پرسه‌زدن در دنیای رازآلود | سازندگی


مجموعه‌داستان «میمِ تاکآباد» دوازده داستان کوتاه و رازآلود دارد که در جهانی از انتظار و خلق رمزآلودگی و پرسه‌زدن در فضاهای دور و خیال‌انگیز ساخته شده‌اند؛ تقریبا در همه‌ داستان‌ها چیزی را باید جویا و پیگیر شد؛ چیزی که می‌تواند فقط در خیال و دنیای ذهنی نویسنده و راوی آن داستان باشد یا می‌تواند مابه‌ازای بیرونی داشته باشد، چه آدمی باشد و چه شی‌ای بی‌جان...

خلاصه معرفی نغمه کرم‌نژاد میم تا کآباد

مجموعه‌داستان «میم تاکآباد» اولین تجربه‌ منتشرشده نغمه کرم‌نژاد در نشر آگه است. خواندن این مجموعه‌داستان، شبیه این است که کسی رویایی را برایتان تعریف کند. رویایی‌که چندان واضح نیست و در سایه‌روشن و ابهام غوطه می‌خورد. همان‌قدر رازآلود و به همان اندازه دور از دسترس. در واقع زمانی که قصد خواندن کتاب «میم تاکآباد» را دارید، تمنا و توقع قصه‌گفتن و قصه‌شنیدن را نداشته باشید. داستان‌های کتاب، به‌جای قصه‌گویی، به خلق و آفرینش معماهایی چندلایه و به‌هم‌پیچیده پرداخته است. باید رمزهای داستان‌ها را گره‌گشایی کرد و در رازها به کشف و شهود پرداخت و در این میان طفلِ قصه را به کنج صندوقخانه‌ای تاریک برد و خواب کرد!

داستان ها نثر و زبان خوبی دارند و روان نوشته شده اند. ریتم کند و خسته کننده داستان ها برمی‌گردد به درونی بودن داستان های مجموعه. داستان ها اغلب خالی از اتفاقات داستانی هستند و راوی یک نفس خاطرات و درونیات ذهنی شخصیت ها را روایت کرده است.

«صلح در وقت اضافه» اولین داستان مجموعه است؛ داستانی که موفق به کسب رتبه‌ دوم جایزه‌ بهرام صادقی در سال 1394 شده است. «صلح در وقت اضافه» موضوعی ضدجنگ دارد که با سفیدی و سردی شروع می‌شود. سفیدی و سردی که خالی نیست. ردپاهای ناآشنا روی برف که تا انتهای داستان صاحب آنها مشخص نمی‌شود. نشانگر دانستن و ندانستن است و نشانگر بودن و نبودن همزمان.

داستان «میم تاکآباد» با بوی سوختگی آغاز می‌شود. بوی سوختگی که توقع آن را در تاکآباد نداریم. کدخدا مرده و تاکآباد رهاشده به حال خویش است. حتی برای تخته‌سنگی نمی‌توانند تصمیم بگیرند. تاکآباد رو به نابودی است. نابودی که حتی تشکیل خانواده به بقای آن کمکی نمی‌کند. در «میم تاکآباد» بوی عجیبی می‌آید و بویی که هم خوب است و هم می‌تواند بد باشد.

داستان «وقت خواب معجزه» راویِ توی خطابی دارد. خط باریکی از عشق در داستان دنبال می‌شود. با تصاویر دلربایی از خط و خال و گردن معشوق آغاز می‌شود. کم‌کم که داستان پیش می‌رود، عاشق و معشوق را گرفتار در ته چاه می‌بینیم. در گلاویزی با مرگ و زندگی. لحظاتی که طولانی می‌شوند و کش می‌آیند. در میان این کشاکش روزنه امیدی آن بالا قلب‌هایشان را زنده نگه می‌دارد. صدای خلخالی که دور چاه می‌گردد. این داستان هم به مرور خاطرات می‌پردازد و کمتر در اکنونِ داستانی پیش می‌رود.

داستان «شهر قشنگ» داستانی که باید کشف اصالت و حقیقت را در پسِ یک عکسِ پیداشده دریافت کرد. پسری که از ابتدای تولد، خانواده و آشنایی به خود ندیده و در پرورشگاهی بزرگ شده است. در اکنونِ داستان با عکسی که به دستش رسیده خیال‌پردازی می‌کند تا باور کند و به مقصود برسد...

در دیگر داستان‌های کتاب یعنی «سندل سیاه»، «ساعت سه بعدازظهر»، «مهرماه»، «نهنگ پنجاه‌ودو هرتزی»، « شاهزاده خانمی از ماه» و «آناهیتا» که در سال 1394 به رتبه نخست جایزه داستان دریچه دست یافت، به آنچه که به دنبالش هستیم و آنچه که خواهیم یافت، دست پیدا می‌کنیم.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...
عدالت در یک جامعه پسادیکتاتوری چگونه باید تأمین شود؟... آلمان پیش از این نیز مجبور شده بود با بقایای حکومت دیکتاتوری هیلتر و جرائم آنها مواجه شود... آیا باید دست به پاکسازی ادارات دولتی از افرادی زد که با حکوت کمونیستی همکاری داشته‌اند؟... احکام بر اساس قانونی تنظیم می‌شدند که کمترین مجازات را مقرر کرده بود... رسیدگی به هتک حیثیت افراد در رژیم گذشته... بسیاری از اساتید و استادیاران به عنوان خبرچین برای اشتازی کار می‌کردند ...