نویسنده کتاب «امیرهوشنگ ابتهاج: شاعری که باید از نو شناخت» اعتقاد دارد که هرچند سایه شاعر قهاری است اما عضویت او در حزب توده و باورهای ایدئولوژیکش بر کل زندگی و ادبیات او سایه انداخته است.

به گزارش مهر، کتاب «امیرهوشنگ ابتهاج: شاعری که باید از نو شناخت» نوشته حسن گل‌محمدی، با شمارگان ۵۰۰ نسخه، ۶۷۸ صفحه و بهای ۱۵۰ هزار تومان توسط انتشارات یاقوت علم منتشر شد.

هوشنگ ابتهاج

کتاب ۱۱ بخش دارد که عنوان آن به ترتیب عبارتند از: «استفاده ابزاری حکومت‌رانان از شعرا، نویسندگان و اهل قلم»، «دسته بندی انواع شعر فارسی بر اساس مضامین آنها»، «کرونولوژی چیست و چه کاربردهایی دارد؟»، «کرونولوژی شعر سایه»، «سایه و مثنوی بانگ نی»، «سایه و کتاب حافظ به سعی سایه»، «سایه و مباحث شعر و شاعری»، «سایه و باورهای ایدئولوژیک او در کتاب پیر پرنیان اندیش»، «حزب توده، سایه و کانون نویسندگان ایران»، «قصه خوانی با استاد سایه» و «واقعیت‌هایی درباره کمونیسم شوروی، حزب توده و سایه».

ارتباط قدرت شاعری ابتهاج با حزب توده

گل‌محمدی در این کتاب به تحلیل، بررسی و نقد اشعار هوشنگ ابتهاج پرداخته است. او هرچند به قدرت و تخیل شاعری ابتهاج اعتقاد دارد و بر آن صحه می‌گذارد، اما می‌نویسد که عضویت ابتهاج در حزب توده باعث قوت شاعری او شد. به باور گل‌محمدی باورهای ایدئولوژیک این حزب بدل به اندیشه اصلی ابتهاج شد و این مساله بازتاب شدیدی بر زندگی، روابط اجتماعی و شعر او داشته است.

این مساله هرچند که در مباحث ادبی شکل گرفته در دهه‌های فعلی پیرامون شعر ابتهاج بر آن سرپوش گذاشته شده، اما نکته تازه‌ای نیست. اسماعیل نوری علا درباره شعر سایه نوشته است: «رسیدگی به شعرهای نو سایه بدون عنایت به سرگذشت حزب توده ایران کاری ناقص است. چرا که این اشراف زاده باسواد گیلانی را همین حزب توده بود که لااقل برای چند سالی، از حوزه دلنازکی‌های سوزناک شبیه آثار شاعران (مکتب سخن) بیرون کشید و به او ماموریت داد تا در راستای آرمان‌های به اصلاح سوسیالیستی حزب شعر بگوید.»

با این اوصاف اما نویسنده کتاب «امیرهوشنگ ابتهاج: شاعری که باید از نو شناخت» برای نخستین بار با بررسی کرونولوژیک اشعار ابتهاج به تحقیق گسترده‌ای درباره نسبت حزب توده با زندگی ادبی و اجتماعی ه. الف. سایه پرداخته است. این تحقیق نکات مهمی را نیز برملا می‌کند، هرچند که ابتهاج عضویت خود در حزب توده را در این سال‌ها رد کرده است.

به عنوان مثال بررسی کورنولوژیک اشعار سایه نشان داد که او در سفر دوم به شوروی و در شهر آلماآتا قزاقستان غزل «مژده بده، مژده بده، یار پسندید مرا * سایه‌ی او گشتم و او برد به خورشید مرا» را سرود. به باور نویسنده این جاذبه شوروی بود که باعث شد تا سایه این غزل را بسراید.

گل‌محمدی همچنین به نکات دیگری هم درباره تاثیر عقاید ایدئولوژیک حزب توده بر شعر و روابط اجتماعی ه. الف. سایه اشاره می‌کند. به باور او سایه در زمان حضور در حزب توده به شعر نو روی آورده و تمام مضامین سوسیالیستی‌اش را در این قالب شعری بیان می‌کرد، اما وقتی با حضور در رادیو به مدیریت قطبی شروع به همکاری با رژیم پهلوی کرد دیگر چندان به شعر نو روی نیاورد. اما پس از اینکه حزب توده به تایید انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی(ره) پرداخت سایه دوباره به شعر نو روی آورد.

در تاریخ معاصر ثبت است که ابتهاج در سال ۱۳۵۱ سرپرست برنامه گل‌های رادیو شده و پس از دو سال فعالیت رییس شورای شعر و موسیقی می‌شود. نویسنده این کتاب در صفحه ۱۸۶ کتاب می‌نویسد: «اصولا سایه در برخوردهای اجتماعی و در محیط کار و در مصاحبه‌هایش با افرادی که جزو حزب توده بودند، احترام خاصی می‌گذاشت و به دیگران حمله می‌کرد. او به علت عقاید حزبی خود محمدرضا لطفی و حسین علیزاده را که هم‌مسلکش بودند خیلی قبول داشت اما چون شجریان در کار خودش استاد بود و وارد هیچ گروه و حزبی نشده بود، گاهی اوقات سایه با او اختلاف پیدا می‌کرد.» بر این اساس به دلیل حضور سایه در رادیو و تلویزیون هنرمندانی چون نیّرسینا، نواب صفا، معینی کرمانشاهی، استاد بنان و همایون خرم رادیو را ترک کردند.

همچنین همین روابط حزبی باعث شد تا ابتهاج گاهی به شجریان تندی‌هایی کند که شایسته این هنرمند نبود. او شجریان را آدم مادی و پول‌پرست می‌نامید که تا پول نگیرد، نمی‌خواند. نویسنده در همین صفحه ۱۸۶ کتاب نوشته است که: «علت اصلی اینکه خوانندگان، هنرمندان و شاعران چندان رغبتی به همکاری با سایه در رادیو و تلویزیون نداشتند، غیر از برخورد تند و ایدئولوژیک سایه، عدم اطلاع علمی و آکادمیک او از موسیقی و نوازندگی بود.» و خود ابتهاج بارها به عدم توانایی‌اش در نواختن ساز و رنجی که از این مساله می‌برد اشاره کرده است.

ماجرای بازداشت ابتهاج

نویسنده همچنین در کتاب اشاره کرده که پس از آنکه خیانت حزب توده لو رفت، سایه همراه بسیاری از اعضای برجسته حزب توده در سال ۱۳۶۲ دستگیر شد. پس از مدتی کوتاه اعضایی که در جاسوسی دخیل نبودند، آزاد شدند اما سایه کماکان در بازداشت باقی ماند. در زندان و پس از آزادی از زندان سایه دیگر شعر نو چندانی نسرود و به قالب کهن بازگشت. علت آزادی او از زندان نامه‌ای بود که زنده‌یاد استاد شهریار به آیت الله خامنه‌ای رییس جمهور وقت نوشت.

استاد شهریار نامه آزادی سایه را این‌چنین نوشت که «وقتی سایه را زندانی کردند، فرشته‌ها بر عرش الهی گریه کردند.» این نامه و احترامی که انقلابیون بویژه آیت الله خامنه‌ای برای شعر و شخصیت شهریار داشتند، موجب شد که سایه از زندان آزاد شود.

گل‌محمدی نوشته است که با وجودی که نامه استاد شهریار باعث شد تا ابتهاج از زندان بدون محاکمه آزاد شود «اما سایه قدر استاد شهریار را ندانست و در کتاب «پیر پرنیان اندیش» حرف‌های زشت و زننده‌ای درباره او زد.» (به نقل از صفحه ۲۵۱ کتاب) پس از آزادی از زندان سایه دیگر تا سال ۶۶ و ۶۷ که از ایران خارج شد، شعر نو نسرود و پس از آنکه به آلمان رفت و با رفقا دیدار کرد، دوباره طبع سرایش در این قالب گل کرد.

البته گل‌محمدی اعتقاد دارد که سایه صرفا ادعای مرام سوسیالیستی داشت و زندگی او سراسر بورژوایی بود. «دیوارهای خانه سایه پر از تابلوهای گرانقیمت بودند و میزها و کمدهای او انباشته از اشیا قیمتی و عتیقه بود. یک پیانو، دستگاه ضبط صوت و مقدار بسیاری نوار و صفحه‌های گرامافون در کنار هم به طریق مرتب و زیبایی قرار گرفته بودند. هر یک از فرزندان سایه در اتاقی بودند و کارها منزل را کلفت‌ها و نوکرها انجام می‌دادند... این فرزند اشرافی گیلان زمین به قول خودش از روی بی‌کاری و شکم سیری نه تنها به حزب توده بلکه به شعر و شاعری روی آورده بود. چون این کارها برایش زحمتی نداشت.» نویسنده در پایان بررسی کرونولوژیک خود به نقد کسانی چون آیت الله محقق داماد که در شب بزرگداشت سایه شعر او را عرفانی خوانده‌ بود، می‌پردازد. به باور گل‌محمدی برای سرودن شعر عرفانی باید بن‌مایه عرفانی داشت و شعر کسی را که عقاید سوسیالیستی و غیرعرفانی دارد، نمی‌توان شعر عرفانی نامید.

بخش‌های بعدی کتاب نقد نویسنده به «مثنوی بانگ نی» سایه و همچنین کتاب «حافظ به سعی سایه» است. او همچنین در فصل مفصلی نیز به سایه و مباحث شعر و شاعری و اظهار نظرهای سایه درباره شاعران و شعر می پردازد. فصلی هم به باز کردن و تحلیل باورهای ایدئولوژیک سایه در کتاب «پیر پرنیان اندیش» اختصاص پیدا کرده است. در فصل‌های انتهایی کتاب نیز نویسنده به نقد مفصل حزب توده و مارکسیسم پرداخته است.

در بخش مباحث شعر و شاعری به تهمت‌های سایه به شعر موج نوی ایران اشاره می‌شود. گویا ابتهاج چنین گفته است: «شعر موج نو را ساواک ایجاد کرد و مجله فردوسی منشا فساد شهر معاصر بود.» در این بخش همچنین نقدی نیز به صحبت‌های نادرست سایه درباره اسماعیل شاهرودی، فروغ فرخزاد، نادر نادرپور و... وارد شده است.

در بخش باورهای ایدئولوژیک نیز نویسنده به مصاحبه‌ نشریه «مهرنامه» با سایه اشاره کرده است. در این مصاحبه ابتهاج گفته بود که به هیچ عنوان توده‌ای نبوده است بلکه صرفا طرفدار مکتب مارکسیسم است. گل‌محمدی اثبات می‌کند که این مساله غلط است و سایه رسما عضو حزب توده بود. همچنین رفتار او در کانون نویسندگان ایران هم که وابستگی به عقاید مارکسیستی داشت مدام مورد نقد قرار می‌گرفت. به عنوان مثال وقتی سایه در یکی از میهمانی‌های اشرافی عمویش (گویا مهمانی تولد زن عمویش) به اشرف پهلوی معرفی می‌شود و البته اشعار خوشنویسی شده خود را نیز به زن عمویش اهدا می‌کند، بحثی در کانون نویسندگان درمی‌گیرد. گویا در این بحث اشاره می‌کنند که سایه دفتر اشعارش را برای شهبانو جلد کرده است. به‌آذین خطاب به کسی که این ادعا را می‌کند می‌گوید که از سایه چنین کاری بعید نیست. همین مساله باعث شد که سایه بارها ذم به‌آذین را بگویند.

درباره نویسنده کتاب 

حسن گل‌محمدی در سال ۱۳۲۹ در روستای کیلان دماوند متولد شد. پیش از آن که به دبستان برود، مدتی در مکتب خانه به خواندن و آموختن پرداخت. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را تا سال سوم دبیرستان در محل تولد خود به پایان برد. پس از آن رهسپار تهران شد و در دبیرستان‌های کمال و خوارزمی به ادامه تحصیل پرداخت. بعد از اتمام تحصیلات دوره دبیرستان وارد دانشکده فنی دانشگاه تهران شد و در سال ۱۳۵۳ در رشته مهندسی مکانیک فوق لیسانس گرفت. او تحصیلات و مطالعات خود را در زمینه‌های مدیریت و زبان و ادبیات فارسی ادامه داد و موفق به گذراندن دوره عالی مدیریت هم شد.

او همزمان با فعالیت‌های تخصصی به سرودن شعر و انجام فعالیت‌های مطالعاتی و تحقیقاتی و تالیف کتب مختلف و همکاری با مطبوعات پرداخت. از جمله کتاب‌های منتشر شده گل‌محمدی می‌توان به این موارد اشاره کرد: «دیوان کامل اشعار شاطر عباس صبوحی قمی» (انتشارات علم)، «دکتر شفیعی کدکنی چه می‌گوید؟» (انتشارات بوتیمار)، «قصه‌ها، افسانه‌ها و سروده‌های مردم و سرزمین کانادا» (انتشارات آواز)، «با کاروان مولوی از بلخ تا قونیه» (انتشارات فرادید نگار)، «فریاد آفریقا: سروده‌هایی از شاعران تانزانیا سرزمین فقر و جنگل» (انتشارات گوتنبرگ)، «مجموعه اشعار حسن گل‌محمدی» (انتشارات کومش) و...

که واقعا هدفش نویسندگی باشد، امروز و فردا نمی‌کند... تازه‌کارها می‌خواهند همه حرف‌شان را در یک کتاب بزنند... روی مضمون متمرکز باشید... اگر در داستان‌تان به تفنگی آویزان به دیوار اشاره می‌کنید، تا پایان داستان، نباید بدون استفاده باقی بماند... بگذارید خواننده خود کشف کند... فکر نکنید داستان دروغ است... لزومی ندارد همه مخاطب اثر شما باشند... گول افسانه «یک‌‌شبه ثروتمند‌ شدن» را نخورید ...
ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...