«گفت‌وگوهایی در نقد پروژه‌ی جابری» کتابی است حاصل چند گفتگوی محمد عابد جابری [Mohammed Abid Jabri] اندیشمند مشهور مراکشی با السید یاسین، سالم یفوت، سعید بنسعید، عبد الاله بلقزیز، محمد نورالدین آفایه، محمد وقیدی، محمود عبدالفضیل، محمود امین العالم، فهمی جدعان، کمال عبداللطیف، و محی‌الدین صبحی جمعی از روشنفکران امروز جهان عرب که به شکل جدی در کتاب حضور دارند و آثار جابری و مفاهیم به کار رفته در آثار او را از زوایای گوناگون به بحث و بررسی نشسته‌اند.

گفت‌وگوهایی در نقد پروژه‌ی جابری Jabri, Mohammed Abid

در گفت‌وگوی نخست در مجله‌ی الوحده بحث درباره ساختار عقل عربی است. جابری در این مناظره معتقد است باید سنت را از خود دور کنیم تا آن را به شکل علمی مطالعه کنیم اما در همان‌جا متوقف نشویم بلکه باید [پس از نقد] به خود بازگردانیم. نقد ما بی‌طرفانه نیست، ما نوعی خودانتقادی را به کار می‌گیریم. ما سنت را مطالعه می‌کنیم تا آن را در بازسازی هویت ملی قومیِ خویش به کار گیریم، فقط برای اینکه با موضوعی آشنا شویم این کار را نمی‌کنیم. آن زمان ما از سنت به‌عنوان شیئی که ما را در بر گرفته و مالک ما شده است رهایی می‌یابیم تا خود مالک آن شویم. آن لحظه، لحظه‌ی وصل یا پیوند است، پیوند سنت به ما و ما به سنت؛ امری که با آن استمرار و پیوستگی و استقلال تاریخی را باهم تحقق می‌بخشیم. در مرحله‌ی فصل، استقلال تاریخی جنبه‌ای منفی و گسستی روش‌شناختی خواهد بود اما مرحله‌ی «وصل» به استقلالی مثبت به پیوستگی می‌انجامد. عقل عربی بیانی از گذر تعامل با «سنت» تکوین یافت، پس خود سنتی پی‌ریزی کرد که نمودی از نمودهای آن عقل بود. اینجاست که در تراز معرفت‌شناسی خود را نه در برابر گسست بلکه در برابر استمرار و پیوستگی می‌بینیم و بدین سبب خود را مجاز دانستیم تا درباره‌ی «بیان و فصول» آن سخن بگوییم زیرا اگر این استمرار و پیوستگی نبود «اصول و فصولی» نیز وجود نداشت.

اما سنت را چگونه به کار گیریم؟
جابری پاسخ می‌دهد چنین روندی کار ساده‌ای نیست و نیازمند تلاش‌های جمعی است. برای نمونه تا زمانی که اساتید حقوق با ما در پژوهش‌های فقهی همکاری نکنند نمی‌توانیم مرحله‌ی وصل را در حوزه‌ی قانون‌گذاری تحقق بخشیم، چنان که بدون همکاری اقتصاددانان نمی‌توانیم روند وصل را در حوزه‌ی تاریخ اقتصادی و اجتماعی به مرحله‌ی تحقق برسانیم. بنابراین مرحله‌ی وصل مرحله‌ی تولید، مرحله‌ی نوآوری است و چون به مرحله‌ی تولید مربوط است مرحله‌ی دشواری خواهد بود. ما فعلاً مصرف‌کننده‌ایم و در مورد آنچه مصرف می‌کنیم نظر می‌دهیم. امروزه ضروری است که به دنبال پی‌ریزی مرحله‌ی تولید، مرحله‌ی فرارَوی از نقد باشیم. مرحله‌ی فرارَوی از نقد، مسئله‌ی مطرح کنونی است و از شمار مسائلی است که بنا به گفته‌ی مارکس بشر زمانی مطرح می‌کند که قادر به حل آنها باشد. من فکر می‌کنم ما اکنون به این مرحله، مرحله‌ی یافتن راه‌حل‌ها نزدیک هستیم.

البته مرادم از راه‌حل‌ها راه‌حل‌های نظری و ایدئولوژیک است نه راه‌حل‌های عملی که از عهده‌ی ما فیلسوفان یا فلسفه‌ورزان خارج است. واقعیت این است که عقل عربی مورد بحث ما عقلی که در کتابم به تحلیل آن پرداخته‌ام، همچنان در ما و میان ما زندگی می‌کند و برسازنده‌های آن همچنان در اندیشه و فرهنگ ما حضور دارند، و جنبش نوزایی عربی، دمیدن زندگی به این عقل و فعال ساختن آن را از وظایف خود دانسته است. چرا که نوزایی در تراث یعنی در سنت سامان یابد و ما همچنان به دنبال نوعی سازمانده در سنت‌مان هستیم تا نوزایی واقعی را در آن پی‌ریزی کنیم. مرادم آن نوع نوزایی است که از گذر آن و با درک و احتوای سنت، به سنت نویی منتقل شویم که از گذر رابطه‌ی فصل و وصل، رابطه‌ی دیالکتیکی، نو در دل خویش عناصری از قدیم را نگه‌دارد. ما نیز با انتقاد امروزمان از عقل عربی به اعتقاد من راه درست تحقق روند فصل و وصل و روند ضروری فرارَویِ از سنت را دنبال می‌کنیم. طبعاً نقد من از عقل عربی تنها بخشی از پروژه‌ای است که همه‌ی روشنفکران عرب ضروری است جهت تحقق آن همت کنند.

در دومین گفت‌وگو در «مجلّه العربی» در بحث با فهمی جدعان درباره گسست نگاه فلسفی مشرقی و مغربی یعنی فارابی و ابن سینا در سویی و ابن‌رشد در سوی دیگر محمد عابد جابری بر این باور است که در مشرق متافیزیک را به کار گرفتند زیرا برای سازگارگری دین و فلسفه در علم کلام به آن نیاز داشتند. اما در مغرب ریاضیات و طبیعیات (فیزیک امروز) و فلک و طب به کار گرفته شدند. و ارسطو محور بحث‌ها شد و اندیشه‌ی فلسفی در آنجا به دور از نوافلاطون- گرایی و تأثیرات مشرقی ــ گنوسی و فارسی و هرمسی و غیره ــ ارسطویی محض شد.

در سومین گفت‌وگو در نشست «مرکز دراسات الوحده العربیه» درباره کتاب نقد عقل سیاسی عربی، جابری تاکید دارد تجدد جز از درون سنت ممکن نیست. سنتی که به شکلی معاصر خوانده شود. ضمن اینکه در حفظ معاصر بودن با خود و تاریخش، تلاش کنیم تا این امکان را پیدا کنم که ضمن حفظ آن، از آن فراتر رویم. فرارَوی علمی دیالکتیک نیز همین است. جابری در این مبحث تاکید دارد که این باور من است که باید کل امت عربی و اسلامی را در نظر داشت نه‌فقط نخبگانی چسبیده به برخی بازنمودهای مدرنیته را، افرادی که خود را در آینه می‏بینند و چنین می‌پندارند که همه‌چیز همان است که در آینه می‏بینند، در حالی که این نخبه گروهی کوچک‌اند و تعدادشان کم و استدلالشان در برابر سنت‌گرایان ضعیف است. آنچه در پیوند با مدرنیته از ما خواسته می‏شود، مدرن شدنِ مدرن‌ها نیست بلکه رواج مدرنیته در گستره‌ی وسیع است و وسیع‌ترین گستره همان سنت است. و اگر معرفت دقیق و گسترده‌ای از سنت و مردم آن نداشته باشیم نمی‌توانیم در پیشبرد مدرنیته و نوگرایی در آن امیدوار باشیم و در حوزه‏های مختلف آن، عصر تدوین نویی پی‌ریزی کنیم.

فراز مهم گفت‌وگوی عبد الاله بلقزیز با جابری در مجله المستقبل العربی هم نگاه جابری به عقل اروپایی است: عقل اروپایی را باید به‌مثابه‌ی یک کل بازخوانی کرد. این عقل همواره خود را نقد کرده اما همچنان از خود به‌عنوان یگانه عقل جهان تعبیر کرده و هیچ‌گاه از پیله‌ی اروپامحوری بیرون نیامده است... ما باید از جهانی‌سازی که طرف معینی به همه تحمیل می‌کند رهایی یابیم. این، جهانی‌سازی نیست، بلکه همان چیزی است که امروزه «جهانی‌شدن» می‌نامیم که خود موضوع دیگری است.

«گفت‌وگوهایی در نقد پروژه‌ی جابری» با ترجمه‌ی سید محمد آل‌مهدی در ۱۵۶ صفحه توسط انتشارات اختران رهسپار بازار کتاب شده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...
نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...