ترجمه رزگار صالحی | آرمان ملی


اِولین وو [Evelyn Waugh] (۱۹۶۶-۱۹۰۳) یکی از برجسته‌ترین نویسنده‌های قرن بیستم و از بزرگان نثرِ زبان انگلیسی است که بیشتر با سه شاهکارش «مُشتی خاک»، «باری دیگر، برایدزِهد» و «اسکوپ» شناخته می‌شود: «مشتی خاک» (۱۹۳۴) در فهرست صد رمان انگلیسی‌زبان گاردین و کتابخانه مدرن قرار دارد، «اسکوپ» (۱۹۳۸) در فهرست صد رمان بزرگ همه اعصار نشریه آبزرور، و صد رمان انگلیسی‌زبان کتابخانه مدرن، و «باری دیگر، برایدزِهد» (۱۹۴۵) در فهرست صد رمان انگلیسی‌زبان تایم و کتابخانه مدرن، در فهرست صد خواندن بزرگِ بی‌بی‌سی، و در فهرست صد کتاب برتر همه اعصار مجله نیوزویک. آنچه می‌خوانید نگاه چارلز جی. رولو (روزنامه‌نگار وال‌استریت‌ژورنال) است به جهانِ داستانی اِولین وو، به‌مناسبت ترجمه‌های فارسی سهیل سُمی از این نویسنده بریتانیایی.

اولین وو [Evelyn Waugh]

 

هنگامی که نویسندگان مبالغه‌­گر برخی از اساتید نوظهور کمدی را تحسین می‌‌کنند، آنها نمی‌توانند در برابر مقایسه «اِولین ووی متاخر» با «اِولین ووی متقدم» مقاومت کنند. به‌رغم اینکه «باری دیگر برایدزهد» – که اِولین ووی «متاخر» یا «جدی» را معرفی می‌کند - تعداد نسخه‌های بسیار بیشتری از کل کتاب‌های دیگر وو را که در کنار هم قرار گرفته‌اند، در ایالات متحده فروخته است، نام او، حداقل در میان ادبیات - هنوز هم درخورترین نام برای اختصاص‌دادن نشانی منحصربه‌فرد از نبوغ طنز است. او بهترین نمونه هنرمندی است که جهان از نوع خودش را خلق کرده. صفتِ «وو‌گرا» در واژگان ما بسیار سنگین است، اما یک عبارت جایگزین دارد: «اِولین ووی ناب.»

آگاتا رانسیبل یکی از شخصیت‌های رمان «آلودگان»- خیلی راحت به مسابقه اتومبیلرانی می‌پیوندد، تصادف می‌کند و بعد از یک مهمانی در اتاقش می‌میرد. قهرمان رمان «شیطان سیاه»، پس از صرف غذا با آدم‌خوارها در یک قابلمه غذای خوشمزه جشن می‌گیرد و می‌فهمد او محبوب اخیر خود پرودنس، دختر وزیر انگلیس را خورده است. رمان «عزیز» با گیرایی مطلوب و سرسخت تمام جزییات را در آماده‌سازی اجساد برای دفن در جنوب کالیفرنیا به نمایش می‌گذارد.

حوادث دیوانه‌وار، آدم‌خواری؛ اجساد. آنها صرفا نمادهایی فراتر از مضمون هستند که اغلب به صراحت بیان می‌شوند، و این اساس همه کارهای وو هستند- که تمدن قرن بیستم ما جسدی در حال فاسدشدن است. از نظر وو، عصر مدرن آنچه را که برای او بسیار ارزشمند می‌داند - احترام به سنت و سلسله‌مراتب شیوه زندگی اشرافی؛ برتری کلیسای کاتولیک در سراسر جامعه غربی - به‌طور دیوانه‌واری از بین برده است.

پس از بازخوانی، بدون تردید مشخص می‌شود که هم رمان‌های کمیک و هم «رمان‌های معمولی» او دقیقا همان دیدگاه را دارند. این دیدگاه به نخستین کتاب او برمی‌گردد که در بیست‌وسه‌سالگی نگاشته شده: یک مطالعه توانا و نوستالژیک درباره دشمنان فناوری در قرن نوزدهم. و با گذشت سال‌ها، انکار زمان از وو حتی به الگوی زندگی شخصی او منتهی می‌شود.

اِولین آرتور سنت‌جان وو در حومه لندن در سال 1903 به دنیا آمد. ریشه وو نجیب‌زاده بود، اما به هیچ‌وجه اشرافی نبود، نکته‌ای که به‌نظر می‌رسید حتی در دوران کودکی نیز بسیار نگران‌کننده بوده باشد. او را به لنسینگ، یکی از مدارس دولتی فرستادند. و از آنجا برنده بورس تحصیلی یکی از کالج‌های آکسفورد شد. با‌این‌حال، در آکسفورد، ذکاوت، ظاهری متناسب و ترجیح قاطعانه‌اش برای نخبگان او را به شرکتی که آرزو داشت، کشاند. سایر معاصران آکسفورد درباره او می‌گفتند: «مرد کوچک تلخ»-«جاه‌طلب اجتماعی». پس از دو سال، وو داوطلبانه بدون مدرک تحصیلی آکسفورد را ترک کرد و مانند پل پنی فیتر شخصیت «سقوط و زوال»، در مدرسه‌ای برای پسران عقب‌مانده شروع به کار کرد.

چند ماه قبل، ازدواج او با ایولین گاردنر به طلاق انجامید. در سال 1937، او دوباره ازدواج کرد. همسر دومش کاتولیک بود: لورا، دختر سرهنگ شریف اوبری نیگل هنری مولینوکس هربرت، پسر دوم ارل کارنارون. به مدت 9 سال، اغلب به طور گسترده سفر می‌کرد. بعدا بهترین قسمت از چهار کتاب مسافرتی که در این دوره تألیف شده‌اند، در کتاب «وقتی که رفتن خوب بود» تجدید چاپ شد و هنوز هم پرفروش است.

در آغاز جنگ، وو به تفنگداران سلطنتی پیوست و بعدا به‌عنوان یک کماندو، در اقدامات مذبوحانه شرکت کرد که در آن به خاطر شجاعت خارق‌العاده‌اش مشهور شد. سال‌ها قبل، وقتی وو شکار روباه را شروع کرد، بی‌پروایی او حتی پیشکسوتان را نیز حیرت‌زده کرده بود.

چندسال پیش راندولف چرچیل درباره وو گفت: «او هرروز به سبک قدیمی‌تر رشد می‌کند. او به‌دنبال زندگی در واحه‌ای است.» خود وو با افتخار تأیید کرده که «دویست سال» از زمان عقب است و هیچ حزب سیاسی وجود ندارد که او به اندازه کافی (به‌معنای دقیق کلمه) واکنش‌گرا باشد. او از یادگیری رانندگی با ماشین امتناع کرد. او با قلمی می‌نویسد که باید به‌طور مداوم در مرکب فرورود. و او ترجیح می‌دهد حتی با همسایگان خود از طریق پیام کتبی ارتباط برقرار کند تا اینکه به تلفن متوسل شود.

ردِ كامل جهان مدرن منبعی است كه بهترین و بدترین مطالب را در نوشته‌های اِولین وو به وجود می‌آورد. هنرمندی که واقعیت‌های زمان خود را انکار می‌کند، ضرورتا باید کنایه­ای کار کند، همانطور که وو در رمان‌های قبلی خود انکارکردن را به خنده مخرب تبدیل کرد. نوستالژی شدید او نسبت به قرون وسطی نشان‌دهنده (همانطور که خودش تشخیص می‌دهد) اشتیاق برای هدفی از دست‌رفته غیرقابل بازگشت و به‌عنوان انتقاد اجتماعی، صرفا بیهوده یا ریزبینانه است. علاوه بر این، در محتوای کاتولیک رمان‌های او تاکنون، توجه کمی به تجربه مذهبی وجود دارد. درحقیقت، كاتولیك داستان وو است؛ البته این ایمان او نیست كه مورد بحث است، اما بیان اوست که با پرستش باستان گره خورده. اشراف بریتانیا، که چنان مورد تحقیر «طبقه بی‌قانون» قرار گرفته، باعث شده که کلیسا بیش از یک نیروی معنوی گسترده، یک کانون خاص منحصر‌به‌فرد باشد.

اِولین وو بهترین هنرمند طنز است که از اواخر دهه 1920 ظهور کرده است. سبک او سریع، دقیق، تقریبا بدون وقفه مناسب است. ابتکارات او جذاب است. زمان‌بندی او الهام‌گرفته است؛ رویکرد مادی و واقعی او با ناسازگاری باعث ایجاد شوخ‌طبعی می‌شود که بسیار موثر است.

در پشت طنزهای وو نوعی رفتار اجتماعی با دقت خیره‌كننده‌ای مشاهده می‌شود. در جوانان درخشان که برگرفته از رمان «آلودگان» با درخششی که موارد خارق‌العاده اما واقعی را نمایان می‌کند. راهروهای وزارت اطلاعات در «پرچم‌های بیشتری برافرازید» پارادوکس است. اما می‌توان اطمینان داد که این تقلید مسخره‌آمیز کاملا در حقیقت بنا شده است. در صحنه‌های بی‌شماری وو عبارت یا حادثه هجوآمیزی را با کیفیتی بی‌نظیر در زندگی شخصیت‌های ساده‌لوحانه، نشاط‌آور یا بی‌پروا با صراحت وحشتناک به نمایش می‌گذارد. جهانِ وو به‌معنای واقعی کلمه، جهنمی خنده‌دار است.

وو مانند الیوت به دنیای اطراف خود نگاه می‌کرد و آن را به مانند ویرانه­ای می‌دید. خوی و استعداد ویژه او را واداشت که زمین بایر را به سیرکی تبدیل کند، که در چادر آن به بازیگری آشوبگر پذیرفته شده‌ایم. اما غالبا هربار که قسمتی از چادر باز می‌شود؛ منظره‌ای از این دشت دیده می‌شود. و همانطور که آگاتا رانسیبل بیچاره می‌گوید: «بیش از حد روح‌شکن»

این هسته اصلی هوشیاری تراژیک، ابعاد هنر جدی را به دیدگاه طنز وو می‌بخشد. تناقض، درواقع، این است که وقتی وو در حال طنز است، زوال عصر خود را به صورت درخشان نشان می‌دهد، ما را به‌وضوح با واقعیت‌های ویران‌کننده روبه‌رو می‌کند. و وقتی او جدی است، تمایل دارد مزخرف بگوید؛ زیرا موضع کنایه‌آمیز بدون محدودیت، دیدگاه انتقادی او خود را متعصبانه و کینه‌توزانه نشان می‌دهد.

نخستین رمان وو، «زوال و سقوط» (1928)، جهانی را به تصویر می‌کشد که در آن شرارت بی‌گناهی حالت اولیه انسان را پیش از زوال دارد. داستان در شب میگساری سالانه اشرافی‌ترین کلوب غذاخوری آکسفورد آغاز می‌شود: «اکنون صدای تیزوگوش کرکنی از اتاق آقای آلاستر شنیده می‌شود؛ هرکسی که این صدا را شنیده باشد با یادآوری آن خودش را جمع می‌کند؛ صدای خانواده‌های روستایی انگلیسی است که برای گرفتن شیشه‌های شکسته‌شان تلاش می‌کنند.»

«آلودگان» (1930) تقریبا به همین خوبی است؛ ترکیبی از اتفاقات ناگوار و بی‌بندوباری است؛ اما این طنز اکنون معنای بدتری به خود می‌گیرد. و در اوج، آدام خود را در بزرگ‌ترین میدان جنگ تاریخ می‌بیند، چنگ‌زدن به بمبی برای انتشار جذام.

رمان بعدی وو در «افسون دیوانه‌وار» دیدار از آدیس‌آبابا برای تاجگذاری هایل سلاسی ریشه دارد. حبشه اوایل دهه سی - با مسیحیت باستان و بربریت پایدار خود؛ تلاش‌هایش برای مدرن‌بودن، منزجر از بی‌خبری و ناکارآمدی بی‌حدوحصر؛ مستعمره خارجی پرتحرک آن، وحشی‌های معتبر و مروجین بزرگ و کوچک حیله‌گر - مطالبی را که ایده‌آل متناسب با استعدادهایش هستند، در اختیار وو قرار داد و آنها را که به‌نظر برخی از منتقدان به‌عنوان سرگرم‌کننده‌ترین رمان او به‌نام «شیطان سیاه» (1932) می‌دانند.

«مشتی خاک» (1934)، غم انگیزترین رمان کمیک، به دلیل پایان وحشتناک آن به‌یاد‌ماندنی است: قهرمان خود را در گوشه‌های جنگل آمازون گرفتار می‌بیند، محکوم می‌شود که بقیه عمر خود را صرف خواندن دیکنز برای دیوانه‌ای حیله‌گر کند. در دو کتاب بعدی، تعصبات خشنِ وو دست آنها را رو می‌‌کند. زندگی نامه شهید کاتولیک او، ادموند کمپیون- از بسیاری جهات با عملکردی برجسته - با یک حزب‌گرایی مخدوش است که تاریخ الیزابت را آشکارا تحریف می‌کند. وو در حبشه (1936) - محصول انتصاب به عنوان خبرنگار جنگ- صرفاً بخشی از تبلیغات فاشیستی است. به‌طور عجیب‌وغریب، محیط اتیوپی دوباره در «اسکوپ» (1937)، با همان ذائقه جداشده در «شیطان سیاه» به‌طور خیالی کار می شود.

«پرچم‌های بیشتری برافرازید» رمانی درباره دوره جنگ ساختگی است که بهترین قهرمان دزدان دریایی وو باسیل سیل را مجددا و با ابتکار بسیار زیاد معرفی می‌کند. استفاده او از سه کودک منفور مهاجر به‌عنوان منبع باج‌خواهی فقط یکی از چندین قسمت کتاب است که در بهترین حالت اوست. داستان با داوطلب‌شدن باسیل برای کماندوها به پایان می‌رسد - «روح تازه در خارج». در جنگ ظاهرا وو بسیار امیدوار بود که پیروزی راه بازگشت به عظمت سابق انگلیس باشد. ناامیدی عمیق و تلخ او از نتیجه واقعی آن، احتمالا حداقل تا حدی، تفاوت فاحش بین داستان پیش از جنگ و داستان‌های پس از جنگ را توضیح می‌دهد.

«باری دیگر برایدزهد» (1945) یادآوری عاشقانه از شکوه و جلال ناپدیدشده است، که بی‌روحی زمان حال را تسکین می‌دهد. در بخش اول، که در آن راوی دوباره به جوانی خود در آکسفورد بازمی­گردد، حس هنری وو تزلزل پیدا می‌کند. کشف رایدر از دنیای جادویی آزادی و لذت‌های مسرت‌بخش از طریق دوستی با سباستین، پسر کوچک یک خانواده نجیب و ثروتمند کاتولیک، و تضاد بین بی‌روحی زندگی خانه رایدر و جذابیت مارچمین‌ها- این قسمت‌ها از جمله به‌یادماندنی‌ترین مواردی است که وو نوشته است. اما، در قسمت دوم - ازدواج ناخوشایند رایدر و رابطه عاشقانه با خواهر سباستین؛ نزول سباستین به اعتیاد به الکل؛ زندگی نامنظم و پر‌زرق‌وبرق لُرد مارچمین در ونیز و مرگ او در خانه اجدادش- آن شکست‌های وو که قبلا در مورد شورش مطرح کرده بود. و، همانطور که آنها فرماندهی می‌کنند، شخصیت‌پردازی غیرواقعی می‌شود، فضا احساساتی می‌شود، سبک بیش از حد پخته می‌شود.

چارلز رایدر هنگامی که لرد مارچمین در حال مرگ بود، و در خارج از کلیسا زندگی می‌کرده و از کاتولیک‌گرایی بدرفتار درحال افول بوده، علامتی را نشان می‌دهد که رضایت خود را برای دریافت آیین مقدس نشان می‌دهد. خود متزلزل می‌شود. اما رایدر غیرحساس نسبت به مذهب و بسیار حساس به اعتبار خانواده به تصویر کشیده شده، اما چشم‌انداز عظمت این خانواده کاتولیک در مونولوگ قبلی لُرد مارچمین ظاهر می‌شود: «ما از زمان آگین کورت... برجسته بودیم؛ افتخارات بزرگ‌تر با ژرژ ...»

«عزیز» (1948) یکی از سرگرم‌کننده‌ترین کتاب‌های وو است. به‌عنوان کنایه‌ای به مراسم تدفین در جنوب کالیفرنیا، این نمایشی درخشان است. بااین‌حال، وقتی طنز به جنبه‌های دیگر رسوم آمریکا می‌رسد، گاهی اوقات یا هجو می‌شود یا اغراق‌آمیز. مشکل این است که وو دیگر نمی‌تواند همان بی‌گناهی مشاهده را در عوام قبل از جنگ حفظ کند. او در یادداشتی درباره این کتاب نوشت: «چیزی به‌نام آمریکایی وجود ندارد. همه آنها تبعیدی، بی‌ریشه، مهاجر و محکوم به بی‌باری هستند.»

اِولین وو بیست‌ودو کتاب منتشر کرد. با توجه به کیفیت بالای هنری او، نتیجه قابل توجهی است. او خودش با لمس مشخصه‌ای از جنگ، مسیری را كه قصد دارد در آن حركت كند تعریف كرده است: «در كتاب‌های آینده من دو چیز وجود دارد كه آنها را منفور جلوه دهد: سبك و تلاش برای بازنمایی انسان کامل، كه برای من، فقط یک چیز است، رابطه انسان با خدا.» به‌نظر می‌رسد از این پس، طرف جدیِ وو کاملا فرماندهی خواهد کرد. با وجود این، اهدافِ وو قابل ستایش است، نمی‌توان شواهد را نادیده گرفت که او مسیری را مغایر با استعداد خود به‌عنوان یک هنرمند انتخاب کرد. از نظر کمیک، ویژگی‌های کمتر دوست‌داشتنیِ وو درواقع یک دارایی است. نویسنده مذهبی حداقل به چهار ویژگی نیاز دارد که وو فقط یک ویژگی از آنها را دارد؛ ایمان، اما او کم‌ترحم و بدون تواضع است- و درکل کار او حتی یک اثر واقعا قانع‌کننده از عشق وجود ندارد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...