بر اساس ماجرای واقعی قتل‌عام چهار عضو یک خانواده‌ در کانزاس... نمی‌خواهد از داستان خود فرصتی برای اندرزهای اخلاقی فراهم آورد. برعکس، با ذکر تمام جزئیات و انبوهی از اسناد ماجرا را روشن می‌سازد... توصیف آخرین روز زندگی... شرح سرگردانی دو قاتل پس از انجام قتل... پس از اقامت در مکزیک به کانزاس بازگشته‌اند و در آنجا نیز در یک لحظه‌ی کوتاه از کنار تعقیب‌کنندگان گذشته و رفته‌اند

در کمال خونسردی [In cold Blood] ترومن کاپوتی

در کمال خونسردی [In cold Blood]. حکایتی حقیقی از ترومن کاپوتی1 (1924-1984)، نویسنده‌ی امریکایی، که در 1966 منتشر شد. در کمال خونسردی را می‌توان شاهکار کاپوتی و بی‌تردید یکی از نیرومندترین آثار ادبیات امریکا دانست. نویسنده از جریان قتل چهار عضو خانواده‌ی کلاتر2 در یکی از قراء کانزاس که در 15 نوامبر 1959 به دست دیک هیکاک3 و پری اسمیت انجام گرفت، پس از یک ماه تحقیق در محل و گردآوری انبوهی از گواهی‌ها (چهارهزار صفحه یادداشتِ ماشین‌شده)، از جمله گواهی خود قاتلان که پس از بازداشت آنها اجازه می‌گیرد تا مصاحبه‌ای طولانی با آنها انجام دهد، یک کتاب پانصد صفحه‌ای ترتیب می‌دهد.

خواننده پس از خواندن در کمال خونسردی به سرعت درمی‌یابد که کاپوتی از قتل‌عام یک خانواده‌ی بی‌گناه، نمایش سوگناکی در ابعاد جهانی ساخته است. این اثر به راستی شرح مبارزه‌ی بدی با نیکی است. «از همه‌ی ساکنان این جهان پهناور، کلاترها کمتر از هرکس دیگری مستحق قتل‌عام‌شدن بودند [...] اینکه چنین اتفاقی بتواند برای آنها بیفتد [...] بدان می‌ماند که انسان دریابد که خدا وجود ندارد». چون کلاترها خوش‌رفتارترین و آرام‌ترین و شرافتمندترین مردمانی بودند که بتوان تصورش را کرد: «فضیلتی چنین آشکار». عمل هیکاک و اسمیت در حکم هجوم و دخول امر نامعقول و عقده‌ی سرکوفتگی و دیوسیرتی به دنیای ماست. حدت نمایشی حادثه با چشم‌انداز فضای آن محل تشدید می‌شود: «زیر «آسمانی شدیداً آبی [...] منطقه‌ای مسطح قرار دارد و چشم‌انداز به نحو شگفت‌آوری گسترده است»؛ هوا «پاکیزگی کویر» را دارد. گویی روی این دشت بی‌کرانه، نیکی و بدی فقط ممکن است از آسمان نازل شوند، از فاصله‌ای که خارج از تناسب‌های بشری باشد و ماجرا که کاملاً در سطحی افقی جریان دارد با عمودِ چوبه‌ی دار پایان می‌یابد.

اما کاپوتی نمی‌خواهد از داستان خود فرصتی برای اندرزهای اخلاقی فراهم آورد. برعکس، همه‌چیز با خونسردی و بی‌طرفی، با دقتی فراوان، با ذکر تمام جزئیات و حتی بی‌اهمیت‌ترین آنها، و انبوهی از اسناد که ماجرا را روشن می‌سازد، توصیف شده است: از جمله «تاریخ زندگی پسرم» به قلم پدرِ پری و نامه‌ای طولانی از خواهرش -زیرا ترومن کاپوتی نتوانسته است مانع از احساس همدردی خود نسبت به پری اسمیت شود و در او «نوعی پیش‌آگهی مرض جانوری رمیده، و موجودی که خود را کشان‌کشان با زخم‌هایش به هرسو می‌کشاند» می‌بیند.

اما بی‌تردید آنچه از این کتاب طولانی اثری استادانه می‌سازد، ساختار آن است. نخست توصیف آخرین روز زندگی کلاترها است، که با سلسله وقایع متوالی که قاتلان را در حال نزدیک‌شدن به آنجا درون اتومبیل شورلت سیاه‌رنگشان توصیف می‌کند قطع می‌شود. با این‌حال، در این مرحله نیز حکایت وقوع قتل‌ها نقل نمی‌شود، بلکه روایت کشف آن توسط خویشان در فردای آن روز، یعنی صبح یکشنبه است. سپس حالت کوفتگی وحشتی است که سراسر شهر را در خود فرومی‌برد. آنگاه تحقیقی طولانی و رنج‌آور و متوالی مربوط به شرح سرگردانی دو قاتل پس از انجام قتل بریده می‌شود. پیداست که از فنون رمان‌نویسی پلیسی اقتباسی شده است:‌ خواننده پس از صفحه‌ی 240 است که به انگیزه‌ی قتل‌ها پی می‌برد.

در کمال خونسردی [In cold Blood]. ترومن کاپوتی

قاتلان با آگاهی از ثروتمندبودن آقای کلاتر، تصور می‌کرده‌اند که در خانه‌ی او پول فراوانی وجود دارد. آنها نمی‌دانسته‌اند که کلاتر هیچ‌گاه در خانه پول نگه نمی‌داشته و گاوصندوقی هم نداشته است. با این‌حال، حساسیت ماجرا، هنوز تمام نشده است. بازجویان، پس از یک ماه و نیم کار شاق، هویت مجرمان را شناسایی می‌کنند و درمی‌‌یابند که آنها پس از اقامت در مکزیک به کانزاس بازگشته‌اند و در آنجا نیز در یک لحظه‌ی کوتاه از کنار تعقیب‌کنندگان گذشته و رفته‌اند. فقط پس از صفحه‌ی 300 کتاب است که بالأخره در لاس‌وگاس بازداشت می‌شوند...

پس از این حوادثِ 300 صفحه‌ای است که پایان محتوم ماجرا فرامی‌رسد. شرح جنایت توسط پری اسمیت، جریان دادگاه، دوبار محکومیت به مرگ، و سپس اقامت طولانی در زندان. زیرا هیکاک و اسمیت در 14 آوریل 1965 -با حضور ترومن کاپوتی- به دار آویخته می‌شوند. ظاهراً آرامش به هولکام4 کانزاس، بازگشته است. نویسنده می‌دهد تا دو سنگ قبر خارای ساده بر دو گور آنها قرار دهند.

مرتضی ثاقب‌فر. فرهنگ آثار. سروش


1. Truman Capote 2. Clutter 3. Dick Hickock 4. Holcomb

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...