اخلاق متفاوت فمنیستها | الف
مسابقات اسبسواری داربی سال 1913 انگلستان است. خانمی به اسم امیلی دیکسون اینبار دست به کار هولناکی زد. پیش از این هم، او و سایر خانمهای همفکرش برای آنکه، در انگلستان، زنان حق رأی بهدست آورند، از راههای قانونی ناامید شده بودند و به مرحله عمل رسیده بودند. در انواع سخنرانیها و گردهماییهای سیاستمداران شرکت میکردند و جیغ میزدند و نعره میکشیدند. با پتک شیشههای مغازهها را میشکستند. اعتصاب غذا میکردند. با پلیس درگیر میشدند. به وزیران دولت حمله میکردند و به آنها لگد میزدند. گاهی لگدشان بقدری خوب و محکم بود که وزیر را بر زمین میانداختند و بسیاری کارهای دیگر از این نوع.
اما آن روز امیلی دیکسون یکباره از جایگاه تماشگران بیرون جست و به میدان مسابقه رفت و در برابر چشم همگان، خود را به زیر اسبهای قوی مسابقه انداخت که سخت میتاختند. او را زیر گرفتند و رفتند. سمهای قدرتمند اسبها بدن او را درهمکوبیدند و خرد کردند. امیلی مرد.
در ابتدای جنبش موسوم به فمنیسم، زنان معترض به مردسالاری بر سر مسائل روبنایی همچون حق رأی مناقشه میکردند، اما بعدها مباحث کم کم به مسائل زیربنایی کشیده شد. یکی از مبناییترین زمینهها اخلاق بود. اخلاق فمنیستی بهطور کلی اخلاق سنتی را نقد میکند؛ زیرا آن را در کل مردسالارانه میداند که مبتنی بر ویژگیها، اهداف و ارزشهای مردانه است. اما اینکه در برابر آن اخلاق چه چیزی جایگزین میکند، بین فمنیستها اختلاف نظر هست.
کتاب «اخلاق زنانهنگر» که در واقع ترجمه دو مدخل از دانشنامه فلسفه استنفورد است، دیدگاههای گوناگون فمنیستها را در باب اخلاق پیش چشم میآورد. نویسندگان [رزماری تانگ، نانسی ویلیامز، آن دانچین] در این اثر از موضع خاصی جانبداری نمیکنند، بلکه انواع گوناگون رویکردهای فمنیستی در زمینه اخلاق را ارائه میکنند که با ملاحظات و نقدهایی همراه است. در هر مورد پرسشهای اصلی و مبنایی مطرح میشود و پاسخهای متفکران فمنیست در باب آن مسائل توضیح داده میشود.
در ابتدا پیشینه مباحث فمنیستی در قرون هجدهم و نوزدهم بیان میگردد. در آن دو قرن بیشتر متفکران این عرصه بر این باور بودند که نحوه تعلیم و تربیت زنان باعث شده که زنان در زمینه تواناییهای فردی و اجتماعی از مردان عقب بیفتند. از نظر آنان با در پیش گرفتن شیوههای دیگر میتوان این کمبود را جبران کرد. اما فمنیستها در قرن بیستم مشکل را به گونه دیگری نگریستند.
فمنیستهای قرن بیستم در زمینه اخلاق بهطور کلی به دو دسته بزرگ تقسیم میشوند: مراقبتمحور و جایگاه محور. دسته اول بر این باورند که زنان ویژگیها و ارزشهای خاص خود را دارند که به هیچ وجه نباید از آنها دست بکشند. برعکس، مردان باید این موارد را جدی بگیرند. اگر آن ویژگیها و ارزشها مبنای اخلاق واقع شوند، اخلاق صورت دیگری پیدا میکند و جهان بهتری خواهیم داشت. مشکلی که برای زنان پیش آمده است، ناشی از آن است که ویژگیها و ارزشهای مردسالارانه بر اخلاق حاکم است که باعث بروز مشکلات عدیدهای برای همگان شده است. فمنیستهای مراقبتمحور بر این مطلب اصرار دارند که اخلاق سنتی مبتنی بر "تجربه اخلاقی مردانه" است و "تجربه اخلاقی زنانه" را نادیده میگیرد. این دو تجربه به دلیل اینکه مبتنی بر چیزهای متفاوتی هستند، دو نوع اخلاق متفاوت را به بار میآورند. اخلاق دوم مبتنی بر محوریت ویژگیهای زنانهای همچون مراقبت، مهربانی، مشارکت، اعتماد، صلح، عاطفه، شادی و همانند اینهاست که در اخلاق سنتی چندان جدی گرفته نشده است.
فمنیستهایی که رویکرد جایگاهمحور به اخلاق دارند، بر این باورند که مشکلات و مصائب زنان ناشی از جایگاهی است که در جامعه بر زنان تحمیل شده و این عدم برابری در همه جا به چشم میخورد. راهحل این است که این عدم توازن در همه نظامها، نهادها، ساختارها و آداب و رسوم شناسایی شود و بهطور مبنایی اصلاح گردد. آنها، برخلاف دسته اول، بیشتر به شرایط بیرونی و پیرامونی زنان توجه دارند تا وضعیتهای درونی و روانی. البته میان خود این فمنیستها فقط اشتراک کلی وجود دارد و آموزههای آنان از جهت محتوایی بسیار متنوع و متفاوت است.
مهمترین فمنیستهای این دسته عبارتند از: فمنیستهای لیبرال، رادیکال، مارکسیست یا سوسیالیست، چندفرهنگی، جهاننگر، بومنگر، اگزیستانسیالیست، روانکاو، پسامدرن و موج سوم. یک نمونه جالب مورد اخیر است.
فمنیستهای پستمدرن اساسا وجود یک تبیین واحد برای مسائل و مشکلات زنان را رد میکنند. از نظر آنان چیز واحدی به نام "زن" وجود ندارد؛ زیرا هر زنی روایت زندگی خاص خودش را دارد. زندگی هر زنی منحصربهفرد است. اصرار بر تبیین واحد چیزی نیست مگر تندادن به همان طرز فکر مردسالارانه که مبتنی بر قائل شدن به واقعیت واحد و مطلق برای هر چیزی است. بنابراین، زنان باید تفاوتهای خود را آشکار کنند و از طریق ظهور و بروز این تنوع فراوان زنانگیشان در برابر مردسالاری مقاومت کنند. زنان حتی نباید از تعارضها و تناقضهای درونی خود نیز هراس داشته باشند و هیچ ضرورتی ندارد که بیجهت خود را ملتزم به چیز خاصی کنند، حتی خودشان؛ زیرا مشکلات قابل توجهی از آنان در میان خودشان شکل میگیرد.
در بخش دوم کتاب به اخلاق زیستی فمنیستی پرداخته میشود. اخلاق زیستی به مجموعه مباحثی اطلاق میشود که مسائل مربوط به زیستشناسی انسان را از منظر اخلاقی مورد بررسی قرار میدهد؛ مسائلی که بیش از همه در پزشکی نمود دارند. فمنیستها در این زمینه نیز بهطور جدی ورود کردهاند و سخنان بسیاری گفتهاند. این امر به این دلیل رخ داده است که زنان به جهت تفاوتهای زیستی که با مردان دارند، مسائل متفاوتی پیدا میکنند. برخی از این مسائل عبارتند از: پیشگیری از بارداری، بارداری، کنترل موالید، وضع حمل، سرطان سینه، سرطان رحم، سقط جنین، روابط جنسی، پزشکی، آزمایشها و معاینات زنان. البته آنان خود را فقط به مسائل زنان محدود نکردهاند و مباحث خود را به دیگر انسانها نیز تعمیم دادهاند، به ویژه کودکان، معلولان و سالمندان. حتی در مورد مردان نیز مباحثی مطرح شده است. مسئله اصلی نگاه فمنیستی به این مسائل است که باعث میشود رویکرد دیگری در زمینه اخلاق زیستی در پیش گرفته شود. در این بخش گزارشی از فعالیتهای گوناگون فمنیستها در این زمینه ارائه شده است.
چنین اثری برای ما بسیار مفید و آموزنده است؛ به این علت که امروزه نگاههای بسیاری به فمنیسم معطوف است و در همه زمینهها شاهد حضور و فعالیت زنان برای نشاندادن ارزش و اهمیت زنانگی هستیم. اما کمتر کسی از تنوع و تعدد دیدگاههای فمنیستی آگاه است. بسیاری از افراد و حتی خود زنان گمان میکنند که فمنیسم یعنی یک سری آموزههای خاص و مشخص است؛ چیزهایی همچون برابری زنان با مردان در حقوق و فرصتهای شغلی و موقعیتهای اجتماعی. این تلقی از فمنیسم بسیار دور از واقعیت است؛ زیرا بسیاری از فمنیستها منتقد چنین چیزهایی هستند و نظریات کاملا متفاوتی مطرح کردهاند. آنچه در جامعه ما به عنوان فمنیسم مطرح میشود، تنها یکی از شاخههای این درخت پرشاخوبرگ است. البته نمیتوان پیشاپیش در مورد صحت یا کارایی این آموزهها داوری کرد. حتی اگر هم این نظریهها درست و کارآمد باشند، باید با سایر جریانهای فمنیستی هم آشنا باشیم تا بتوانیم ارزش، اهمیت و جایگاه هر نظریه را برای جامعه خودمان مشخص کنیم. برای تحقق چنین چیزی مطالعه آثاری همچون این کتاب مختصر بسیار راهگشا است.