مریم شهبازی | ایران


تابستان سال 61 عراقی‌ها به دنبال کسب حمایت‌های بیشتری بودند؛ آن هم به بهانه برگزاری اجلاس سران جنبش عدم تعهد در بغداد. در شرایطی که کشورهای بسیاری در حمایت از صدام، مقابل ایران صف بسته بودند دو خلبان ایرانی، با دو فروند فانتوم اف-۴ عازم بغداد شدند تا مانع برگزاری این میزبانی و تبعات ناشی از آن علیه کشورمان شوند. یکی‌شان سقوط کرد؛ دیگری کار را به سرانجام رساند و با فانتومی سوراخ سوراخ شده به آشیانه بازگشت. آن که شهید شد عباس دوران بود و آن دیگری که «بیگانه با ترس» با نگاهی به زندگی و کارنامه جنگی‌اش پیش روی علاقه مندان قرار گرفته، زنده یاد محمود اسکندری است. مراسم رونمایی از این کتاب که به همت انتشارات ایران و به کوشش و قلم صادق وفایی روانه کتابفروشی‌ها شده در حضور جمعی از امیران سرافراز دوره جنگ تحمیلی برگزار شد.

بیگانه با ترس» محمود اسکندری

افتخار آفرین در عملیات‌های مهم
کتاب «بیگانه با ترس» دربردارنده هشت گفت‌وگو درباره زنده یاد محمود اسکندری است. نویسنده برای به تصویر کشیدن زندگی و کارنامه جنگی اسکندری که در طول جنگ ایران و عراق با هواپیمای جنگنده فانتوم اف-۴ پرواز می‌کرد به سراغ خانواده و تعدادی از همرزمان قدیمی‌اش رفته است. برخی از افرادی که وفایی را طی تألیف این کتاب همراهی کرده‌اند از جمله امیر خلبان محمود ضرابی پیش از انتشار این کتاب زندگی را بدرود گفته‌اند.

امیر خلبان فرج‌الله براتپور نخستین سخنران این آیین رونمایی بود؛ او گفته‌های خود را با اشاره به خدمات ارزنده‌ای آغاز کرد که در کارنامه کاری زنده یاد اسکندری ثبت شده و گفت: «از همان روزهای ابتدایی شروع جنگ تحمیلی، افتخار همراهی با محمود اسکندری را داشتم. هرگز یادم نمی‌رود که چطور صدام با 192 فروند هواپیما و با چه سودایی به ایران حمله کرد. به خیال خودش آمده بود که در عرض سه روز خوزستان را از آن خود سازد و یک هفته‌ای هم به تهران رسیده و آن را هم بگیرد. اما نیروی هوایی کاری کرد که صدام و بعثی‌ها این آرزو را به گور ببرند. ما طرح‌هایی برای خنثی کردن نقشه عراقی‌ها داشتیم؛ از جمله آن که طی یک روز، در یک برنامه هماهنگ شده، به شکلی هم‌زمان، 140 فروند هواپیمای ایرانی از پایگاه‌های مختلف برخاستند و در یک زمان واحد مواضع مختلفی را در عراق بمباران کردند.»

سخت‌ترین عملیات‌ها را به او می‌دادند
او ادامه داد: «عملیاتی که به آن اشاره شد درخصوص روز نخست جنگ بود. شهید فکوری تأکید کرده بود که نیمی از قوای نیروی هوایی باید بر نیروی‌ زمینی عراقی‌ها متمرکز شود. طی چهل‌وپنج روز حدود 90 هواپیما را از دست دادیم. روبه‌روی ما خلبانان با بعثی‌ها، جنگ فانتوم با تانک بود. آن هم در شرایطی که عراقی‌ها با پشتیبانی و آمادگی کامل آمده بودند. کشورهای زیادی حامی‌شان بودند؛ آنچنان که در میان نیروهای بعثی از 36 کشور اسیر داشتیم. زنده‌یاد اسکندری مدام در پرواز بود. سخت‌ترین عملیات‌ها را به او می‌دادند. خیالشان راحت بود که وقتی بحث خلبان اسکندری به میان می‌آید موفقیت کار حتمی است. به لطف نبوغ و کاردانی‌اش نیروی زمینی عراقی‌ها را زمینگیر کرد، تا جایی که بعثی‌ها اظهارتأسف می‌کردند که نیروی هوایی ایران مانع موفقیت‏شان شده است. جایی نبود که عملیاتی را به دست بگیرد و شاهکار نیافریند. در عملیات بیت المقدس، در همراهی با امیر خلبان علی اکبر زمانی، پل مهمی را تخریب کردند که در نتیجه‌اش 19 هزار اسیر گرفتیم.»

ماجرایی که امیر خلبان براتپور به آن اشاره کرد به عملیاتی بازمی گردد که آن را مهم‌ترین عملیات اسکندری می‌دانند؛ او نقش مهمی در انهدام پل اروند رود که خرمشهر را به عراق متصل می‌کرد ایفا کرد؛ پلی که به لشکر ۱۱ بعث عراق برای جابه‌جایی تجهیزات و ادوات جنگی و همچنین عقب‌نشینی احتمالی کمک می‌کرد.

براتپور در بخش دیگری از سخنان خود به عملیات اچ ۳ اشاره کرد و گفت: «در این عملیات من هم حضور داشتم؛ خیالم راحت بود که اگر بعثی‌ها من را بزنند، اسکندری هست تا کار را تمام کند. راستش شرح نقش آفرینی‌های او به اندازه‌ای است که در این فرصت اندک نمی‌توانم به همه‌شان بپردازم. هرچه از رشادت‌های او بگویم کم است. اما یکی دیگر از عملیات‌های مهمی که جا دارد اشاره‌ای به آن شود حمله به بغداد، پیش از شروع اجلاس سران عدم تعهد بود. صدام به بهانه برگزاری این اجلاس و با تلاش برای جلب حمایت کشورهای بیشتر، دنبال آن بود که روحیه بیشتری برای نیروهای خود بخرد. قرار بود بغداد میزبانی اجلاس مذکور را به عهده بگیرد و آقای ولایتی هرچقدر کوشید نتوانست بزرگان این اجلاس را از سفر به عراق منصرف کند. ایران به هیچ طریقی نمی‌خواست اجازه برگزاری این اجلاس را در عراق بدهد، به نیروی هوایی متوسل شدند و نیروی هوایی هم طبق معمول سراغ محمود اسکندری رفت. صدام گفته بود کبوتر هم در آسمان بغداد پرواز کند آن را می‌زند. اما شهید دوران و اسکندری بی‌توجه به این تهدید رفتند؛ دود و آتش بغداد را گرفت؛ عباس دوران شهید شد و اسکندری هم با فانتومی سوراخ سوراخ، اما موفق به آشیانه بازگشت. در نتیجه آن عملیات، اجلاس به هندوستان منتقل شد و عراقی‌ها به خواسته خود نرسیدند.»

صادق وفایی

خلبانان، نیروی زمینی بعثی‌ها را زمینگیر کردند
بخش دیگری از این مراسم با سخنرانی صادق وفایی، نویسنده کتاب «بیگانه با ترس» همراه شد. وفایی با ابراز خرسندی‌اش از انتشار نوشته تازه‌اش گفت: «بگذارید قبل از هر گفته‌ای آسودگی خاطری که با انتشار این کتاب به دست آوردم را با همه حاضران در این مراسم به اشتراک بگذارم. از این ماجرا که بگذریم؛ افتخارآفرینی نیروی دریایی و نقشی که در دفاع مقدس ایفا کردند برکسی پوشیده نیست. ناخدا هوشنگ صمدی را حاضران در این جلسه می‌شناسند. او در خاطرات خود به هشت مهر ماه اشاره کرده؛ به اینکه با او تماس می‌گیرند که فلانی خودت را به پلیس راه برسان. او هم می‌رود و از پشت بام 300 تانک نفربر عراقی را می‌بیند. ناخدا صمدی تأکید می‌کند که زنگ بزنید به ستاد هوایی. اگر آنان دست به کار نشوند همه چی تمام می‌شود. بلافاصله پنج فانتوم در چهار مرحله اعزام می‌شوند، تا جایی که همه تانک‌های عراقی را نابود می‌کنند. این را گفتم که بدانید خلبان‌هایی همچون زنده یاد اسکندری برای نجات کشورمان چه کرده‌اند.»

او ادامه داد: «تا قبل از آن که کتاب بیگانه با ترس منتشر شود گمان می‌کردم با انتشار آن همه چیز تمام می‌شود، اما حالا می‌بینم روایتگری این قهرمانی‌ها تمام نشده و هنوز کارهای بسیاری باقی مانده است. طی همین چند روز با تماس‌های برخی خوانندگان روبه‌رو شده‌ام، از جمله کارگری که تماس گرفته بود و پرسش‌هایی درباره کتاب داشت. بعد از آن که نظراتش را با من در میان گذاشت گفت که فلانی کتاب خوبی نوشته‌ای، اما کتاب شما مکملی بر کتاب«ناصر ایجکت نکن!» نوشته مهدی بابامحمودی است. راستش خودم هم منکر این مسأله نیستم و تأکید دارم که نوشته دوست نویسنده‌ام سهم زیادی در آشنایی اولیه من با محمود اسکندری داشته است. بگذارید واقعیتی را با شما و مردم درمیان بگذارم؛ اینکه اگر سراغ تألیف کتابی درباره محمود اسکندری رفته‌ام بابت فعالیت‌های او بوده، نه برای لایک گرفتن و مطرح شدن! اگر قرار به ارائه تعریفی خودمانی درباره زنده یاد اسکندری به همه آنهایی که هنوز او را نمی‌شناسند باشد؛ باید بگویم که خلبان اسکندری را در حکم همان لوتی بامعرفتی می‌دانم که قدیم ترها، وقتی مرد خانه‌ای به سفر می‌رفته، خانه و خانواده خود را به او می‌سپرده. خلبان اسکندری یکی از آن مردانی است که ما ایران‌مان را به آنان سپردیم.»

وفایی در بخش دیگری از سخنرانی خود گفت که هرچقدر هم درباره رزمندگانی از این دست بنویسیم باز هم کار تمام نمی شود و بسیاری از مردان جنگ هستند که هنوز کاری برای معرفی‌شان نشده است.

محمود اسکندری با ترس غریبه بود
امیر خلبان محمد عتیقه‌چی، یکی دیگر از همرزمان زنده‌یاد اسکندری است؛ او نیز صحبت‌های خود را با شرح رشادت‌های دوست قدیمی‌اش آغاز کرد و گفت: «آنقدر شجاع بود که در وصف رشادت‌های او نمی‌توان راحت صحبت کرد. در پاکستان با یکدیگر آشنا شدیم. محمود با ترس غریبه بود. در هر شرایطی می‌توانست گلیم خود را از آب بیرون بکشد. از آنجایی که خاطرات جنگی‌اش را همه می‌دانند، از تکرار مکررات پرهیز می‌کنم. در دوره‌ای به او کم‌لطفی‌هایی شد اما با گذشت زمان متوجه شدند که زنده‌یاد اسکندری چه خلبانی بزرگی بوده و چه خدماتی برای این مرز و بوم داشته است.»

کیوان علی‌محمدی، کارگردان و فیلمنامه‌نویسی که ساخت فیلم «2888 » را برعهده داشته هم از حاضران در این مراسم بود؛ فیلمی که به نقش‌آفرینی شهید عباس دوران و محمود اسکندری تعلق دارد و ماجرای بمباران، برای جلوگیری از برگزاری اجلاس سران جنبش عدم تعهد در بغداد را شرح می‌دهد. علی‌محمدی نیز گفت: «وقتی تحقیقاتم را برای ساخت این فیلم شروع کردم، از طریق کتابی با خلبانان دوره جنگ آشنا شدم. با این حال هرگز فکر نمی‌کردم که روزی کنار برخی از آنها بایستم و از آن مهم‌تر اینکه در ساخت این فیلم همراهی‌ام کنند. ساخت این فیلم ثبت خاطرات بسیاری را برای من سبب شد. ای کاش سخت‌گیری‌ها در ساخت فیلم‌های اینچنینی کم‌تر شود تا مردم با قهرمان‌های جنگ آشنا شوند.»

امیر خلبان علی اکبر زمانی، از دیگر هم‌دوره‌ای‌های زنده‌یاد اسکندری که گفت‌وگوی او نیز در کتاب ثبت شده، پیش از هر سخنی از عنوانی که نویسنده برای کتاب «بیگانه با ترس» انتخاب کرده تشکر کرد و گفت: «به راستی محمود اسکندری با ترس بیگانه بود. همان طور که پیش‌تر هم گفته‌ام، امیدوارم جوانان بدانند که بابت حفظ این مرز و بوم چه رشادت‌هایی شده است. من به عنوان شاگرد در خدمت زنده‌یاد اسکندری بودم، حتی وقتی خودم معلم شدم نیز همچنان در محضر او بودم. نبوغ محمود سبب شده بود هر جا در عملیات‌های نیروی هوایی مشکلی پیش می‌آمد کار را به محمود می‌سپردند؛ بخصوص طی یک سال نخست جنگ که نیروی هوایی توان خود را از دست داده بود. آن موقع ما با 500 فروند هواپیمای شکاری کارمان را شروع کردیم. حدود 27 عملیات در خدمت محمود بودم، روزی که مراسم ختم این دوست قدیمی برگزار شد، درباره‌اش به حاضران گفتم: او دلاور مردی بود که نیروی هوایی هرگز نظیرش را نخواهد دید. و این گفته‌ام واقعیتی به دور از هرگونه اغراقی است.»

او ادامه داد: « امیدوارم جوانان بدانند که محمود و محمودها در این جنگ چه کردند تا سرزمین‌مان حفظ شود. ما در این جنگ قهرمانان بزرگی همچون محققی، حاجی و سعیدی داشتیم. اگر همت اینها نبود شاید جغرافیای کشورمان چیزی متفاوت از نقشه امروز ایران بود. اگر یاسینی و اسکندری نبودند شاید دیگر ایرانی برای‌مان باقی نمی‌ماند. از نویسنده این کتاب و مؤسسه انتشاراتی ایران برای معرفی این قهرمان دوران جنگ ممنون هستم؛ امیدوارم شمار بیشتری از این قهرمانان معرفی شوند. چند روز قبل، یکی از خلبانان دوران جنگ تحمیلی با من تماس گرفت و متوجه شدم که گرفتار 15 میلیون تومان برای تهیه نسخه داروهای شیمی درمانی خود شده. ای کاش به کمک این معرفی‌ها بتوان کاری کرد که حداقل قهرمان‌های کشورمان دیگر گرفتاری‌های اینچنینی نداشته باشند و بتوان از آنان قدردانی کرد.»

از بیگانه با ترس رونمایی شد

امیر خلبان محمدرضا قره‌باغی آخرین سخنران این مراسم بود؛ او با تأکید بر اینکه دیگر سخنران‌های این آیین رونمایی نکات خوبی را در شرح رشادت‌های زنده‌یاد اسکندری گفته‌اند، گفت: «آشنایی‌ام با محمود به سال 51 بازمی‌گردد، به مرور ارتباط‌مان نزدیک‌تر شد تا جایی که خاطرات بسیاری از او به یاد دارم. آنقدر شجاع بود و به کار خود تسلط داشت که سال‌ها دوستی با او را مایه مباهات و افتخار خود می‌دانم. بگذارید درخواستی از اهالی فرهنگ و هنر داشته باشم، اینکه فعالیت‌های خود را تنها بر ما خلبانان شکاری محدود نکنند؛ غیر از ما در همین نیروی هوایی رزمنده‌های بسیاری بودند که حتی اسلحه هم نداشتند اما از فداکاری چیزی کم نمی‌گذاشتند؛ نظیر سوخت‌رسان‌ها که نقش آنان نیز در این جنگ تحمیلی مهم و غیرقابل چشم‌پوشی است.

حداقل ما خلبانان هواپیماهای شکاری، سلاح داشتیم اما آنان نه! امیدوارم شرایط به گونه‌ای شود تا به اندازه‌ای که برای گل یک فوتبالیست تبلیغ می‌شود و اهالی رسانه آنقدر درباره‌اش می‌نویسند، درباره این قهرمانی‌ها هم کارهای جدی انجام شود تا دیگر کسی نماند که قهرمان‌هایی نظیر محمود اسکندری را نشناسد. در آخر به سهم خود از آقای وفایی برای تألیف این کتاب تشکر می‌کنم چرا که بیشتر از 90 درصد آن عین واقعیت است. نویسنده از تألیف اغراق‌آمیز کتاب پرهیز کرده که جای قدردانی دارد.»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...