«1984» شاهکار جُرج اُروِل با 79 ترجمه، یکی از پرفروش‌ترین در ایران | سازندگی


عصر ما، «عصرِ پروپاگاندا» است؛ فرقی نمی‌کند در یک کشور دموکراتیک زندگی کنید یا غیردموکراتیک! عصر، عصر پروگاندا است؛ به‌ویژه در قرنی که زیرعنوان «عصر ارتباطات»، جهان به دهکده کوچکی تبدیل شده که با هر خبر و تغییری، معادلات سیاسی-‌اقتصادی جهان را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد. اما عصر ارتباطات چگونه ما را واردِ «پروگاندیستی سانسورکننده» می‌کند تا از یک «شهروند درجه‌یک» به یک «شهروند درجه‌دو یا درجه‌چندم» تبدیل‌ شویم؟ این همان پرسشی است که جرج ارول در سال 1945 با نوشتن «مزرعه حیوانات» و سپس در سال 1949 با نوشتن آخرین اثرش رمان «1984» (نوزده-هشتادوچهار) به آن پاسخ داد؛ پاسخی از منظرِ ادبیات، تا نشان دهد ادبیات دشمنِ طبیعیِ همه دیکتاتوری‌ها است.

1984

دقیقا از این زاویه است که جُرج اُروِل به ما هشدار می‌دهد؛ او پیشگوی بزرگ قرن بیستم برای همه اعصار است؛ او وقتی «مزرعه حیوانات» را نوشت، هشدار داد که چگونه حکومت‌های تمامیت‌خواه می‌توانند خطری بالقوه برای نظام‌های دموکراتیک باشند؛ هشداری که امروز با پوست وگوشت و خون‌مان می‌توانیم آن را لمس کنیم. از چین و روسیه گرفته تا کشورهای خاورمیانه، همگی خطری برای دموکراسی و حقوق بشر هستند. جُرج اُروِل با کابوسِ «برادر بزرگ» در «1984»، مدام به ما هشدار می‌دهد که اهمال در «آزادی»، «استبداد» می‌آورد؛ همان‌طور که شخصیت‌های رمان (وینستون و جولیا) هرگز نمی‌توانند در سایه استبداد، انسان و لذت‌های انسانی را از جمله عشق تجربه کنند؛ چراکه ایدئولوژی تمامیت‌خواهِ حاکم، انسانیت را در آنها می‌کُشد؛ همان‌طور پروفسور دیوید دووان می‌گوید: «سرکوبی که در رمان تصویر می‌شود دفاعیه پرشورِ حقوق بشر است.» اُروِل که خود را سوسیال‌دموکرات و انسان‌باور می‌دانست از افرادی بود که پس از جنگ جهانی دوم خواستار تدوین منشور حقوق بشر شدند. دسامبر ۱۹۴۸ (شش‌ماه پیش از انتشار رمان «۱۹۸۴») بود که منشور جهانی حقوق بشر سازمان ملل متحد تصویب شد و در آن حق دادرسی عادلانه و حق آزادی اندیشه و حفظ حریم خصوصی افراد به رسمیت شناخته شد؛ مواردی که اُروِل نیز به‌وضوح به فقدانِ آنها در «1984» اشاره کرده بود.

درحالی‌که سال «1984« آمده و رفته است و اکنون ما در قرن 21 (سال 2022) هستیم، دیدگاهِ آرمانشهریِ منفیِ اُرِول از حکومتی که از طریق پروگاندایِ وزارت حقیقت، عشق، رفاه، و صلح، دست به هر کاری می‌زند تا «انسانِ آزاد» را به «رمه‌ای مطیع» تبدیل کند، از همیشه به ما نزدیک‌تر شده است. اُروِل در «1984» دنیایی خیالی را خلق کرده که از ابتدا تا انتها «باورپذیر» است؛ همین باورپذیری است که این دنیای خیالی را به کابوسِ دنیای واقعیِ امروزِ ما تبدیل کرده است؛ کابوسی که به گفته اومبرتو اکو، «حداقل سه‌چهارم آنچه اُروِل روایت می‌کند، آرمانشهرِ منفی نیست، بلکه تاریخ است»؛ تاریخی که با ایدئولوژی فاشیسم، نازیسم، کمونیسم و دیگر ایدئولوژی‌ها، انسان را به بردگی گرفته است.

پس از موفقیت رمان «مزرعه حیوانات» در ایران که در سال 1348 منتشر شد و تا با امروز 164ترجمه از آن صورت گرفته، رمان «1984» با کمی تاخیر به فارسی ترجمه شد. این رمان تاکنون به بیش از هفتاد زبان ترجمه شده، از جمله چینی، که با همه ممنوعیت‌ها، همچنان در آن کشور کمونیستیِ دیکتاتوری فروش می‌رود. نسخه ترجمه فارسی ابتدا توسط ژیلا رستگار در سال 1359، دوسال پس از انقلاب ترجمه شد. این رمان در سال 1361 بازنشر شد و در همان سال ترجمه‌ صالح حسینی هم به بازار آمد و پرفروش‌ترین ترجمه زمان خود شد، هرچند ترجمه‌ای ضعیف است. ضرورتِ ترجمه‌ای تازه از این رمان احساس می‌شد تا اینکه از دهه هشتاد چند ترجمه و از دهه نود با خیل‌ ترجمه‌ این رمان مواجه شدیم. تا امروز 79 ترجمه از این رمان انجام شده، که 55 ترجمه در تهران منتشر شده، 9 ترجمه در قم، 4 ترجمه در مشهد، 2 ترجمه در قزوین و ساری، و یک ترجمه در اصفهان، تبریز، بجنورد، دزفول، کاشان، کرمان و کرج. (از میان این ترجمه‌ها، ترجمه‌های سیروس نورآبادی، کاوه میرعباسی، و احمد کسایی‌پور بهترین هستند) نکته بارز درباره ترجمه این رمان و ترجمه «مزرعه حیوانات» در شهرستان‌ها این است که سهمِ شهر قم (شهر روحانیون) بیشترین ترجمه است.

رمان «1984» چیست که پس از 73 سال، هنوز زبانِ حالِ گویای مردم ایران است و جزو پرفروش‌ترین آثار تاریخ نشر ایران به‌شمار می‌آید؟ بهترین پاسخ این است که مردم ایران، خود را در آیینه‌ی «1984» (و «مزرعه حیوانات) می‌بینند؛ و از سوی دیگر با شخصیت‌های رمان همذات‌پنداری می‌کنند و آن‌ها را از نزدیک دیده‌ یا می‌شناسند؛ همان‌طور که جُرج اُروِل در «1984» سعی می‌کند ما را نسبت به آنچه در جهانِ پیرامون‌مان می‌گذرد دچار شک کند تا وادارمان کند که مدام پرسش کنیم: از خود، دیگری و قدرت. و آن را به نقد و چالش بکشیم.

پرسیدن مساله اصلی در «1984» است؛ پرسش از خود و قدرت برای مراقبت از حقوق بشر، دموکراسی و آزادی. از این زوایه، «1984» تصویری جسورانه از «نوشتن» و «اندیشیدن» به خواننده می‌دهد؛ داستانی درموردِ خواندن، نوشتن، و اندیشیدن در عصر پروپاگاندا و مراقبتِ فراگیر در حکومت‌های توتالیتر. وینستون اسمیت هم به‌‌عنوان یک خواننده و هم به‌‌عنوان یک نویسنده با پروپاگاندیستی سانسورکننده که از چهار طرف زیرنظرش دارد و به او می‌گوید به چه‌‌ چیزی بیاندیشد، سراسر در نبرد است: از سانسور عکس‌ها و آرشیوهای عمومی تا صفحه‌های تلویزیونی که تقریبا تمامِ ارقام تولید را به‌شدت اغراق‌آمیز بیان می‌کنند تا نشان ‌دهند که اقتصاد کشور درحال رشد است، حتی در مواقعی که واقعیت برعکس است (مثل تلقین‌کردن‌ معادله 2+2 که می‌شود 5)؛ همین دانستنِ «واقعیت» از «داستان» است که وینستون اسمیت را وامی‌دارد تا در میانه داستان (متن) و واقعیت (جهان)، به‌دنبال خود، شناخت از خود و جهان پیرامونش باشد، حتی اگر زیر شکنجه‌، اعتراف کند که هم‌چنان به «برادر بزرگ» عشق می‌ورزد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...