چرا طوفان الاقصی رخ داد؟ | مهر


سرنوشت اسرائیل بعد از عملیات طوفان الاقصی دگرگون شد. این رژیم هرگز به وضعیت پیش از هفتم اکتبر ۲۰۲۳ باز نخواهد گشت. اما شاید برای بسیاری از مردم جهان این سوال وجود داشته باشد که چرا حماس چنین عملیات گسترده‌ای علیه رژیم صهیونیستی انجام داد؟ آیا حماس از واکنش صهیونیست‌ها بیمناک نبود؟ و مگر مردم غزه در چه شرایطی بودند که انجام چنین عملیاتی را ایجاب می‌کرد؟

به من دروغ نگو» [Tell me no lies: investigative Journalism that changed the world] مجموعه گزارش‌هایی تاریخ‌ساز از روزنامه نگاران کاوشگر جهان  جان پیلجر [John Pilger]

کتاب «به من دروغ نگو» [Tell me no lies: investigative Journalism that changed the world] مجموعه گزارش‌هایی تاریخ‌ساز از روزنامه نگاران کاوشگر جهان است که جان پیلجر [John Pilger] روزنامه نگار استرالیایی دستچین کرده و نشر اختران با ترجمه مهرداد (خلیل) شهابی و میرمحمود نبوی در مجموعه «پشت پرده مخملین» منتشر کرده است. یکی از تکان‌دهنده‌ترین گزارش‌هایی که پیلجر از میان آثار روزنامه نگاران پنجاه سال اخیر برگزیده است، گزارش عَمیره هَص روزنامه نگار منتقد اسرائیلی است که محصول سه سال زندگی او در میان مردم غزه است. به بهانه ۲۹ دی، روز غزه، مروری بر این گزارش داریم.

او از آنچه دید شگفتزده شد. محدودیت‌های تحمیل شده بر مردم غزه برای او باورنکردنی بود. هص که در سال ۱۹۹۳ زندگی در غزه را آغاز کرده بود در سال ۱۹۹۴ شاهد شادی خوش‌باورانه بخشی از جامعه در قبال توافقنامه صلح اسلو بود. اما او تا دو سال پس از آن هم در غزه ماند تا سرخوردگی مردم غزه از تشدید محدودیت‌ها را نیز گزارش کند.

گزارش او با نام «در محاصره» در کتاب به من دروغ نگو منتشر شد و پیلجر در مقدمه‌ای که حدود ده سال بعد بر گزارش عمیره هص نوشته تاکید کرده شرایط از آنچه در این گزارش آمده به مراتب بدتر شده است!

نکته این گزارش آن است که زنی یهودی موفق شده با اقشار مختلف مردم غزه رابطه انسانی برقرار کند و در گزارش خود جانبداری را کنار بگذارد. او از بی توجهی مطبوعات اسرائیل و بی‌علاقگی شهرک‌نشینان به گزارشش ابراز ناراحتی می‌کند اما از تلاشی که آغاز کرده دست بر نمی‌دارد و به بیان تصاویر تبعیض‌آمیز فراوانی که دیده است می‌پردازد. نتیجه سه سال زندگی هص در غزه در کتابی به نام «آشامیدن دریا در غزه» منتشر شده که این گزارش نیز بخشی از آن کتاب است.

«در محاصره» تصاویری از ظلم رژیم صهیونیستی به اقشار مختلف مردم غزه از اساتید دانشگاه تا دانش آموزان عادی ارائه می‌دهد که بخشی از آنها به مشکلات کارگران ساکن غزه که ناگزیر از کار کردن در سرزمین‌های اشغالی هستند می‌پردازد. مهمترین مشکل آن‌ها پاسگاه‌های ایست بازرسی متعددی است که مجبورند هر روز از آن عبور کنند و هر روز ممکن است به بهانه‌ای گیر کنند:

«در پاسگاه بازرسی، تعدادی از کارگران متقاضی خروج از غزه را از لب مرز بازگردانده و خروج از غزه را برایشان ممنوع کرده بودند. همه آنان، دست کم ۱۵ سال در اسرائیل شاغل بودند و حتی روز قبل هم مثل معمول سر کار رفته بودند. اما حالا یک مرتبه ریسک امنیتی محسوب می‌شدند. چرا؟»

او از مسیر نسبتاً سخت جلب اعتماد مردم غزه می‌گوید و اینکه پس از جلب اعتماد مردم با درخواست‌های مکرر آن‌ها روبرو می‌شود که از وی می‌خواهند برای حل مشکلات متعددی که سازوکارهای سختگیرانه رژیم صهیونیستی برایشان به وجود آورده است از نفوذ خودش استفاده کند. اما او اظهار می‌کند که فقط یک خبرنگار عادی است و نفوذی در سازوکارهای رژیم ندارد. به علاوه از این نگران است که اگر به این خواهش‌ها پاسخ مثبت بگوید، زیر خروارها درخواست کمک دیگر مدفون شود. این بخش از نوشته‌های هص به خوبی وضعیت سخت مردم غزه در برابر رژیمی که ساده‌ترین حقوق انسانی را از آنان سلب کرده است نشان می‌دهد.

مورد خاص یک خانواده
بالاخره او در یک مورد قانون شخصی خودش را زیر پا می‌گذارد و به خاطر مادری در شُرُف مرگ که در یکی از بیمارستان‌های تل‌آویو بستری شده، به فرزندان او کمک می‌کند تا به ملاقات مادرشان بروند. علیرغم وضع ناپایدار سلامتی مادر که او را بر لبه پرتگاه مرگ و زندگی نشان می‌دهد و در حالی که یکی از پزشکان می‌گوید او تا فردا زنده نخواهدماند، اعضای این خانواده باید فرآیند پرپیچ و خمی برای کسب مجوزهای خروج از غزه طی کنند که کُند، بدبینانه و دارای اشتباهات مضحک است!

نه تنها اعضای این خانواده نمی‌توانند با تاکسی‌های غزه خود را به بیمارستان برسانند، بلکه حتی هیچکدام مجوز یک شب اقامت در غزه را هم ندارند. وقتی بالاخره از مارپیچ موانع عبور می‌کنند و موفق به عیادت مادر می‌شوند، حال رو به وخامت مادر اندکی بهبود نشان می‌دهد اما در این عیادت پسر خانواده که کمتر از سی سال دارد (پایین‌ترین سن ممکن برای مردانی که می‌خواهند از غزه خارج شوند) غایب است. او برای دریافت مجوز خروج باید درخواست ویژه ای ثبت کند اما روزهای شنبه در اسرائیل تعطیل است! در حالی که مادر به آخرین لحظات زندگی‌اش نزدیک می‌شود و آرزومند دیدن پسرش برای آخرین بار است، پسر بالاخره موفق می‌شود با ماجراجویی مجوزی دریافت کند اما به او اعلام می‌شود مجوزش قابل قبول نیست چون قبلاً مجوز دریافت کرده است. معلوم می‌شود در سیستم امنیتی پرمدعای اسرائیل نام او با نام پدرش اشتباه گرفته شده است. وقتی بالاخره پسر موفق به خروج از غزه می‌شود قبل از رسیدن به تل آویو مادر فوت می‌کند.

زنجیره مشکلات دست و پاگیر این خانواده حتی همین‌جا نیز تمام نمی‌شود و برای بازگرداندن جنازه مادر به غزه با هزار مسئله مشابه روبرو هستند. حتی وقتی به لطایف‌الحیل موفق می‌شوند مادر را در غزه به خاک بسپارند، در مراسم عزاداری او یکی از دامادهایش که اهل کرانه باختری رود اردن بوده است غایب است چرا که موفق به کسب مجوز خروج از منطقه زندگی‌اش نمی‌شود. با اینکه از لحاظ سوابق امنیتی فرد کاملاً بی خطری محسوب می‌شده است.

غزه فلسطین

وضعیت این خانواده به تفصیل در کتاب «در محاصره» آماده است تا به عنوان مشتی نمونه خروار مشخص شود شرایط برای مردم غزه تا چه حد خفقان آور و خسته کننده است. این شرایط می‌تواند هر فردی را به سر حد انفجار و خشم برساند.

هص اعتراف می‌کند که فارغ از دغدغه‌های یک خبرنگار به نوعی حسرت آزادی در وجود تک تک ساکنان غزه برخورده است: «اگر بگویم که دغدغه من درباره‌ی انسداد نوار غزه فقط دغدغه‌ی یک روزنامه نگار است سخنی به دروغ گفته‌ام. بر خلاف دوستان فلسطینی‌ام، من آزاد بودم که هرگاه که می‌خواستم از غزه خارج شوم. پس، چه کسی بهتر از من می‌توانست درباره‌ی نیاز فلسطینیان به خروج از غزه شهادت دهد؟ روح و عقل هر فردی برای افق‌های باز در آن سوی پاسگاه بازرسی، برای گفت وگو درباره‌ی چیزی جز مجوزهای خروج مغناطیسی، و برای کیلومترها رانندگی آزاد، پر می‌زد.»

نویسنده تقریباً با تمام اقشار جامعه فلسطینی برخورد و گفتگو می‌کند و فشاری که محدودیت‌های اسرائیل بر فرد فرد آنان وارد می‌آورد را منعکس می‌کند. او دست پنهان خشونت اسرائیل را در انواع عقب ماندگی‌های مردم غزه می‌بیند. یکی از مهمترین بخش‌های این خشونت پنهان، نظام بهداشت و درمان ضعیف غزه است:

«هر درخواست مجوز خروج از غزه ماده‌ی خام تاریخی ای بود که قرائنی را درباره‌ی علت واقعی مشکلات فلسطینیان در اختیارم می‌نهاد. به عنوان اولین علت این حقیقت را دریافتم که قدرت فلسطینیان تا چه اندازه محدود است و مثلاً چگونه مشکل بهداشت و درمان آن‌ها منعکس کننده‌ی طرح اسرائیلی حاکم بر همه‌ی امور است. از میراث خشن اشغالگری اسرائیل، یکی هم نظام بهداشت و درمان عقب نگه داشته شده بود، با بودجه‌ای ناچیز برای فلسطینیان.»

این خشونت پنهان که راه تنفس مردم غزه را بسته بود توسط سازوکار سختگیرانه صدور مجوزهای خروج از غزه اعمال می‌شد. مجوزهایی که همه امیدهای مردم غزه برای یک زندگی عادی را نقش بر آب می‌کرده‌اند:

«هرگاه که اسرائیل به افراطی ترین اقدامات دست می‌زند و نوار غزه را سفت و سخت می‌بندد تمام مجوزهای خروج خود به خود باطل می‌شود. فردی که مجوز دریافت کرده است شاید شش ماه منتظر گرفتن نوبت از پزشکی متخصص در بیت المقدس بوده است؛ و حتی ممکن است منتظر نوبت جراحی باشد! فرد دیگری ممکن است برای پرواز به خارج جا رزرو کرده باشد. با این همه هیچکس نه می‌تواند به غزه وارد و نه از آن خارج شود.»

خواندن «در محاصره» در این روزها که مردم مظلوم غزه بیش از سه ماه زندگی زیر هجوم وحشیانه ارتش رژیم صهیونیستی را تحمل می‌کنند به مخاطب کمک می‌کند درک صحیحی از شرایط غیرقابل تحمل پیش از عملیات «طوفان الاقصی» پیدا کند. زندگی مردم غزه قبل از عملیات طوفان الاقصی هیچ شباهتی به یک زندگی معمولی نداشت و طبیعی به نظر می‌رسد این مردم همچنان بر گزینه مقاومت اصرار کنند و با دشمن صهیونیست که چنین گلویشان را می‌فشارد به جهاد برخیزند.

یکی دیگر از گزارش‌های کتاب «به من دروغ نگو» نیز به زندگی مردم فلسطین مربوط است. «تروریست ها» عنوان گزارش رابرت فیسک خبرنگار انگلیسی از قتل عام ساکنان اردوگاه‌های صبرا و شتیلا در سال ۱۹۸۲ است. فیسک چنان زود خودش را به صحنه قتل عام می‌رساند که جنازه‌ها هنوز گرم هستند و حتی قاتلان فالانژیست که تحت حمایت و هدایت صهیونیست‌ها دست به این کشتار زده‌اند هنوز کاملاً صحنه را ترک نکرده‌اند.

به من دروغ نگو

جسارت فلسطینی از جنس ادوارد سعید
آخرین بخش کتاب نیز به دو مقاله بسیار خواندنی از متفکر فلسطینی، ادوارد سعید، اختصاص دارد. ادوارد سعید که از منتقدان پیمان صلح اسلو بود در مقاله «پوشش رسانه‌ای اسلام» از بی انصافی و افراط رسانه‌های غربی در سیاه نمایی وضعیت کشورهای مسلمان می‌نویسد و به نقش ایالات متحده در تقویت جریان‌های افراطی کشورهای مسلمان اشاره می‌کند.

مقاله دومی که از ادوارد سعید انتخاب شده اثر بسیار درخشانی است که سعید آن را در آخرین فرصت‌های عمرش نوشته و در ابتدایش به وخامت حال خود اشاره می‌کند. با این حال کسالت طولانی مدت باعث نمی‌شود که او از رنج مردم غزه ننویسد. او هم به مرگ آزادی اندیشه در میان معدود متفکران اسرائیلی می‌پردازد، هم شرحی از شرایط خفقان آور زندگی مردم می‌دهد که در زمان خودش بسیار افشاگرانه است:

«از دید اسرائیل فلسطینیان همگی مظنون» به «تروریسم» هستند. اعطای اختیار کامل به سربازان وظیفه و جوان اسرائیلی که در پست‌های بازرسی فلسطینیان را در معرض هر شکل متصور از شکنجه خصوصی و خفت بار قرار می‌دهند مظهر اشغالگری اسرائیل است. ساعت‌ها انتظار کشیدن در آفتاب؛ توقیف لوازم و تجهیزات پزشکی تا زمانی که از حیز انتفاع بیافتد؛ عبارات رکیک همراه با ضرب و شتم دلخواهانه هجوم ناگهانی جیپ‌ها و سربازان به غیرنظامیان منتظر نوبت در صف‌های هزار نفری پشت پست‌های بازرسی بی شمار (پست‌هایی که زندگی را برای فلسطینیان جهنم خفقان آور ساخته است)؛ واداشتن جوانان به ساعت‌ها زانو زدن در آفتاب، مجبور کردن مردان به کندن لباس‌هایشان؛ توهین و تحقیر والدین جلوی چشم فرزندانشان؛ ممانعت از عبور بیماران به صرف هوس و میل شخصی سربازان، متوقف کردن آمبولانس‌ها و آتش گشودن بر آن‌ها و بالاخره مرگ و میر دائمی فلسطینیان (چهار برابر اسرائیلی‌ها که روزانه بر آن افزوده شده و در جایی ثبت نمی‌شود) و مرگ باز هم تعداد بیشتری از مظنونان به تروریسم به علاوه زن‌ها و بچه‌هایشان. اما بینندگان محترم! «ما» از این مرگ‌ها خیلی متأسفیم!! متشکرم!!! از اسرائیل مرتباً به عنوان یک دموکراسی یاد می‌شود. اگر چنین باشد، دموکراسی بی وجدانی است.»

جان پیلجر در کتاب «به من دروغ نگو» گزارش‌هایی درباره قتل عام غیرنظامیان روستای مای لای در ویتنام به دست ارتش آمریکا، وضعیت هولناک هیروشیما یک ماه پس از پرتاب بمب اتمی توسط ارتش آمریکا و نمونه‌های بسیار جالب توجه دیگر را گردآورده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...
تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...