در «سر کلاس با کیارستمی» فرصت را مغتنم شمرده و در یکی از کلاس‌های کارگردان، خود را از جمع شاگردان جدا کرده و در مقام یک نویسنده ظاهر شده است. از این بابت باید خیلی ممنون او باشیم، چون اگر او چنین کاری را انجام نمی‌داد بعید بود ما الان حرف‌های کارگردانی بزرگ مثل کیارستمی را در کلاس‌های فیلمسازی‌اش بخوانیم.

خلاصه کتاب سر کلاس با کیارستمی» [Lessons with Kiarostami]

هنر و مراقبه
کیارستمی جایگاهی تکرار نشدنی در دنیای هنر دارد. او کارگردانی منحصر‌به فرد با سبک کاری مخصوص و سینمای مخصوص به خودش بود. مایک لی یکی از مشهورترین کارگردانان بریتانیایی کیارستمی را چنین توصیف می‌کند: «هر فیلمساز مستقلی مایل است خود را استثنایی بشمارد و بسیاری بی‌شک چنین‌اند، کم یا بیش. اما هیچ کدام را منحصر به فردتر از دوستم عباس کیارستمی نمی‌دانم.» هنر و فیلمسازی برای کیارستمی نوعی مراقبه بود. او در نهایت دقت به محیط اطراف خود نگاه می‌کرد و جزئیات را به خوبی به خاطر می‌سپرد. همواره شاخک‌های هنری او برای بهره گرفتن از طبیعت حساس بود و زمانی که با نگاه شاعرانه به دنیا نگاه می‌کرد، اثری لطیف و تماشایی خلق می‌کرد. با خواندن «سرکلاس با کیارستمی» انگار خواننده سرکلاس و پای حرف‌های استاد نشسته است. کیارستمی خیلی مستقیم و بدون واسطه با شاگردانش حرف می‌زند و آنها را با اصول اولیه فیلمسازی و کار هنری آشنا می‌کند. البته حرف‌های کیارستمی فقط درباره فیلمسازی نیست؛ او درباره زندگی و نگاه دقیق به اجزای خلقت صحبت می‌کند و به دنبال تقویت چنین نگاهی در آنهاست.

نگاه شاعرانه کیارستمی
توصیه‌های کیارستمی به شاگردانش بسیار کاربردی است. حتی آنهایی که علاقه‌ای به سینما و فیلمسازی ندارند نیز می‌توانند کتاب را بخوانند و از جهان‌بینی خاص و ویژه کیارستمی استفاده کنند. کیارستمی در همان اوایل کتاب، چنین توصیه‌ نابی را به شاگردانش گوشزد می‌کند: «می‌خواهم به شما کمک کنم که از دل امر پیش پا افتاده، زیبایی را بیرون بکشید. می‌خواهم به شما کمک کنم که دوباره نگاه کنید و فراتر از روش عادی توان نگاه کردن به جهان پیرامون‌تان را بیابید. در این هفته به اتفاق، چشم‌هایتان را خواهیم شست. با هم بازنگری و بازآموزی می‌کنیم. نگاه تازه‌ای به چیزها می‌اندازیم.»

کیارستمی در حرفه و زندگی‌اش تأکید زیادی بر شعر دارد. به همین خاطر آثارش را تا این اندازه شاعرانه می‌بینیم. خودش در این باره در کتاب می‌گوید: «یک بار از من سؤال کردند که آیا پایه و اساس هنر ایران شعر است؟ گفتم به نظرم می‌رسد اساس تمامی هنرها شعر باشد. هنر یعنی کشف و شهود، هویدا کردن داده‌های جدید. شعر ما را به تعالی می‌رساند. به ما کمک می‌کند از روزمرگی بگریزیم و این گریز همان هنر است. بیان هنری، جهانی را پیش رو می‌آورد که از چشم انسان پنهان است.»

کیارستمی با این مقدمه، توضیحات خود را از سینمای شاعرانه ارائه می‌دهد. او اعتقاد داشت فیلم شاعرانه دو بار ساخته می‌شود، یک بار توسط کارگردان و بار دیگر توسط بیننده. کیارستمی به همین کشف و شهود و رمزگشایی در فیلم‌های شاعرانه علاقه داشت و به خاطر همین، فیلم‌هایش همچنان محل بحث و گفت‌وگو هستند. کیارستمی در خلال صحبت‌هایش، نقبی هم به خاطراتش می‌زند و از دوران نوجوانی و جوانی و خاطرات فیلمسازی‌اش صحبت می‌کند.

خاطراتی از «زیر درخت زیتون»
او همینطور که از سینمای مورد علاقه‌اش حرف می‌زند و به دنبال باز کردن بال و پر خلاقیت هنرجویان است، با مرور خاطرات خودش، نکات ارزشمندی را درباره فیلم هنری ساختن بیان می‌کند. بخش جذابی از کتاب به نحوه شکل‌گیری ایده و روند ساختن فیلم‌های کیارستمی برمی‌گردد. برای مثال این خاطره از ساخت فیلم «زیر درختان زیتون» شیوه کاری کیارستمی را نشان می‌دهد: «در جایی، فیلمبردار فیلم ایراد می‌گرفت که چهره دو شخصیت اصلی زیادی از دوربین دور است و حیف است که چهره‌شان به خوبی دیده نشود. می‌خواست نمای نزدیک بگیرد. به او گفتم نیازی نیست چون تماشاچی خودش این کار را در فکر خودش خواهد کرد. بیننده تیزبین می‌تواند گره‌ها را برای خودش باز کند به شرط اینکه شخصیت‌ها و پیکره‌بندی‌ فیلم استوار باشد.»

کیارستمی در فیلم‌هایش، حساب ویژه‌ای را روی خلاقیت و تخیل بیننده باز می‌کند. بنا به همین نظر، کیارستمی علاقه زیادی به پایان باز فیلم‌هایش داشت و می‌گفت در این پایان‌بندی، ذهن و قوه خیال تماشاگر به کار می‌افتد تا آنچه را خود تشخیص می‌دهد، حدس بزند. کیارستمی اعتقاد داشت هویت فیلم را بیننده تعیین می‌کند و فیلم نباید مثل جدول متقاطع برای همه یکی باشد.
یکی دیگر از بخش‌های جذاب کتاب به شیوه معاشرت کیارستمی با آدم‌ها برمی‌گردد: «اگر فیلمساز نبودم شاید راننده کامیون می‌شدم. زیاد شده است که مسافری بین راهی را سوار ماشینم کنم و او خیلی چیزهایی که شاید حتی برای همسرش نگفته برای من تعریف کند. کمربند را که می‌بندی انگار در صندلی روانشناس نشسته‌ای. من از این معاشرت‌های زودگذر خوشم می‌آید.»

درس‌هایی از کودکان
کیارستمی درباره سفر رفتن و بودن در ماشین هم توضیحات جالبی می‌دهد. او می‌گوید که ترافیک به او فرصت فکر کردن می‌دهد و بودن در ترافیک برای او آرامش زیبایی به همراه دارد. علاقه کیارستمی به ماشین بخشی جدایی‌ناپذیر از زندگی او بود: «شاید علاقه من به ماشین از عشقم به جاده سرچشمه گرفته باشد. فکر سفر، از یک نقطه به نقطه دیگر رفتن، در فرهنگ ایران مهم است. جاده نماد جست‌و‌جوی انسان برای کسب عادات زندگی است، نماد بی‌قراری روح و سیر و سلوکی بی‌پایان.» ایده‌پردازی در هنر از اهمیت زیادی برخوردار است. بخش زیادی از کتاب به گپ و گفت کیارستمی با شاگردان درباره ایده‌پردازی برای فیلم برمی‌گردد. رسیدن به ایده‌ای جالب توجه و جذاب در فیلمسازی یکی از مهم‌ترین بخش‌های کار است و دانستن اینکه کارگردانی مثل کیارستمی چطور ایده فیلم‌هایش را پیدا می‌کند، بسیار خواندنی است. حرف‌های کیارستمی حکیمانه و هوشمندانه است و نه فقط به درد فیلمسازی بلکه به درد تمام زندگی می‌خورد.

او همچنین از تأثیر کار با کودکان هم صحبت می‌کند: «کودکان به ما بزرگترها یادآوری می‌کنند که باید دائم دنیای اطراف خود را با دیده حیرت نگاه کنیم، چنین نسبت به زندگی بی‌تفاوت نباشیم، چشم‌هایمان را بگشاییم و در لحظه ببالیم.» کیارستمی توضیح می‌دهد که اگر در ابتدای فعالیت حرفه‌ایش با کودکان معاشرت نکرده بود، قطعاً فیلمساز دیگری می‌شد.

«سرکلاس با کیارستمی» کتابی است که نه ارزش یک بار خواندن بلکه ارزش خواندن چند باره را دارد. کیارستمی کارگردان باتجربه، باسابقه و حساسی است که درباره کارها و شیوه زندگی و نگاهش حرف‌های زیادی برای گفتن دارد. ضمن اینکه او با استفاده از حافظه بالایش، به درستی از شعر شاعران بزرگ استفاده می‌کند و همین ترکیب و استفاده از شعر، خیلی به غنای مطالب کمک می‌کند.

کتاب، خیلی خوب رمز و رازهای فیلمسازی و نگرش یکی از بزرگترین فیلمسازان جهان را به خوانندگان نشان می‌دهد. خواننده در لابه‌لای سطرهای کتاب با نگاه نغز، شاعرانه و جزئی‌نگر کیارستمی آشنا می‌شود و بهتر و کامل‌تر با نگاه انسانی فیلمساز آشنا می‌شود. «سرکلاس با کیارستمی» کلاس درسی تمام عیار است؛ برای آنها که تشنه بیشتر دانستن و بهتر زندگی کردن هستند.

«سرکلاس با کیارستمی» کتابی است که نه ارزش یک بار خواندن بلکه ارزش خواندن چند باره را دارد. کیارستمی کارگردان باتجربه، باسابقه و حساسی است که درباره کارها و شیوه زندگی و نگاهش حرف‌های زیادی برای گفتن دارد. ضمن اینکه او با استفاده از حافظه بالایش، به درستی از شعر شاعران بزرگ استفاده می‌کند و همین ترکیب و استفاده از شعر، خیلی به غنای مطالب کمک می‌کند.
کتاب، خیلی خوب رمز و رازهای فیلمسازی و نگرش یکی از بزرگترین فیلمسازان جهان را به خوانندگان نشان می‌دهد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...