رمان «میرنامه» [Mirname] اثر ژان دوست [Jan Dost]، نویسنده کُرد اهل کوبانی، که درباره زندگی و جهان ادبی «احمد خانی» [Ahmad Khani] شاعر و نویسنده نامدار کُرد است، به‌همت «جمال احمدی» از زبان کُردی به فارسی ترجمه شده است.

میرنامه» [Mirname] جان ژان دوست [Jan Dost]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا، جمال احمدی، عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد سنندج، در صفحه شخصی خود در شبکه‌های اجتماعی، نوشت: دکتر «ژان دوست» (جان دوست) نویسنده کُرد اهل کوبانی، بیست سال‌ عمر خود را صرف تحقیق و پژوهش، و همچنین جمع‌آوری مستنداتی برای نوشتن رمانی درباره زندگی «احمد خانی» شاعر و نویسنده نامدار کُرد کرده است که ظلم وستم‌های امیران و حاکمان آن دوران را در حق مردم کُرد، را برای ما تعریف می کند.

جمال احمدی که این رمان را به زبان فارسی ترجمه کرده، بر این باور است که «میرنامه» پاسخ به پرسشی اساسی است و آن اینکه: علل و دلایل ناکامی و عقب‌ماندگی کُردها چیست؟ «ژان دوست» در قالب رمان «میرنامه» به پاسخ این پرسش پرداخته و با رویکردی تاریخی توانسته است به واکاوی و بررسی این پرسش بپردازد.

«ژان دوست» آثار متعددی دارد و برخی از آنها به زبان‌های دیگر نیز برگردانده شده است. وی بیست سال برای نوشتن رمان «میرنامه» وقت صرف کرده و علاوه بر اینکه آثار خانی را به دقت بررسی کرده، منظومه «مم و زین» را با وسواس هر چه تمام‌تر واکاوی کرده و به بسیاری از منابع مراجعه کرده تا بتواند در نقل روایت خود دقت بیشتری به خرج دهد.

رمان «میرنامه» در میان سایر رمان‌های «ژان دوست»، جایگاه ویژه‌ای دارد. این رمان نشتری است که بر زخمی کهنه زده شده، سر باز کرده و عفونت آن به بیرون سرایت کرده است؛ زخمی که در طول سده‌ها دیده شده اما از کنارش گذشته‌اند، بسیاری از بزرگان کرد، ناکامی‌ها و نامرادی‌های خود را به دیگران نسبت داده‌اند و همواره در تلاش با دشمنی بیرونی به سر برده‌اند؛ غافل از اینکه دشمن آنها در میان خود آنها و از خود آنها است. دشمن کُردها امیران کرد نالایق و ناشایستی هستند که همواره جز سرمستی و خوش‌گذرانی و چپاول و تاراج اموال مردم کاری نداشته‌اند و به نام امارت هر ظلم و جوری را نسبت به مردم ستمدیده خود روا داشته و برای بقای خود تن به هر ذلت و خواری می‌دهند. رمان، حکایت آن دسته از امیرانی است که تا حد بردگی و بندگی در خدمت اربابان خود هستند و تا حد خدایی بر مردم زیردست خود ستم روا می‌دارند. رمان، روایت دشمنی‌های داخلی و تفرقه‌ای حزبی و گروهی است.

از طرف دیگر، این رمان حکایت شاعری دردکشیده و رنج دیده است که به آزادی ملتش می‌اندیشد. او درد ملت را درک کرده و دلسوزانه و مشفقانه در پی چارۀ آن برمی‌آید. خود را به امیران نزدیک می‌کند و مدتی را به شغل کتابت در دربار امیر می‌گذراند تا به این ترتیب، مقاصد نیکوی خود را از نزدیک به او بگوید. اما وقتی ناکام می‌شود و روزگار صدها بار آزمونی دیگر را از سر می‌گذراند، از دربار بیرون می‌آید و در بیرون از دربارِ امیر، مقاصد و اهداف خود را به شکل مسالمت‌آمیز دنبال می‌کند. روشنفکرانه، مردم را از بلای تفرق، بندگی و تحزب و گروه‌گرایی‌های افراطی و دسته‌بندی‌ها، آگاه می‌کند و مشفقانه امیران را پند و اندرز می‌دهد تا شاید سر عقل آیند و آگاه شوند. اما تلاش او بی‌ثمر می‌ماند و سرانجام نقشه قتل او را رقم می‌زند.

این رمان توسط انتشارات «تافگه» و «ئاراس» در تیراژ ۵۰۰ جلد منتشر و روانه بازار نشر شده است.

[این رمان نحستین بار با ترجمه طاهر آگور و توسط انتشارات عمو علوی منتشر شده است.]

................ هر روز با کتاب ...............

او «آدم‌های کوچک کوچه»ــ عروسک‌ها، سیاه‌ها، تیپ‌های عامیانه ــ را از سطح سرگرمی بیرون کشید و در قامت شخصیت‌هایی تراژیک نشاند. همان‌گونه که جلال آل‌احمد اشاره کرد، این عروسک‌ها دیگر صرفاً ابزار خنده نبودند؛ آنها حامل شکست، بی‌جایی و ناکامی انسان معاصر شدند. این رویکرد، روایتی از حاشیه‌نشینی فرهنگی را می‌سازد: جایی که سنت‌های مردمی، نه به عنوان نوستالژی، بلکه به عنوان ابزاری برای نقد اجتماعی احیا می‌شوند ...
زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...