اگر ما بخواهیم راجع به فرهنگ یا نویسندگان غربی یا تاریخ و ادبیات غرب، کتاب بنویسیم و مستقلا پژوهش کنیم، ممکن است چقدر خطا به کارمان راه پیدا کند؟! ... لذا در آثار شرقشناسان احتمال خطا هست... معمولا شرقشناسان امروزی مستخدم دولتها هستند. در گذشته بودند شرقشناسانی که نیاز مادی نداشتند و از سر نیاز مادی این کار را نمیکردند و شرقشناسی شغل یا ابزار معاش آنها نبود... برخی از شرقشناسان هم با انگیزههای کاملا سیاسی کار را کردهاند
...
تلگراف او را به شرکت در همایش «صلح خاورمیانه» دعوت میکرد. زیر نامه را سارتر و دوبوار امضا کرده بودند... نامه را به شوخی گرفت... به پاریس که رسید، فهمید «بهدلایل امنیتی مکان جلسه به خانهی میشل فوکو تغییر کرده»... فوکو هوادار اسرائیل بود و دلوز هوادار فلسطینیان... او میرفت که برجستهترین کبوتر صلح در تشکیلات حکومت اسرائیل شود... بهنظر یک روشنفکر ساحل چپ میآمد، نیمی متفکر و نیمی شیاد... آن دلاور سابق که علمدار مظلومان بود
...
در حال بارگزاری ...
در قرن بیستم مشهورترین صادرات شیلی نه استخراج از معادنش که تبعیدیهای سیاسیاش بود. در میان این سیل تبعیدیها چهرههایی بودند سخت اثرگذار که ازجملهی آنها یکیشان آریل دورفمن است... از امید واهی برای شکست دیکتاتور و پیروزی یکشبه بر سیاهی گفته است که دست آخر به سرخوردگی جمعی ختم میشود... بهار پراگ و انقلاب شیلی، هردو بهدست نیروهای سرکوبگر مشابهی سرکوب شدهاند؛ یکی به دست امپراتوری شوروی و دیگری به دست آمریکاییها
...
اصلاحطلبی در سایهی دولت منتظم مطلقه را یگانه راهبرد پیوستن ایران به قافلهی تجدد جهانی میدانست... سفیر انگلیس در ایران، یک سال و اندی بعد از حکومت ناصرالدین شاه: شاه داناتر و کاردانتر از سابق به نظر رسید... دست بسیاری از اهالی دربار را از اموال عمومی کوتاه و کارنامهی اعمالشان را ذیل حساب و کتاب مملکتی بازتعریف کرد؛ از جمله مهدعلیا مادر شاه... شاه به خوبی بر فساد اداری و ناکارآمدی دیوان قدیمی خویش واقف بود و شاید در این مقطع زمانی به فکر پیگیری اصلاحات امیر افتاده بود
...
در خانوادهای اصالتاً رشتی، تجارتپیشه و مشروطهخواه دیده به جهان گشود... در دانشگاه ملی ایران به تدریس مشغول میشود و بهطور مخفیانه عضو «سازمان انقلابی حزب توده ایران»... فجایع نظامهای موجود کمونیستی را نه انحرافی از مارکسیسم که محصول آن دانست... توتالیتاریسم خصم بی چونوچرای فردیت است و همه را یکرنگ و همشکل میخواهد... انسانها باید گذشته و خاطرات خود را وا بگذارند و دیروز و امروز و فردا را تنها در آیینه ایدئولوژی تاریخی ببینند... او تجدد و خودشناسی را ملازم یکدیگر معرفی میکند... نقد خود
...
تغییر آیین داده و احساس میکند در میان اعتقادات مذهبی جدیدش حبس شده است. با افراد دیگری که تغییر مذهب دادهاند ملاقات میکند و متوجه میشود که آنها نه مثل گوسفند کودن هستند، نه پخمه و نه مثل خانم هاگ که مذهبش تماما انگیزه مادی دارد نفرتانگیز... صدا اصرار دارد که او و هرکسی که او میشناسد خیالی هستند... آیا ما همگی دیوانگان مبادی آدابی هستیم که با جنون دیگران مدارا میکنیم؟... بیش از هر چیز کتابی است درباره اینکه کتابها چه میکنند، درباره زبان و اینکه ما چطور از آن استفاده میکنیم
...
پسرک کفاشی که مشغول برق انداختن کفشهای جوزف کندی بود گفت قصد دارد سهام بخرد. کندی به سرعت دریافت که حباب بازار سهام در آستانه ترکیدن است و با پیشبینی سقوط بازار، بیدرنگ تمام سهامش را فروخت... در مقابلِ دنیای روان و دلچسب داستانسرایی برای اقتصاد اما، ادبیات خشک و بیروحی قرار دارد که درک آن از حوصله مردم خارج است... هراری معتقد است داستانسرایی موفق «میلیونها غریبه را قادر میکند با یکدیگر همکاری و در جهت اهداف مشترک کار کنند»... اقتصاددانان باید داستانهای علمی-تخیلی بخوانند
...