ختم غائله هایدگر | شرق


پس از انتشار «دفترهای سیاه» در سال‌های 2014 و 2015، هرگونه تردید نسبت به تعهد پرشور هایدگر به ناسیونال‌سوسیالیسم از میان رفت؛ اگرچه از زمان چاپ نخست «غائله هایدگر» The Heidegger controversy : a critical reader]در دهه 1990 تا‌کنون، یافته‌های انتقادی این کتاب بارها مورد تأیید قرار گرفتند.

خلاصه کتاب غائله‌ی هایدگر» [The Heidegger controversy : a critical reader] به همت ریچارد ولین [Richard Wolin]

هایدگر خود در یکی از نوشته‌هایش به‌صراحت ناسیونال‌سوسیالیسم را به‌ لحاظ متافیزیکی، به‌مثابه امکانی برای گذار به یک «سرآغاز دیگر» می‌داند و می‌نویسد: «نسبت به قدرت واقعی و ضرورت درونیِ جنبش دچار خطا بودم و متوجه ارزش آن نبودم... اما اکنون بر اساس بینش جدیدی که نسبت به سرخوردگیِ قبلی‌ام از جوهره و قدرت تاریخی و ذاتیِ ناسیونال‌سوسیالیسم به دست آورده‌ام، به این نتیجه رسیده‌ام که ابتدا باید آن را تأیید نمود و بعد به زمینه‌های فلسفی‌اش پرداخت. در همین راستا باید گفت این جنبش از هر تشکیلات معاصر موجود، و از هر شاکله‌ای که اکنون قابل رؤیت می‌باشد، مستقل است‌».

با این اوصاف و بر اساس شواهد بسیار و محرزی که اکنون از سرسپردگیِ سیاسیِ فیلسوف فرایبورگ موجود است، به‌ گفته ریچارد ولین [Richard Wolin]، دیگر می‌توان کذب‌بودن این دفاع متداول در میان مدافعان سرسخت هایدگر را به اثبات رساند که «رابطه او با رایش سوم مغازله زودگذری بیش نبود، و اینکه او، پس از استعفا از مقام «ریاست‌-پیشواییِ» دانشگاه فرایبورگ (عنوان رسمی او) نه‌تنها از نازیسم فاصله گرفت، بلکه خود به منتقد اصلی رژیم مبدل شد‌».

انتشار «دفترهای سیاه» به شبهات کم‌رنگ نیز خاتمه داد: «هایدگر نه‌تنها حامی دیکتاتوری نازی بود، بلکه با آن رژیم مشتاقانه تا پایان همکاری کرد‌». اسناد جدید همچنین نشان می‌دهد که اشتیاق هایدگر به نازیسم به اوایل دهه 1930 بازمی‌گردد؛ مکاتبه‌ای بین هایدگر و برادر و رازدار او، فریتس، به تاریخ دسامبر 1933 در دسترس قرار گرفته که شور و اشتیاق هایدگر به پیشوای آلمان و قابلیت جهانی و تاریخی ناسیونال‌سوسیالیسم را برملا می‌‌کند. اینکه تاریخ نامه به چهارده ماه قبل از قبضه کامل قدرت به دست نازی‌ها برمی‌گردد، نشان می‌دهد که اوضاع وخیم‌تر از آن است که حتی مدافعان هایدگر گمان می‌کردند و این شور به نازیسم به اوایل دهه 1930 و به تفکرات فلسفی هایدگر برمی‌گردد. هایدگر در این نامه از ظهور ناسیونال‌سوسیالیسم و رسالت آلمانی‌ها سخن می‌گوید و می‌نویسد: «هیچ انسان بابصیرتی بر سر این واقعیت مجادله نخواهد کرد که در حالی که قاطبه ما در ظلمات فرو رفته‌ایم، او یعنی [هیتلر] مردی است که از شمّ سیاسیِ مطمئن و فوق‌العاده‌ای برخوردار است. در سال‌های آتی، نیروهای دیگری با ناسیونال‌سوسیالیست همگام خواهند شد. این دیگر یک مسئله خُرد سیاست حزبی نیست، بلکه پای نجات یا نابودی اروپا و فرهنگ غرب در میان است. امروز هرکس از درک این واقعیت قاصر باشد، در برابر آشوب از پای خواهد افتاد. تأمل به چنین موضوعاتی، تضادی با صلح و آرامش ایام کریسمس ندارد، بلکه ما را مستقیما به ذات و رسالت آلمانی‌ها، یعنی به سرمنشأ این عید مبارک هدایت می‌کند‌».

کتاب «غائله هایدگر» ریچارد وُلین به مناقشه پرشور و مجادله‌انگیزی می‌پردازد که از دهه ۱۹۵۰ بر سر حمایت مارتین هایدگر از رژیم هیتلر درگرفت و تا امروز ادامه یافته است و شاید در آینده نیز ادامه پیدا کند. صرف‌نظر از جایگاه هایدگر در تاریخ فلسفه، اهمیت غائله هایدگر به اعتبار متفکرانی وابسته است که در آن حضور داشته‌اند. یورگن هابرماس، هانس گئورگ گادامر، کارل لوویت، هربرت مارکوزه، هانا آرنت، تئودور آدورنو‌ و هانس یوناس تنها فهرست کوتاهی از اسامی این چهره‌ها‌ست. ولین در این کتاب مجادلات قلمیِ پرشور و رسواکننده‌ای را گردآوری کرده است که بر سر حمایت هایدگر از رژیم هیتلر درگرفت. این مجادلات را یکی از شاگردان یهودی سابق او، کارل لوویت، آغاز کرد و ماجرا تا هابرماس و آدورنو ادامه پیدا کرد. چنان‌که مترجم کتاب «غائله هایدگر» در مقدمه‌اش می‌نویسد، این ولین بود که در دهه 1990 دامنه این غائله را به آمریکا کشاند و در حالی که دانشگاه‌های آمریکا به عرصه تاخت‌وتاز هایدگریسم، پست‌مدرنیسم و دیگر اقسام پساهای عموما برآمده از هایدگریسم مبدل شده بودند، برای مقابله با به تعبیر خودش «وسوسه بی‌خردی»، دست به قلم برد و با انتشار کتاب «سیاست هستی: اندیشه سیاسی مارتین هایدگر»، به جمع چهره‌های شاخص درگیر در غائله هایدگر پیوست. ولین در کتابش کوشیده تا نسبت فلسفه هایدگر با رفتار سیاسی او را تحلیل کند؛ یعنی نسبت میان «هستی‌شناسی بنیادین» هایدگر و حمایت ابدی‌اش از ناسیونال‌سوسیالیسم. امانوئل فای با تأکید بر اهمیت سیاسی «هستی و زمان» به تأکیدات آن بر تاریخمندی اشاره می‌کند و اینکه در بخش مشهور 74، هایدگر می‌گوید «وجود به‌منزله سرنوشت تعین نمی‌یابد مگر از طریق یک جامعه‌ اندام‌وار و یک ملت‌». بر این اساس، یکسان‌پنداشتن «دازاین اصیل» با جامعه «اندام‌وار و ملت» از همین طرز تلقی ناشی شده است.

فای معتقد است هایدگر در کتاب 1929 خود درباره کانت، پرسش «انسان چیست؟» را دوباره مطرح می‌کند تا آن را به پرسش «ما که هستیم؟» بدل کند و سرانجام به این پاسخ برسد که «ما یک ملتیم»، تنها ملتی که هنوز تاریخ و تقدیر ملی دارد. «درواقع، هایدگر این ملت را به‌منزله یک قوم می‌فهمد، که طبق اصطلاحات خود هایدگر یعنی نژاد. برای هایدگر، تحقق دگرگونیِ کامل وجود انسان، در انطباق با آموزش جهان‌بینی ناسیونال‌سوسیالیستی‌، که از طریق سخنرانی‌های پیشوا در ملت نهادینه شده، امری ضروری است‌».

کتاب «غائله هایدگر» به‌جز مقدمه مفصل ولین بر کتاب با عنوان «عبور از خط: تأملاتی درباره هایدگر و ناسیونال‌سوسیالیسم»، در اصل از سه بخش تشکیل شده است: در بخش نخست، مصاحبه معروف هایدگر با مجله «اشپیگل» و خطابه ریاستش بر دانشگاه فرایبورگ آمده است و نیز مقاله محوری «فراروی از متافیزیک»، سخنرانی‌های هایدگر در حمایت از سیاست‌های هیتلر و نامه او به ریاست دانشگاه فرایبورگ پس از فروپاشی رژیم هیتلر که در آن از خود در برابر اتهام حمایت از نازیسم دفاع می‌کند با این ادعا که نه‌تنها مدافع رژیم نبوده بلکه از «یک موضع روحی (یا معنوی) بر ضد آن بوده است‌». بخش دوم، مقاله ارنست یونگر و نامه کارل یاسپرس به کمیته نازی‌زدایی دانشگاه فرایبورگ درباره هایدگر را شامل می‌شود و خاطره لوویت از آخرین دیدارش با هایدگر در رُم. دو نامه از هاربرت مارکوزه به هایدگر و پاسخ هایدگر به نامه اول او نیز در این بخش آمده است. سرانجام، بخش سوم مقاله کارل لوویت و چند شرح متأخر درباره نسبت فلسفی هایدگر با ناسیونال‌سوسیالیسم را در بر دارد که جایگاه مهمی در غائله هایدگر دارند. این تفاسیر از لوویت، هابرماس، بوردیو، ولین و امانوئل فای، بنیان‌های نازیستیِ فلسفه هایدگر را هدف قرار می‌دهند و به‌طور مستدل و مستند ختم غائله را اعلام می‌کنند. مارکوزه راه را بر هرگونه ادعای امکان خطای متفکر و جایزالخطا‌بودن انسان می‌بندد و به‌صراحت می‌نویسد: «هر فیلسوفی ممکن است در مسائل سیاسی فریب بخورد... اما نمی‌تواند فریب رژیمی را بخورد که میلیون‌ها یهودی را به صرف یهودی‌بودن کشت، و ترور و وحشت را به پدیده‌ای روزمره بدل کرد، و هر آن چیزی را که به ایده روح، آزادی و حقیقت تعلق داشت، به ضد خونینش مبدل ساخت‌».

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...