نوری بر زوایای پنهان و تاریک شعر | ایسنا


کتاب «متافیزیک شعر»، اثر مهدی مظفری ساوجی را می‌توان تلاشی در جهت واسازی دریدایی تقابل‌های دوگانه‌ی مجعول بین شعر و منطق/ فلسفه دانست. واسازی (deconstruction)، به‌مثابه یکی از رویکردهای شاخص پساساختگرایی که با نام ژاک دریدا، فیلسوف فرانسوی گره خورده است، نشان می‌دهد که چگونه در متون، به یکی از دو وجه تقابل‌های دوگانه اولویت داده و وجه دیگر به حاشیه رانده می‌شود.

متافیزیک شعر

واسازی، این اولویت‌بندی را درهم‌ریخته و ناپایداری تقابل‌ها را نمایان می‌سازد. «متافیزیک حضور» عنوانی است که دریدا برای اطلاق به چارچوب فلسفی ناظر به فلسفه‌ی غرب از افلاطون تا هایدگر به کار می‌گیرد. از نگاه دریدا، تقابل‌های دوگانه‌ی افلاطونی مبنای «متافیزیک حضور» را تشکیل می‌دهند. وی در قالب این طرح، اصل «هویت» را زیر سؤال برده، مدعی می‌شود که هیچ هویتی بدون یک «اختلال هویت» وجود ندارد.1 وی سامان‌های تقابلی را نامستحکم و رخنه‌پذیر می‌داند و همین رخنه است که فضا را برای «بازی بی‌پایان دال‌ها» آماده می‌کند. فلسفه‌ی وجودی این رخنه، ما را به مقوله‌ی «ردّپا» رهنمون می‌شود که یکی از استراتژی‌های خوانش دریدایی است. «هیچ عنصری نمی‌تواند به عنوان یک نشانه عمل کند مگر با اشاره به عنصری دیگر که آن نیز به‌سادگی حاضر نیست... هیچ‌چیز، چه در میان عناصر و چه در درون نظام، هیچ‌وقت به سادگی حاضر یا غایب نیست. همه‌جا تنها تفاوت‌ها و ردّپاهایِ ردّپاها هستند که یافت می‌شوند.»2

نقد کانونی دریدا متوجه این مسأله است که اندیشه‌ی غربی همواره در چارچوب دوگانگی و قطب‌بندی سامان یافته است: نیک/بد، هستی/نیستی، حضور/غیاب، درست/نادرست، هویات/ دیگربودگی، ذهن/ماده، مرد/ زن، روح/جسم، زندگی/مرگ، طبیعت/فرهنگ، گفتار/نوشتار و... و در این میانه قطب‌ها هیچ‌گاه به مثابه هویت‌های مستقل و برابر، خود را نشان نداده‌اند. از جمله دایکوتومی‌ها و دوگانه‌های مجعول، یکی هم دوگانه‌ی شعر و منطق است. این ذوالحدّین‌تراشی‌های جعلی، گاه چنان در ذهن و زبان اهل فرهنگ ما رسوخ کرده که سخن‌گفتن متافیزیکی و فلسفی در باب شعر را کاری عبث و مهمل شمرده و ساحت کبریایی – عاطفی شعر را متعالی‌تر از آن می‌دانند که غبار طرح و شرح هرنوع تبیین منطقی – فلسفی برآن بنشیند! و با استناد به این بیت حکیم نظامی گنجوی:
در شعر مپیچ و در فن او
چون اکذب اوست احسن او

گویا خط بطلانی بر تئوری‌های صدق در ساحت شعر کشیده و از استنباط هر معنا و مبنای معرفت‌آمیزی از شعر می‌پرهیزند و مخاطب را نیز حذر می‌دهند! کتاب «متافیزیک شعر»، در کنار برخی از منابع معدود دیگر، می‌کوشد تا هم بر این تقابل‌های مجعول مُهر خاتمت بزند و هم با استمداد از فنون و علوم نوین و نویافته، نوری بر زوایای پنهان و تاریک شعر و شاعرانگی بیفکند. نثر فخیم و فاخر مؤلف که هرچند گاهی به غموض متن و صعوبت فهم مطالب می‌انجامد، در عین ‌حال اغلب اوقات پهلو به شعر می‌زند و حسی از جنس اعجابِ زیباشناختی را در فاهمه‌ی مخاطب ایجاد یا بیدار می‌کند.

مطالعات و پژوهش‌های بینارشته‌ای مظفری و تلاش برای شکستن مرزهای علوم تجربی و انسانی، حقیقتاً حائز اهمیت و سزاوار تحسین است. آن هم در روزگاری که ادیبان، ترجیح بلامرجح‌شان، اقتصار ورزیدن به استخراج صناعات ادبی یا حواشی غیر قابل اعتنا و بعضاً غیر قابل اعتماد شده که خیری و خبری در آن نمی‌توان یافت. رویکرد فلسفی به شعر، سلوکی طولانی و پرمخاطره داشته است؛ سیری که با اخراج شاعران از مدینه‌ی فاضله به فتوای افلاطون آغاز شده و به نحوی معکوس، با پذیرش شعر به مثابه مثالِ اعلای تفکر در وجودپژوهی هایدگر تداوم می‌یابد. مظفری با جزئی‌نگری و دقت‌ورزی وسواس‌گونه‌ای که گاه بیمِ غلبه‌ی حواشی بر متن را به ذهن مخاطب متبادر می‌کند کوشیده است تا گردنه‌ها و گریوه‌های این سفر باطنی را در منظر و مرئای خود و خوانندگان ترسیم کند. مراعات مؤمنانه‌ی اصول پژوهش و ارجاعات دقیق به منابع معتبر، بر وثاقت متن کتاب و حجیت معرفت‌شناختی آن افزوده است و در روزگاری که حتی بسیاری از رساله‌های دکتری هم رونوشت‌های ناشیانه‌ از یکدیگر یا منابع پیشین است، این مأخذشناسیِ عالمانه، قطب‌نمای معقول و مقبولی برای دانشجویان و پژوهشگران ساحت ادبیات می‌تواند بود.

پرهیز از شعارزدگی و نیز نلغزیدن به تورِ عواطف، چه در مقام مأخذآوری و چه در مقام داوری، و به عبارت دیگر، نگرش منصفانه و همه‌جانبه‌ی مؤلف به زوایا و خبایای مسائل و مباحث، از دیگر وجوه ارجمند این کتاب است. فهم صحیح مظفری از تجدد و نسبت‌سنجی خوب وی از تقابل‌ها و تعامل‌های سنت و مدرنیته می‌تواند درس‌آموز کسانی باشد که یگانه وصف ناروای آنان، غرب‌زدگی یا شرق‌زدگی و سنت‌پرستی یا تجددمآبی است و البته این کار حقیقتاً به ریسکِ بندبازی در سیرکِ رویکردها و معرکه‌ی آرا شباهت دارد و دشواری آن بر حقیقت‌طلبان، پنهان و پوشیده نیست.

از سوی دیگر ارائه‌ی محتوای فاخر در صورتی نازل، می‌تواند باعث کاهش رغبت مخاطب شود و مخاطب در یک مواجهه‌ی جمال‌شناسانه‌ی اجمالی و از حیث زیباشناختی نیز نمی‌تواند کیفیت زیبای ظاهری و چاپ چشم‌نواز این کتاب را نادیده انگارد. می‌توان رویکرد تبارشناختی (genealogy) یا نسب‌شناسانه به مفاهیم را نقطه‌ی عزیمت و فرود مظفری در این کتاب دانست. البته گاهی شاهد چرخش‌های روش‌شناختی در کتاب مظفری هستیم. با این توضیح ‌که تبارشناسی در پیِ یافتن گسست‌ها در حوزه‌هایی است که دیگران در آن‌ها چیزی جز روند تکامل مستمر نیافته‌اند. مظفری به سفر در اعماق، آن هم با نگاهی بعضاً افلاطونی علاقه‌مند است در حالی که تبارشناسی از جست‌وجو در اعماق می‌پرهیزد و در عوض به سطح وقایع، جزئیات کوچک، جابه‌جایی‌های جزئی و خطوط ظریف می‌پردازد. با این حساب، افلاطون از منظرِ تبارشناسی، دشمنِ بزرگ است!

به سخن آغازین بازگردیم؛ مهدی مظفری ساوجی می‌خواهد در این کتاب نوعی آشتی بین شعر با منطق و مطالعات متافیزیک برقرار کند و به ما یادآوری‌کند که حقیقت/واقعیت، ‌نه‌ یک‌ تجرید منطقی‌ ساده‌ است‌ و نه‌ یک‌ آکسیومِ ریاضی‌وار خالص، و نه‌ از این‌ ابعاد عاری‌ است. بلکه‌ به طرزی توأمان، هم‌ منطقی‌ و هم‌ شاعرانه، هم‌ موسیقایی‌ و هم‌ ریاضی‌وار است. با این اوصاف، انگار یک‌ متافیزیک‌ کامل نیز باید از سویی‌ دارای‌ دقت‌ ریاضیاتی‌ و منطقی‌ و از سوی‌ دیگر واجد جنبهِ‌ موسیقایی‌ و شاعرانه‌ باشد، همان‌گونه‌ که‌ چنین تلفیق موفقی در برخی از سنت‌های‌ متافیزیکی‌ بزرگ‌ از فیثاغورث‌ تا ویتگنشتاین اتفاق افتاده است.

1 . Derrida, Jacques; Monolingualism of the Other; Trans, Patrick Mensah, Stanford: Stanford Universty Press, 1998.p.28.
2 . Derrida, Jacques; Positions; Trans. Alan Bass. Chicago: University of Chicago Press, 1981.p.26.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

در قرن بیستم مشهورترین صادرات شیلی نه استخراج از معادنش که تبعیدی‌های سیاسی‌اش بود. در میان این سیل تبعیدی‌ها چهره‌هایی بودند سخت اثرگذار که ازجمله‌ی آنها یکی‌شان آریل دورفمن است... از امید واهی برای شکست دیکتاتور و پیروزی یک‌شبه بر سیاهی گفته است که دست آخر به سرخوردگی جمعی ختم می‌شود... بهار پراگ و انقلاب شیلی، هردو به‌دست نیروهای سرکوبگر مشابهی سرکوب شده‌اند؛ یکی به دست امپراتوری شوروی و دیگری به دست آمریکایی‌ها ...
اصلاح‌طلبی در سایه‌ی دولت منتظم مطلقه را یگانه راهبرد پیوستن ایران به قافله‌ی تجدد جهانی می‌دانست... سفیر انگلیس در ایران، یک سال و اندی بعد از حکومت ناصرالدین شاه: شاه دانا‌تر و کاردان‌تر از سابق به نظر رسید... دست بسیاری از اهالی دربار را از اموال عمومی کوتاه و کارنامه‌ی اعمالشان را ذیل حساب و کتاب مملکتی بازتعریف کرد؛ از جمله مهدعلیا مادر شاه... شاه به خوبی بر فساد اداری و ناکارآمدی دیوان قدیمی خویش واقف بود و شاید در این مقطع زمانی به فکر پیگیری اصلاحات امیر افتاده بود ...
در خانواده‌ای اصالتاً رشتی، تجارت‌پیشه و مشروطه‌خواه دیده به جهان گشود... در دانشگاه ملی ایران به تدریس مشغول می‌شود و به‌طور مخفیانه عضو «سازمان انقلابی حزب توده ایران»... فجایع نظام‌های موجود کمونیستی را نه انحرافی از مارکسیسم که محصول آن دانست... توتالیتاریسم خصم بی چون‌وچرای فردیت است و همه را یکرنگ و هم‌شکل می‌خواهد... انسانها باید گذشته و خاطرات خود را وا بگذارند و دیروز و امروز و فردا را تنها در آیینه ایدئولوژی تاریخی ببینند... او تجدد و خودشناسی را ملازم یکدیگر معرفی می‌کند... نقد خود‌ ...
تغییر آیین داده و احساس می‌کند در میان اعتقادات مذهبی جدیدش حبس شده‌ است. با افراد دیگری که تغییر مذهب داده‌اند ملاقات می‌کند و متوجه می‌شود که آنها نه مثل گوسفند کودن هستند، نه پخمه و نه مثل خانم هاگ که مذهبش تماما انگیزه‌ مادی دارد نفرت‌انگیز... صدا اصرار دارد که او و هرکسی که او می‌شناسد خیالی هستند... آیا ما همگی دیوانگان مبادی آدابی هستیم که با جنون دیگران مدارا می‌کنیم؟... بیش از هر چیز کتابی است درباره اینکه کتاب‌ها چه می‌کنند، درباره زبان و اینکه ما چطور از آن استفاده می‌کنیم ...
پسرک کفاشی که مشغول برق انداختن کفش‌های جوزف کندی بود گفت قصد دارد سهام بخرد. کندی به سرعت دریافت که حباب بازار سهام در آستانه ترکیدن است و با پیش‌بینی سقوط بازار، بی‌درنگ تمام سهامش را فروخت... در مقابلِ دنیای روان و دلچسب داستان‌سرایی برای اقتصاد اما، ادبیات خشک و بی‌روحی قرار دارد که درک آن از حوصله مردم خارج است... هراری معتقد است داستان‌سرایی موفق «میلیون‌ها غریبه را قادر می‌کند با یکدیگر همکاری و در جهت اهداف مشترک کار کنند»... اقتصاددانان باید داستان‌های علمی-تخیلی بخوانند ...