عشق علیه کمونیسم | آرمان ملی


کمتر از یک قرن پس از انتشار رمان «آنا کارنینا»، آنچه در کتاب «اُتیپل» [زمان آب‌شدن یخ‌ها The Thaw یا Оттепель یا Ottepel] ایلیا ارنبورگ [Ilya Ehrenburg] می‌گذرد، شباهت‌هایی تأمل‌برانگیز با آن دارد. شخصیت لنا در رمان حاضر، همانندی‌های بسیاری با آنا کارنینا دارد. تفاوت آنها، در اندک ثبات قدمی بیشتر است که لنا در سایه‌ آموزه‌های نظام استالینی به آن دست یافته است. او با آنکه به چشم خود فضای آکنده از دروغ و ریای شوروی کمونیستی را می‌بیند و به نقد آن می‌پردازد، اما وقتی در موقعیتی مشابه با آنچه آنا را گرفتار کرده بود قرار می‌گیرد، برای حفظ غرور خود از تکرار عبارتِ «من یک بانوی متشخص شوروی‌ام» بهره می‌برد. بانوی متشخص شوروی تعاریف و خط‌‌ومرزهایی دارد که در چارچوب همان نظام استالینی قابل شناسایی است.

اتیپل» [زمان آب‌شدن یخ‌ها The Thaw یا Оттепель یا Ottepel] ایلیا ارنبورگ [Ilya Ehrenburg]

این بانو علی‌رغم عشق سرشارش به مردی که همه‌ عمر آرزوی دیدنش را داشته، باید که پایبند به آرمان‌های سوسیالیستی باقی بماند و در کنار مردی به زندگی ادامه دهد که هیچ علاقه و احترامی برای او قائل نیست. تا اینجای داستان به‌نظر می‌رسد اتیپل نامی برازنده برای آن نباشد؛ زیرا امیدی به «آب‌شدن یخ‌ها» آن‌گونه که نویسنده ادعایش را داشته، نیست. یک‌سوم ابتدایی رمان امیدها را برای بهبود اوضاع در این فضای سرد و خشن و در دل زمستان استالینی خاموش می‌کند. آدم‌ها در فضایی که شعار «سازندگی» تنها با چرخاندن پرشتاب چرخ‌های صنعت و بی‌اعتنایی به عواطف بی‌ارزش ضدخلقی معنا می‌یابد، وادار به برگزاری جلسات نقد ادبی می‌شوند. این واداشته‌شدن بسیار پنهانی و در لایه‌های زیرین توصیف موقعیت داستانی گنجانده شده است. آدم‌های داستان همگی در جلسه‌ نقد یک رمان گرد هم می‌آیند. رمانی نوشته شده که از ناگزیری عشق می‌گوید. چنین قصه‌ای چقدر برای یک مهندس متعهد به آرمان‌های کمونیسم می‌تواند معنا داشته باشد! کاراتییف همان مهندسی است که این عشق برآمده از زندگی بورژوایی را در این کتاب درک نمی‌کند. تمرکز بر جنبه‌های شخصی زندگی قهرمان داستان، که تلاش کرده همواره کمونیستی پایبند به اصول نظامش بماند در این رمان که مورد نقد کاراتییف است، او را عصبی می‌کند. کلام و رفتار کاراتییف نشان می‌دهد که در این زمستان سخت، هیچ کورسویی برای ذوب‌شدن یخ‌ها نمی‌توان متصور شد.

ظهور لنا در داستان و مخالفت‌های آشکار و نهان او با کاراتییف، به صف‌آرایی در مقابل دید قالب درباره‌ عواطف می‌انجامد. لنا کاراتییف را به خودخواهی محکوم می‌کند. چطور می‌توان تا این‌اندازه نقش تک‌تک افراد و هیجان‌ها و عواطف‌شان را در ساختن شوروی یکپارچه نادیده گرفت؟ کاراتییف تا زمانی که پاسخی منطقی برای این پرسش نداشته باشد، محکوم به طرد است؛ جالب آنکه همسر لنا، ژوراولیوف، رئیس کارخانه و ارادتمندِ دوآتشه‌ کمونیسم حکومتی که شباهت‌های بسیاری به همسر آنا کارنینا دارد، نظرات و مَنشی مشابه کاراتییف دارد. ژوراولیوف برخلاف همسر آنا جمع اشراف را نمایندگی نمی‌کند، اما همچنان و از پس یک قرن تحول در روسیه، او همان روال و رفتار را به‌عنوان یک عضو متعهد حزب کمونیست دارد که ایوان آلکسیویچ به جامعه‌ اشرافی داشت.

اما در لایه‌ای عمیق‌تر و زیر این شهر سیاست‌زده و غمگین، شکل دیگری از زندگی جریان دارد. حتی کاراتییف منتقد رمانتیسم در این زندگی زیرزمینی مدام با عشق ازدست‌رفته‌اش، ناتاشا تجدید پیمان می‌کند. او بارقه‌هایی از جذابیت‌های شخصیتی ناتاشا را در لنا می‌بیند. همان لنایی که علی‌رغم شکل زیست سوسیالیستی‌اش روحیه‌ای به‌شدت بورژوا دارد: کتاب می‌خواند، شیفته‌ هنر است و بسیار به معاشرت با همشهریانش وابسته است. کسی که مانند آنا کارنینا توان حضور در چند مهمانی را در یک شب دارد. اما نه‌فقط برای ستوده‌شدن، که برای گفتن‌وشنیدن از اوضاع اجتماعی که بر وفق مراد نیست و پرسیدن این سوال از همگان که: پس کِی قرار است آن شوروی آرمانی به عینه تحقق پیدا کند؟ و اینکه آیا آنها نیز عشق را در میانسالی چنان که او درباره‌ کاراتییف تجربه می‌کند، چشیده‌اند؟

ارنبورگ اما از پس یک قرن می‌تواند هوشمندانه راه برون‌رفتی برای شخصیت‌های درمانده‌ داستانش که در چنگ حکومت استالینی گرفتار آمده‌اند، بیابد؛ راهی که در زمانه‌ آنا کارنینا ناممکن به‌نظر می‌آمد، حالا در سایه‌ نفرت جمعی از نظام استبدادی محقق می‌شود. او «آب‌شدن» یخ‌ها را چند سال پیش از شروع روند تضعیف و اضمحلال نظام دیکتاتوری کمونیستی پیش‌بینی می‌کند و به آن جامه‌ عمل می‌پوشاند. او پایان‌بندی متفاوتی برای آنا کارنینای داستان خود می‌سازد؛ پایانی که شاید در زمان اوج سیطره‌ سوسیالیسم شوخی با تولستوی به‌نظر می‌آمد، اما تجربه‌ی سال‌های بعد از این رمان ارنبورگ نشان داد که کاملا جدی است.

[رمان «اتیپل» با ترجمه مژگان صمدی و توسط نشر برج بازنشر شده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...