دو زن و یک مرد همدیگر را، پس از مرگ، در دوزخ می‌یابند... همجنس‌بازی است که دوستش را به نومیدی کشانده و او خودکشی کرده است... مبارز صلح‌طلبی است که به مسلکِ خود خیانت کرده است... بچه‌ای را که از فاسقش پیدا کرده در آب افکنده و باعث خودکشی فاسقش شده... دژخیم در واقع «هریک از ما برای آن دو نفرِ دیگر است»... دلبری می‌کند اما همدمی این دو هم دوام نمی‌آورد... در باز می‌شود، ولی هیچ‌کدام از آنها توانایی ترک اتاق را ندارد

در بسته [Huis- Clos یا No Exit] نمایشنامه‌ ژان پل سارتر

در بسته [Huis- Clos یا No Exit]. نمایشنامه‌ای در یک پرده از ژان پل سارتر1 (1905-1980)، نویسنده و فیلسوف فرانسوی که نخستین‌بار در ماه مه 1944 در «تئاتر ویو کولومبیه»2 بر صحنه آمد. در بسته شاید معروف‌ترین نمایشنامه‌ی سارتر باشد. دو زن به نام‌های اینس3 و استل4 و مردی به نام گارسن5 همدیگر را، پس از مرگ، در دوزخ می‌یابند. منتظرند که در معرض شکنجه‌های سخت جسمانی قرار گیرند، اما آنها را فقط در اتاقی آراسته به سبک دوران امپراتوری زندانی می‌کنند.

نخست از یکدیگر می‌پرسند که سبب محکومیت ابدی آنها چیست، و گذشته‌ای را که باعث آن شده است به یاد می‌آورند. اینس که همجنس‌باز است دوست دختر خود را به نومیدی کشانده و در نتیجه، آن دوست او را کشته و خودش هم خودکشی کرده است. گارسن، مبارز صلح‌طلب، برای اینکه بتواند فرار کند به مسلکِ خود خیانت کرده است. سپس دستگیر شده و ذلیلانه مرده است. استل بچه‌ای را که از فاسقش پیدا کرده در آب افکنده و فاسقش خودکشی کرده است. این سه تن منتظر بوده‌اند که در نهایت، قربانیان خود را در دوزخ بازیابند و اکنون متحیرند که چرا در کنار هم قرار گرفته‌اند.

اینس که هوشیارتر از دیگران است درمی‌یابد که دژخیم در واقع «هریک از ما برای آن دو نفرِ دیگر است». آن‌وقت قرار می‌گذارند که دیگر با هم حرف نزنند، اما استل نمی‌تواند تاب بیاورد و به حرف می‌افتد و اینس از او دلبری می‌کند. استل او را از خود می‌راند و به گارسن رو می‌آورد که او نیز نمی‌تواند حضور آن دو را نادیده بگیرد. همدمی اینها نیز بیشتر از همدمی اینس و استل دوام نمی‌آورد، زیرا نمی‌توانند خود را از حضور اینس برهانند: اینس ناظر آنهاست و کوشش‌های گارسن را که گرفتار گذشته‌اش شده است و به هر در می‌زند تا استل او را به چشم ترسوی خیانتکار ننگرد. با ریشخندهایش نقش بر آب می‌کند.

در باز می‌شود، ولی هیچ‌کدام از آنها توانایی ترک اتاق را ندارد، فهمیده‌اند که دیگر نمی‌توانند از هم جدا شوند و هر سه تا ابد برای یکدیگر هم قربانی و هم دژخیم‌اند و «دوزخ وجودِ دیگران است».

بافت این نمایشنامه بسیار محکم و تقریباً ریاضی‌وار است، زیرا مبتنی بر مثلثی است متشکل از سه تن که در آن هیچ فردی نمی‌تواند با فرد دیگر رابطه‌ی اصیلی برقرار کند که حضور فردِ ثالث آن را بر هم نزند و نیز به محض اینکه می‌کوشند تا وضع خود را بپذیرند و به آن تن در دهند هریک خصم دیگری می‌شود. تصویری است از مبارزه‌ی بنیادین میان شعورها که به مجرد کنارگذاشتنِ دستاویزهای زندگی اجتماعی و ترفندهای سوءنیت، درمی‌گیرد.

ابوالحسن نجفی. فرهنگ آثار. سروش


1. Jean Paul Sartre 2. Théâtre du Vieux-Colombier
3. Inès 4. Estelle 5. Garcin

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...