«دوستان من»[My Friends یا Mes amis] نخستین و معروف‌ترین کتاب امانوئل بوو [Emmanuel Bove] و شاهکاری طنزآمیز و سرگرم‌کننده از این نویسنده محبوب فرانسوی است؛ کتابی ساده و کمی غیرمعمول.

دوستان من»[My Friends یا Mes amis]  امانوئل بوو [Emmanuel Bove]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا، امانوئل بُوو در رمان «دوستان من» که به تازگی با ترجمه منصور انصاری و به همت انتشارات نگاه به بازار کتاب راه یافته است، از جانباز جنگ جهانی اول می‌‌گوید که پس از جنگ در پاریس زندگی می‌کند و در جست‌وجوی دوستی است.

«دوستان من» نخستین و معروف‌ترین کتاب امانوئل بُوو و شاهکاری طنزآمیز و سرگرم‌کننده از این نویسنده محبوب فرانسوی است. کتاب به سادگی و کمی غیرمعمول آغاز می‌شود: «وقتی بیدار می‌شوم، دهانم باز است. دندان‌هایم خزدار هستند: بهتر است آن‌ها را عصر مسواک بزنم، اما من هرگز به اندازه کافی شجاع نیستم.»

ویکتور باتون، مرد کوچک کلاسیک و بدون استعداد است. تنها چیزی که ویکتور دوست دارد این است که دوستش داشته باشند، و تنها چیزی که می‌خواهد یک دوست است. وقتی ویکتور در خیابان‌های پاریس در جستجوی عشق یا دوستی یا ارتباطی زودگذر قدم می‌زند، ما هم به مهربانی او و هم به غرور عجیب او می‌خندیم، اما احساس می‌کنیم او نیز نوعی از همه ماست؛ شوالیه‌ای تسلیم‌ناپذیر در برابر شکست‌های زندگی.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم: «در اتاق دیگر، پیرمردی زندگی می‏‌کند. خیلی ناخوش‌احوال است، سرفه می‌کند. به ته عصایش لاستیکی چسبانده. استخوان‏‌های کتفش قوز شده‌اند. سیاهرگ برجسته‌‏ای روی شقیقه‌‏اش نمایان است، درست بین پوست و استخوان. کتش از پشت دیگر به کفل‌هایش نمی‌رسد و هنگام راه رفتن چنان دو طرفش تکان می‌­خورد که انگار هیچی در جیب‌­هایش نیست. مرد بیچاره نرده‏‌ها را می‏‌گیرد وخودش را با زحمت زیاد یکی‌یکی از پله­‌ها بالا می‌کشد. همین که چشمم به او می‌‏افتد، تا جایی که می‌توانم نفسم را حبس می‌کنم تا بدون نیاز به نفس‏گیری دوباره، بی‌‏سروصدا، از کنارش عبور کنم.

یکشنبه‏‌ها دخترش به ملاقاتش می‌‏آید. زیبارویی است. آستر پالتویش شبیه پرهای طوطی است؛ آن‌قدر آستر زیبایی است که با خودم می‏‌گویم نکند پالتو را وارونه پوشیده باشد. اما کلاهش برایش خیلی باارزش است چون به‌محض اینکه باران می‏‌بارد، تاکسی می‌گیرد. این زن بوی عطر می‌‏دهد، البته نه از آن عطر‌هایی که در لوله‏‌های شیشه‏‌ای می‌‏فروشند.

مستأجران خانه از او متنفرند. می‌‏گویند به‌جای چنین زندگی مجللی بهتر بود پدرش را از این وضع فلاکت‏‌بار خلاص می‌‏کرد.»

در توضیحی بر کتاب آمده که امانوئل بوو (۱۹۴۵- ۱۸۹۸) راوی زندگی‌های بربادرفته و از هم پاشیده و ویران بود. ریلکه، بکت و هانتکه او را می‌ستودند و اگرچه در چند دهه بعد از مرگش بخشی از دنیای ادبی فرانسه او را عمدا به فراموشی سپرد، در یکی‌دو دهه اخیر، رمان‌های خوش‌خوان و تامل‌انگیز وی، دوباره با استقبال مواجه شد. «تنهایی خیلی اذیت می‌کند. خیلی دلم می‌خواهد دوستی داشته باشم که بتوانم با او درد دل کنم؛ یک دوست واقعی و یا حتى معشوقه‌ای. آدم وقتی کل روزش را پرسه می‌زند بدون این‌که با کسی حرف بزند، شب در اتاقش حس دلزدگی بر وجودش چنبره می‌زند».

«دوستان من»(1986)، «آرماند»(1987)، «فصلنامه زمستانی»(1998)، «قتل سوزی پومیر»، «استپسون»(1991)، «شن روان»، «عزیمت شبانه»، «مرد مجرد»، «راسکولنیکوف» و «هنری دوشمین و سایه‌هایش» از جمله آثار امانوئل بُوو به شمار می‌آیند.

کتاب «دوستان من» نوشته امانوئل بُوو با ترجمه منصور انصاری در 188 صفحه، به قیمت 55 هزار تومان، در قطع رقعی،جلد شومیز و کاغذ بالک از سوی انتشارات نگاه به کتاب‌فروشی‌ها راه یافت.

................ هر روز با کتاب ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...