زندگی دوشادوش مرگ | الف


ما برای بوسیدن خاک سرقله‌ها / چه خطرها کرده‌ایم / چه خطرها کرده‌ایم.
مسیر نو؛ به یک مسیر کشف نشده گفته می‌شود که تاکنون ردپایی به خود ندیده است؛ مسیر نو روی یکی از قله‌های 8 هزار متری به نام برادپیک که از جمله قلل دشوار سلسله کوه‌های هیمالیاست، شکل گرفت. خردادماه 1392 سومین تلاش و پویش ایرانی‌ها برای تکمیل مسیر فتح قله برادپیک آغاز شد. در تیرماه آن سال، آیدین بزرگی، پویا کیوان و مجتبی جراهی به شیوه «سبکبار» یعنی بدون کار گذاشتن طناب ثابت یا برخورداری از امکاناتی مانند نیروی باربران ارتفاع، موفق به تکمیل گشایش مسیر کوهنوردان ایرانی شدند؛ این برای نخستین بار بود که گروهی ایرانی روی یک قله بلند و سخت جهان از نظر صعود، مسیر نو باز می‌کردند. آنها برای رسیدن به قله مجبور به چند شب ماندن در ارتفاع 7 هزار متری شدند.

مسیر ایران بر فراز برودپیک

شوربختانه، سه کوهنورد پرتوان و مصمم ایرانی در بازگشت از قله و مسیر عادی آن، راه را گم کردند و در بامداد 27 تیر ماه طی تماس تلفنی، اعلام نمودند که نیاز به کمک دارند. تا شب شنبه 29 تیرماه که آیدین بزرگی آخرین تماس را گرفت، تلاش‌ها برای یافتن محل دقیق آنها بی ثمر بود و دیگر، آنان به کوهستان برودپیک پیوسته بودند.

قله برودپیک، یک هدف وسوسه کننده برای بسیاری از کوهنوردان، ماجراجویان و کاشفان است. مجموعه یادداشت «مسیر ایران بر فراز برودپیک»، نوشته‌هایی است که تلاش می‌کند خوانندگان را با کوهنوردی و مخاطره جویی‌های آن آشنا سازد؛ این اثر، به برنامه گشایش مسیر ایران بر فراز برودپیک می‌پردازد که شوربختانه در همان ابتدا با تراژدی بازنگشتن آیدین بزرگی، پویا کیوان و مجتبی جراهی پس از صعود افتخارآمیز پایان یافت و بسیاری از ایرانیان به دلیل بازتاب گسترده‌ای که این رخداد و درخواست کمک‌های آیدین بزرگی در اخبار و شبکه‌های اجتماعی داشت، با این رویداد آشنا شدند.

گشایش یک راه نو یا حادثه‌ای غم بار و یا هر نام دیگری که به این رویداد مهم کوهنوردی بتوان گذاشت، باعث شد که ورزش حرفه‌ای کوهنوردی ایران، انعکاس گسترده‌ای در عرصه‌های جهانی و بین المللی داشته باشد. عواملی که هر دو در برودپیک 92 و یک زمان و مکان روی دادند تا شاهد تبلیغی مثبت و شاید هم منفی از تلاش‌های جامعه کوهنوردی ایران باشند.

اگر رویداد ناگواری شبیه به تراژدی برودپیک در کشورهای غربی رخ می‌داد، احتمالاً پیرامون آن ده‌ها کتاب و فیلم نوشته و ساخته می‌شد؛ مانند آنچه برای تراژدی کوه دنالی در سال 1967 و تراژدی کوه اورست در سال 1996 روی داد.

آیدین بزرگی پیش از سفرش به آزاد بهادری، یکی از نویسندگان این کتاب گفته بود که قصد دارد پس از بازگشت از پاکستان، کتابی با موضوع برودپیک بنویسد تا شرح سه سفرش را برای صعود به این قله، منتشر کند، اما شوربختانه، هرگز بازنگشت تا گزارش سفر سوم را در سال 1392 نوشته و منتشر نماید. نویسندگان این اثر، کوشیده اند تا با هدف گردآوری نوشته‌های آیدین بزرگی و انتشار کتابی با محوریت گزارش برنامه‌های او آغاز نمایند. مدتی بعد، طرح نویسندگان این کتاب به انتشار کتابی با محوریت داستان برودپیک تغییر یافت.

نویسندگان این اثر معتقدند که از بحبوحه رویداد برودپیک تاکنون، پرسش‌های گوناگونی به ذهن آنان خطور کرده است. شاید بسیاری هم به پشتوانه دانش، اطلاعات و تجربه، نقد خود را پیرامون این برنامه و آنچه این سه کوهنورد حرفه‌ای انجام داده اند، بیان نموده اند.

همچنین، این اثر درصدد است که با ارائه مطالب و تصاویر مستندی به منظور آشنا ساختن علاقه مندان به کوهنوردی، کوهستان برودپیک و تلاش‌ها و تجربیان کوهنوردان ایرانی در این خصوص، بتواند دستمایه‌ای برای پژوهشگران و کارشناسان امر فرا هم سازد تا آنان بتوانند به مطالعه و تجزیه و تحلیل آن، بپردازند.

به نظر می‌رسد درخصوص نقدهایی که به برنامه صعود به قله برودپیک آورده شده، دو ایراد کلی وارد است؛ نخست آنکه منتقدان بدون آشنایی، مطالعه کافی، سابقه و مستندات، به تجزیه و تحلیل موضع صعود پرداخته اند و دیگر اینکه آنان بدون بهره گیری از روشی علمی، به گوشه‌ای از پازل صعود به قله برودپیک پرداخته اند و هرگز با نگاهی جامع توأم با در نظرگرفتن میزان تأثیر سیستمی هر متغیر و یا عامل و رابطه متغیرها، به موضوع نپرداخته اند.

علاوه بر آن، به زعم نویسندگان این اثر، داستان صعود به برودپیک حاوی نکات و آموزه‌های بسیاری است؛ ابتدا، جوانان این سرزمین برای پیشرو بودن و کسب موفقیت‌های بزرگ در زمینه‌های مختلف، هزینه‌های گزاف و در عمده موارد، غیرضروری پرداخته اند و رنج‌ها و مرارت‌های بسیاری را متحمل شده اند.

همچنین، برای پیشبرد اهداف و تحقق بخشیدن به آرزوها و رؤیاها در کنار پی جویی ها، صبر و زمان، دو عامل سرنوشت ساز و مهم هستند. به همین دلیل، آزاد بهادری از نویسندگان کتاب مدعی است که در فرایند نگارش و تدوین این کتاب، 15 نسخه از آن تهیه و اصلاح شده است.

این کتاب، پس از پیش گفتاری که توسط آزاد بهادری، یکی از نویسندگان کتاب نگارش شده، حاوی مقدمه‌ای می‌باشد که توسط خانواده زنده یاد آیدین بزرگی نوشته شده و در آن، به جزئیات این صعود که در سال 1388 باشگاه کوهنوردی آرش تدارک دیده، پرداخته شده است.

کتاب با معرفی سه کوهنورد فاتح قله برودپیک یعنی آیدین بزرگی، پویا کیوان و مجتبی جراهی آغاز می‌شود؛ فصل نخست کتاب به بیان سوابق تحصیلاتی و ورزشی این سه کوهنورد می‌پردازد.

پرونده صعود به قله برودپیک در فصل دوم کتاب گشوده می‌شود؛ در این فصل که با هدف مستندسازی مسیر صعود ایران به قله برودپیک نوشته شده، نویسندگان کوشیده اند که ابتدا کوهستان برودپیک را معرفی کرده و در آن، خلاصه‌ای از گزارش نخستین صعود در سال 1957 را بیاورند.

همچنین، گزارش آیدین بزرگی برای صعود از مسیر نو در سال‌های 1388 و 1390 که حاوی نکات مهمی از این صعودهاست، نقل شده است. سپس چند یادداشت و مطلب پیرامون برنامه سال 1392 صعود به قله برودپیک آمده است. نویسندگان در این فصل تلاش می‌کنند تا رخداد صعود به برودپیک را مستندسازی نموده و به تحلیل نقص‌های برنامه صعود به این قله شامل: اشکال در برنامه ریزی، مدیریت و اجرای برنامه، بررسی علل حادثه و مشکلات مربوط به مدیریت بحران و امداد و نجات، کمک کنند.

در فصل سوم کتاب، مخاطب می‌تواند منتخبی از گزارش برنامه‌های کوهنوردی داخلی به قلم زنده یاد آیدین بزرگی را مطالعه کند. این گزارش‌ها علاوه براینکه خواننده را با نحوه کار او بیش از پیش آشنا می‌کند، برای کسانی که از دو نزدیک با زنده یاد بزرگی آشنا بودند از بار نوستالژیک نیز برخوردارند. و سرانجام پایان بخش کتاب دربرگیرنده شش مطلب با عناوین زیر است: شب‌های دلهره، مصاحبه با مادر و پدر ایدین بزرگی، مصاحبه با مادر پویا کیوان، مصاحبه با برادر مجتبی جراهی، راز حیات و عقل و احساسات در کوهنوردی، با نگاه به برودپیک.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...