فیل در خانه تاریک | اعتماد

 

در مقدمه کتاب «لیبرالیسم محافظه‌کار» ترجمه و گردآوری مرتضی مردیها، نکات تعریضی مهمی در اشاره به فضای روشنفکری و فکری و آکادمیک ایران ارایه طرح شده، از جمله اینکه جامعه روشنفکری و حتی آکادمیک ما در مواجهه با اندیشه‌های جدید غربی، آگاهانه یا ناآگاهانه، تعمدا یا متاثر از جو و فضای عمومی، دست به انتخاب می‌زند و آثار برخی متفکران و اندیشه‌های خاص را ترجمه می‌کند و در نتیجه به‌زعم نویسنده، تصویری معوج و نادرست از اندیشه‌های جدید در ذهن و ضمیر ایرانیان شکل می‌گیرد تا جایی که به نوشته نویسنده، در کتابخانه‌ها و قفسه‌های کتابفروشی‌های معتبر ما، گاه یک قفسه یا ردیف به ترجمه آثاری از یا ترجمه و تالیف آثاری درباره یک اندیشمند غربی دیده شود که به نظر نویسنده چندان مهم نیست، اما از برخی نویسندگان و اندیشمندان معاصر که باز به‌زعم دکتر مردیها، اندیشه‌های‌شان اهمیت دارد، هیچ اثری ولو در حد یک مقاله درباره آنها نیست.

لیبرالیسم محافظه‌کار مرتضی مردیها،

واقعیت این است که طریقه و نحوه آشنایی ایرانیان با اندیشه‌ها و فرهنگ جدید غربی، همواره و از دیرباز یکی از اصلی‌ترین و جدی‌ترین مساله‌های مورد بحث صاحب‌نظران و روشنفکران و دانشگاهیان عمدتا ایرانی و حتی غیرایرانی بوده و هست. یکی از قدیمی‌ترین شواهد این دغدغه فکری، اظهارنظر مشهور کنت دو گوبینو، مستشرق و دیپلمات فرانسوی است که در نیمه قرن نوزدهم میلادی به ایران آمد و در یکی از آثارش نسبت به تمایل ایرانیان به آشنایی با هگل اظهار نگرانی کرد و در مقام توصیه نوشت بهتر است که با دکارت و اسپینوزا آشنا شوند. حتی گوبینو ترجمه کتاب «گفتار در روش» را به فردی به اسم ملالازار توصیه می‌کند و حاصل به صورت کتابی با عنوان «حکمت ناصریه» منتشر می‌شود که البته چندان موفق و رضایت‌بخش نیست. این دغدغه و دلنگرانی برای آشنایی و شناخت فرهنگ و تمدن جدید و احیانا سر درآوردن از راز ترقی و پیشرفت ممالک اروپایی و بعدا امریکا، در دهه‌های بعدی نیز در آثار و نوشتار و گفتار نویسندگان و پژوهشگران و سیاستمداران و در یک کلام نخبگان ایرانی هم مشهود بود، آنها که خوش‌اقبال بودند و سر از ممالک افرنجیه در می‌آوردند، در مراجعت به مام وطن، به قیاس جعفر خانی که از فرنگ برگشته، در وجیزه‌هایی که می‌نگاشتند، به توصیف مشاهدات و دیده‌ها و شنیده‌های خود می‌پرداختند و به مخاطبان گیج و گول خود نهیب می‌زدند که از خواب گران زمستانی برخیزید که مغرب زمین در مسیر ترقی و پیشرفت گوی سبقت از همه ربود!

از همان زمان تا به امروز، در کنار این نهیب‌ها و انذارها، اهل بخیه و به اصطلاح صاحب‌نظرانی که در کنار مو، پیچش آن را نیز می‌بینند، در مواجهه با این فیل در خانه تاریکی، ناحیه‌ای از پیکر آن را لمس می‌کنند و در بازگشت، با انکار روایت دیگران، تاکید می‌کنند که نخیر! غرب آن نیست که شما می‌گفتید، این است که ما می‌گوییم. ما به غرب رفته‌ایم و بنیاد و اساس و شالوده فکر و فرهنگ آنجا را دریافته‌ایم و آنچه دیگران تاکنون درباره راز پیشرفت و ترقی تمدن جدید گفته‌اند، خطایی بیش نبوده است. این «مستغربان» شرقی و «غرب‌شناسان» جهان سومی، به همین مناسبت معرفی اندیشه‌ها و آثار یک یا چند متفکر یا جریان فکری و فرهنگی را وجهه همت خود قرار می‌دهند، ایده‌ها و افکاری که به تصور ایشان اساس فرهنگ جدید بر آنها بنا شده است. انتخاب این متفکران و اندیشه‌ها نیز علل و انگیزه‌های متفاوتی دارد، ممکن است این گزینش کاملا تصادفی و اتفاقی بر اثر نحوه خاص پرتاب شدگی مارکوپولوی ایرانی صورت بگیرد، اینکه در کدام ناحیت بر زمین گسترده غرب فرود آید و با چه کسانی حشر و نشر کند و در حال و هوای کدام فرهنگ و اندیشه‌ها تنفس کند، همچنین ممکن است به پیشینه مسافر محقق و پرسشگر و جهت‌گیری پیشینی سوال‌های او ربط داشته باشد. یکی به آلمان یا فرانسه می‌رود، دیگری به انگلستان یا امریکا، یکی در فلسفه با سنت تحلیلی آنگلوآمریکن مواجه می‌شود، دیگری دم خور اندیشه‌های فلاسفه قاره‌ای، یکی اصلا فلسفه و اندیشه فلسفی را مضر می‌بیند و رو به سوی جامعه‌شناسی و علوم سیاسی و اقتصاد می‌آورد، دیگری معتقد می‌شود که اصولا علوم انسانی را باید کنار گذاشت و رو به سوی علم و تکنولوژی آورد. خلاصه نحله‌ها و رویکردها هزار گونه است و هر یک از این متعاطیان حقیقت، در بازگشت به وطن، چند اسم و کتاب و احتمالا نحله و جریان فکری و فرهنگی را با خود به ارمغان می‌آورند.

مدعای دکتر مردیها در مقدمه خواندنی کتاب لیبرالیسم محافظه‌کار هم دقیقا از همین لون است. ایشان در این مقدمه با تخطئه سایر جریان‌های روشنفکری، معتقد است که به مهم‌ترین جریان فکری و فرهنگی که داعیه‌دار و بلکه بانی پیشرفت و ترقی است، دست یافته و پیشینیان یا اکثر ایشان، آگاهانه یا ناآگاهانه، این متفکران و این جریان فکری را نادیده‌اند یا نادیده گرفته‌اند. البته در دهه‌های اخیر که سطح و عمق مواجهه ایرانیان با غرب، بسیار بیش از پیش شده، ادعاهایی از این دست چندان جدی گرفته نمی‌شود. اما نکته مهم و قابل‌توجه در مواجهه با اندیشه‌ها و متفکران و جریان‌های فکری نو، آن است که با هر متفکر و تفکر نویی، پازل آگاهی ما از غرب و فرهنگ جدید کامل‌تر می‌شود و هر کتابی از این دست تصویر ما از جهان نو را کامل‌تر می‌سازد. به دیگر سخن، تا زمان آنکه نظریه‌ای چون شمع، ابعاد کامل فیل در خانه تاریک را برای ما روشن سازد، اگر چنین امری در روزگار تکثر اندیشه‌ها و نظرات کنونی امکان‌پذیر باشد، علی‌الحساب آشنایی با هر متفکر و جریان فکری جدیدی را باید غنیمت شمرد، چراکه ما را جزم و جمود و تصلب و «این است و جز این نیست» می‌رهاند و فضیلت عدم قطعیت را در ما تقویت می‌کند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...