موسی اسوار گفت: قبل از اینکه در سال 1332 کودتای 28 مرداد نیز رخ دهد، راهپیمایی‌هایی در عراق می‌شد که نام مصدق از زبان‌ها نمی‌افتاد؛ یعنی عرب‌های بیابانی که به شهر می‌آمدند در شعارها نام مصدق را صدا می‌زدند. آنها مصدق را سمبل آزادی و رهایی از استعمار می‌دانستند.

سایه‌هایی بر پنجره [ظلال علی‌النافذة روایة] اثر غائب طعمه فرمان

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا، بیشتر مخاطبان ادبیات، عراق را با شعر و شاعرانش ‌می‌شناسند؛ اما در چند وقت اخیر، نویسندگان عراقی نیز نشان دادند که ادبیات داستانی این کشور حرف‌های زیادی برای گفتن دارد و از این رو می‌بینیم که مترجمان نیز نگاه ویژه‌ای به ادبیات داستانی عراق داشته‌اند و ظرف سال‌های گذشته آثار ارزشمندی از ادبیات عراق به فارسی ترجمه شده است. طی روزهای گذشته نیز انتشارات هرمس دست به انتشار رمان «سایه‌هایی بر پنجره» [ظلال علی‌النافذة روایة] اثر غائب طعمه فرمان با ترجمه موسی اسوار مترجم شناخته شده زبان عربی زده است. همین کتاب بهانه‌ای شد تا به سراغ این مترجم برویم و با او درباره این اثر، نویسنده‌اش و ادبیات عراق صحبت کنیم.

چه دغدغه‌ای شما را به سمت ترجمه ادبیات عراق کشانده است؟
من سالیان سال است که این دغدغه را داشته‌ام که ما (به‌خصوص در یک قرن اخیر که حرکت ترجمه فعال‌تر شده است و رونق گرفته و با فرهنگ‌ها و ممالک دیگر دادوستد فرهنگی پیدا کرده‌ایم) نسبت به مغرب زمین خودباخته‌ایم و نسبت به ممالک، فرهنگ‌ها و اقلیم‌های مجاور (که با هم همانندی‌های تاریخی، اقلیمی، جغرافیایی، دینی و فرهنگی داریم) بیگانه بوده‌ایم. البته این فقط مختص ما نیست و اغلب همین فرهنگ‌ها و اقلیم‌ها نیز چنین وضعیتی نسبت به ما دارند و با ما بیگانه هستند. یعنی همه ما شیفته آثاری هستیم که از مغرب‌زمین می‌آید. در واقع ما در منطقه خودمان از آثار درخشان بی‌اطلاع هستیم و این خیلی بد است. خصوصا که ادعای 1400 سال پیوند دینی و فرهنگی داریم. من در یک همایش مقاله‌ای درباره این موضوع نوشتم و اسم آن را «بیگانگی با خود و یگانگی با بیگانه» گذاشتم. این دغدغه‌ای است که در همه این سال‌ها داشتم و به همین دلیل تا آنجا که بتوانم، به سراغ آثاری می‌روم که تشخیص می‌دهم شاخص است و به نوعی می‌توانند مطرح باشند. به عبارتی دلم می‌خواهد تا دیگران را نیز در لذت خواندن این آثار شریک کنم. البته این کار را تنها در حق زبان عربی انجام ندادم و برعکس آن نیز بوده و آثار شاخص فارسی را نیز به عربی ترجمه کرده‌ام.

نکته بعدی این است که بعضی از انواع ادبی در بعضی‌ اقلیم‌ها مغفول مانده‌اند. خوشبختانه شعر امروز عربی خوب به فارسی ترجمه شده است و در دانشگاه‌ها و مراکز علمی ما ده‌ها و شاید صدها رساله دانشگاهی در سطح کارشناسی ارشد و دکتری وجود دارد و از این رو، امروز اغلب شاعران مطرح عربی برای ما فارسی‌زبانان آشنا هستند. عرب‌ها نیز تا حدودی شعر ما را می‌شناسند. با این حال متاسفانه این وسط داستان و رمان عراق مغفول مانده است. این سرزمین در این حوزه بسیار درخشان است اما ما تا به امروز فقط به شعرش توجه کرده‌ایم. مثلا شاکر السیاب، نازک الملائکه و‌ عبدالوهاب البیاتی نام‌های بسیار مطرحی هستند که بیشتر مخاطبان ادبیات شنیده‌اند؛ اما ما نامی از رمان‌نویسان عراق نمی‌دانیم و این در حالی است که عراق رمان‌نویسان بسیار مطرحی دارد. البته ما به رمان و داستان ممالک دیگر عربی مثل مصر، فلسطین، لبنان و برخی کشورهای آفریقایی توجه داشته‌ایم و آثاری از آنها ترجمه شده است.

از میان نام‌های مختلف به سراغ غائب طعمه فرمان رفتید، چه چیزی شما را جذب کرد؟
همان‌طور که گفتم نویسندگان شاخص و برجسته‌ای در عراق هستند که اثری از آنها به فارسی منتشر نشده است که یکی از آنها غائب طعمه فرمان است. او یکی از نویسندگان برجسته عراقی است و نقطه عطف رمان عراقی محسوب می‌شود از این رو به سراغ این نویسنده و کتاب‌اش رفتم. از طرفی، باید بگویم که این انتخاب به ارزش خود اثر نیز برمی‌گشت.

چرا معتقدید که غائب طعمه فرمان نقطه عطف رمان عراقی محسوب می‌شود؟
اولین اثری که غائب طعمه فرمان منتشر کرد «درخت نخل و همسایه‌ها» نام داشت. این نظر من نیست و بسیاری از منتقدان معتقدند که این اثر نقطه عطف رمان عراق است؛ یعنی اولین رمانی است که واجد تمام خصلت‌های ادبی و هنری و فنی رمان به معنی امروزی است. انتشار این رمان را به عنوان یک مقطع تاریخی درنظر می‌گیرند و از این رمان به بعد است که رمان عراقی در جهان عرب و غرب مطرح می‌شود. مورد دیگری که باعث شد جذب این نویسنده شوم، صداقت و تعهد اجتماعی نویسنده است. این نویسنده بسیار صادق است و جلوه‌های حیات اجتماعی را بی هیچ تکلفی به زبان ادبی و هنری عرضه می‌کند. تمام آثار این نویسنده هر کدام ناظر بر مقطعی از تاریخ معاصر عراق است و زمانی که آثار این نویسنده را می‌خوانید متوجه می‌شوید که چه همانندی‌هایی با تاریخ ما دارد. این داستان‌ها اشتراکات زیادی را با اجتماع، فرهنگ و تاریخ ما نشان می‌دهد و از این نظر برای من لذتبخش است.

با توجه به صحبت‌های شما می‌توان نتیجه گرفت که «سایه‌هایی بر پنجره» آخرین ترجمه شما از این نویسنده نیست؟
بله. من خیلی تحت‌تاثیر این نویسنده قرار گرفتم و از بین آثارش سه اثر شاخص را انتخاب کردم. البته این نظر من تنها نیست و همه این کتاب‌ها را برجسته می‌دانند. به خودم این قول را دادم و متعهد شدم که این کتاب‌ها را به فارسی برگردانم. در حال حاضر از این سه کتاب یکی به نام «سایه‌هایی بر پنجره» منتشر شده است که بهانه گفت‌وگوی امروز ما بود. دیگری به نام «پنج صدا» در مرحله حروف‌چینی است و «درخت نخل و همسایه‌ها» نیز در مرحله ترجمه است و مدتی است که مشغول آن هستم.

موسی اسوار سایه‌هایی بر پنجره» [ظلال علی‌النافذة روایة] اثر غائب طعمه فرمان

کمی درباره این سه رمان توضیح دهید. هر کدام مربوط به چه دوره‌ای است؟
هر کدام از آثار این نویسنده ناظر بر یک دوره خاصی از تاریخ معاصر عراق است. «درخت نخل و همسایه‌ها» ناظر به سال‌های جنگ جهانی دوم در عراق و استعمار انگلیس و حضور نیروهای انگلیسی در عراق است. در این رمان شاهد تناقضات جامعه و بازار سیاه کالاها و مسائلی که در جنگ‌ها پیش می‌آید، هستیم. «پنج صدا» ناظر بر سال‌های پس از جنگ‌جهانی دوم و سال‌های آخر سلطنت عراق و دوران حکومت ملک فیصل دوم است؛ یعنی قبل از انقلاب و به روی کار آمدن جمهوری. در توضیح «سایه‌هایی بر پنجره» باید بگویم که این رمان به پس از انقلاب و روی کار آمدن نظام جمهوری می‌پردازد که چهار سال پس از آن کودتایی می‌شود و سردمداران انقلاب مانند عبدالکریم قاسم را می‌کشند و مدت کوتاهی حزب بعث حاکم می‌شود.

در جریان این اتفاقات همه نیروهای انقلابی یا مهاجرت کردند، یا به زندان افتادند یا کشته شدند. این کتاب داستان یک خانواده در آن دوران را نشان می‌دهد. یعنی هم مسائل اجتماعی جامعه بغداد را با تمام آن بافت سنتی نشان می‌دهد و هم اشاره‌ای دارد به حوادث سیاسی؛ چراکه یکی از افراد این خانواده کسی است که در آن سال‌ها زندگی مخفیانه داشته است و در آن سال‌ها به خارج می‌رود. البته عنصر اصلی داستان شخص دیگری است. شخصیت اصلی، عروس جوانی است که از خانواده شوهر عاصی می‌شود و خانه را ترک می‌کند و از اینجا بحران خانواده شروع می‌شود و نویسنده، تصویری از حیات اجتماعی بغداد را نشان می‌دهد. وقتی این کتاب‌ را می‌خوانید می‌بینید که چقدر دغدغه‌های این خانواده با دغدغه‌های خانواده‌های ایرانی، ‌بخصوص خانواده‌های جنوبی نزدیک و شبیه است.

بهتر نبود این کتاب‌ها بر اساس همان روند تاریخی ترجمه می‌شدند؟ در حال حاضر ما تاریخ را برعکس جلو می‌رویم.
من از این کار هدف داشتم و هدفم این بود که این نویسنده را گام به گام معرفی کنم و در آخرین گام به شاهکارش برسم. در واقع من می‌خواستم آشنایی ایجاد شود. از این رو مقدمه‌ای هم که در ابتدای این کتاب به شکل مختصر و مفید آمده است، برای آشنایی مخاطب با این نویسنده است و در کتاب‌های دیگر تکرار نمی‌شود.

تاریخ عراق معاصر چقدر به تاریخ ایران نزدیک است؟
بسیار زیاد. زمانی در نیمه قرن بیستم ما یک پیمان بغداد داشتیم که تهران، اسلام‌آباد و بغداد در آن شریک بودند و از این رو، ما خیلی با هم ارتباط داشتیم. قبل از اینکه در سال 1332 کودتای 28 مرداد نیز رخ دهد، راهپیمایی‌هایی در عراق می‌شد که نام مصدق از زبان‌ها نمی‌افتاد؛ یعنی عرب‌های بیابانی که به شهر می‌آمدند در شعارها نام مصدق را صدا می‌زدند. آنها مصدق را سمبل آزادی و رهایی از استعمار می‌دانستند. البته این فقط مختص عراق نیست. شاید جالب باشد که بدانید،‌ یکی از کسانی که تحت تاثیر محمد مصدق بود، ‌جمال عبدالناصر بود و به همین علت شاه از او کینه به دل داشت. من حتی شنیدم که وقتی او کانال سوئز را ملی کرد گفت که الگوی من دکتر مصدق و ملی کردن صنعت نفت ایران است. او خیلی نسبت به مصدق ارادت داشت. تعارف که نداریم و این یک مساله تاریخی است، هنوز هم که هنوز است عرب‌ها به نیکی از مصدق یاد می‌کنند. به الان کاری ندارم اما در گذشته دادوستدهای علمی و فرهنگی بین ایران و عراق بسیار زیاد بود و از این جهت تاریخ نزدیکی داریم.

این شباهت و نزدیکی در زندگی عراقی‌‌ها هم مشخص است؟
بله. انقدر عناصر فارسی در لهجه بغدادی زیاد است که حد ندارد. یک محقق عراقی سه جلد کتاب درباره اصطلاحات فارسی در لهجه عراقی نوشته است. کلمه‌های فارسی زیادی را عراقی‌ها در گفت‌وگوهای خود به کار می‌برند که البته شاید ندانند فارسی است. برای مثال طرف دارد شلغم می‌فروشد و داد می‌زند «درمان سینه» یعنی شلغم بخورید برای درمان سینه و این دقیقا همان اصطلاحاتی است که ما به کار می‌بریم.

از شباهت‌های ادبیات داستانی دو کشور بگویید. ادبیات داستانی ما چقدر شبیه هم است؟
بسیار شبیه هم است اما آنها کمی جلوتر هستند و یکی از شاخص‌هایی که می‌توان فهید که آنها پیشرفت خوبی نسبت به ما داشته‌اند این است که ترجمه‌های متعددی از آثار عراقی به زبان‌های مختلف شده است. الان باز یک عده می‌آیند و می‌گویند آنها پول خرج می‌کنند تا ادبیات‌شان دیده ‌شود؛ نخیر. چنین خبری نیست و عراق هیچ پولی برای دیده شدن آثارش خرج نکرده است. «مشک آن است که ببوید نه آنکه عطار بگوید.» شما ببینید ادبیات فلسطین چقدر در دنیا مطرح است. آیا فلسطین پول دارد که خرج کند تا به محمود درویش جایزه بدهند و آثارش به همه زبان‌ها ترجمه شود! به اعتقاد من این آثار شاخص هستند و همین باعث می‌شود تا توجه ویژه‌ای به ادبیات این کشورها شود.

البته بحران‌های منطقه‌ای هم در دیده شدن ادبیات این کشورها تاثیرگذار است؛ قبول دارید؟
بله، بدون شک تاثیرگذار است. به نظر من رمان هرچه محلی‌تر باشد،‌ جهانی‌تر می‌شود؛ چراکه این مدلی صادقانه‌تر و درخشان‌تر است تا اینکه یک سری تقلیدهای ناشیانه از رمان‌های غربی انجام دهیم و بگوییم که این رمان مدرن است. رمان هر چه به متن واقعیت نزدیک‌تر باشد، اتفاقات بهتری برای آن رخ می‌دهد و جهانی‌تر می‌شود. برای مخاطب مغرب‌زمین این جنبه‌های بومی مهم است.

ما در خاورمیانه یک سری داستان داریم که فقط مختص به منطقه خودمان است. برای مثال همین رمان با داستان فرار عروس از خانه شوهر آغاز می‌شود که شاید در فرهنگ خاورمیانه اهمیت داشته باشد اما بعید است که چنین اتفاقاتی در غرب رخ دهد و اصلا مهم باشد. به نظر شما این موضوعات برای غربی‌ها جذاب است؟
این‌ها آغاز گره داستان است و بدون شک برای آنها جذاب و جالب است. شما به رمان «صد سال تنهایی» نگاهی کنید. دلیل اینکه این رمان گل کرد و مثل بمب در جهان ترکید، آن است که آمد و روایت جدیدی داشت و رئالیسم جادویی را با تمام عناصر امریکا لاتین مطرح کرد. در واقع این اثر یک نوع تازه‌ای بود و برای اروپا و مغرب‌زمین که این سابقه را نداشت خیلی جذابیت ایجاد کرد. بنابراین هرجا به سراغ فضاهای بکر برویم، مخاطب را پیدا کرده‌ایم و شک نکنید که این موضوعات برای غربی‌ها جذاب است.

به عنوان سوال پایانی؛ پیش‌بینی شما برای ادبیات داستانی عراق چیست؟ به نظر شما این کشور از آن دست ادبیات‌هایی است که در جهان گل خواهد کرد؟
بدون شک آینده درخشانی پیش روی ادبیات عراق است. در گذشته زمانی نام عبدالوهاب بیاتی برای دریافت جایزه نوبل مطرح بود اما به هر دلیل و شاید به دلیل ملاحظات سیاسی جایزه نوبل، موفق به دریافت آن نشد. من هیچ بعید نمی‌دانم که باتوجه به تلاطم سیاسی و اجتماعی جامعه عراق از متن این جامعه آثاری خلق شود که در عرصه جهانی جلوه مطلوب و ممتازی پیدا کند و منجر به ثبت رویداد تاریخی برای این ادبیات شود. البته این فقط مختص عراق نیست و من اقلیم پرجنب‌وجوش خاورمیانه را آبستن اتفاقات بزرگی ادبی می‌دانم و به نظرم زمینه خیلی مساعد است. برای مثال چه کسی فکر می‌کرد که روزی کشوری مثل سودان در ادبیات مطرح شود؛ اما همه دیدیم که آثاری از این سرزمین آمد و حسابی درخشید.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...