اعتراف نکن! | اعتماد
 

فرض کنید به مناسبتی به همراه فردی که هیچ شناختی از او ندارید، دستگیر شده‌اید و هر کدام از شما را در یک سلول مجزا و جدا از هم بازداشت کرده‌اند. بازجو با هر دو طرف یک جور حرف می‌زند و سه راه پیش روی‌تان می‌گذارد: 1- اگر هر دو اعتراف کنید هر دو به 20 سال زندان محکوم می‌شوید؛ 2- اگر شما اعتراف کنید و دیگری نه، شما آزاد و دیگری به 10 سال زندان محکوم می‌شود؛ 3- اگر هیچ کدام اعتراف نکنید به حکم اینکه هیچ سند و مدرکی علیه شما نیست هر دو نهایتا 6 ماه دیگر آزاد می‌شوید.

پیتر سینگر[Peter Singer] چپ داروینی: سیاست، تکامل، همکاری» [A Darwinian Left : politics, evolution, and cooperation‬]

اگر شما باشید با فرض اینکه هیچ اطلاعی از تصمیم طرف مقابل ندارید چه کار می‌کنید؟ پاسخ خودخواهانه و بدون تامل لابد این است که اعتراف می‌کنم و با این کار خودم آزاد می‌شوم و دیگری به زندان می‌افتد. اما قطعا طرف دیگر هم به راحتی می‌تواند همین تصمیم را بگیرد و در نتیجه هر دو به زندان می‌افتیم. اما اگر کمی عاقبت‌اندیشی به خرج دهیم، می‌گوییم «10 سال با 20 سال خیلی فرق نمی‌کند، هر دو سال‌های زیادی از عمر آدم را دربرمی‌گیرد پس فرض را بر این می‌گذارم که طرف دیگر هم همین قدر عاقبت‌اندیش باشد! اگر یک درصد هم این طور باشد، می‌صرفد چون بعد از چند ماه خلاص می‌شوم».
البته هیچ تضمینی نیست که چنین شود و‌ ای بسا، من زبان نگشایم و دیگری اعتراف کند و من به 20 سال حبس محکوم شوم. اما تصمیم بر سکوت، نمونه‌ای بارز از خودخواهی منفعت‌طلبانه با در نظر گرفتن منافع مشترک و درازمدت است، کاری که احتمالا همه ما در زندگی روزمره انجام می‌دهیم و اساس حرف پیتر سینگر[Peter Singer] فیلسوف استرالیایی در کتاب کوچک و خواندنی «چپ داروینی: سیاست، تکامل، همکاری» [A Darwinian Left : politics, evolution, and cooperation‬] همین نکته است. سینگر در این کتاب که اخیرا با ترجمه محمدمهدی هاتف توسط نشر کرگدن منتشر شده، می‌کوشد میان دو دیدگاه به ظاهر متنافر یعنی چپ‌گرایی و نظریه تکامل داروینی آشتی و پیوند برقرار کند.

چپ‌گرایی در بیان سینگر معنای ساده و سرراستی دارد: اینکه نسبت به درد و رنج دیگران بی‌تفاوت نباشیم و در تقابل آشکار میان قوی و ضعیف، ظالم و مظلوم، فرادست و فرودست و دارا و فقیر جانب دوم را بگیریم. سینگر در این کتاب می‌کوشد نشان بدهد که بر خلاف تصور رایج و غالب پیشین چنین نیست که نظریه تکامل صرفا به کار راست‌گرایان افراطی و طرفداران اقویا بیاید و توجیهی برای وضعیت فرادستی ایشان ایجاد کند. از دید سینگر می‌توان داروینیسم را با سوسیالیسم(چپ‌گرایی) پیوند زد اما به شرط آنکه چپ‌گرایان نگاه‌شان را به سرشت و طبیعت انسان تغییر دهند. او پس از بحث‌هایی خواندنی و جذاب در 4 فصل آغازین کتاب در نهایت می‌گوید، چپ‌گرایان باید بپذیرند که هیچ زمان نزاع و درگیری‌ها میان انسان‌ها پایان نمی‌پذیرد، چنین نیست که سرشت انسان سراسر پاک و شکل‌پذیر است و همه نابرابری‌ها ناشی از تبعیض و پیشداوری یا سرکوب اجتماعی نیست. برعکس او پیشنهاد می‌کند که چپ‌گرایان باید وجود رقابت میان انسان‌ها را بپذیرند، به تقویت ساختارهایی که همکاری و نه رقابت را تشویق می‌کنند، یاری برسانند و کمی در مرزگذاری سفت و سخت میان انسان‌ها و سایر موجودات زنده بازنگری کنند.

از سوی دیگر داروینیست‌ها نیز باید از تاکید موکدشان بر تنازع برای بقا دست بکشند و بپذیرند که چنین نیست که الگوی همه فرآیندهای طبیعی میان انواع موجودات بر نزاع و جنگی سخت و خونین بنا شده بلکه بسیاری از روندهای طبیعی بر مبنای نوعی همکاری ایثارگرانه(دگرخواهانه) شکل گرفته‌اند. سینگر بر مبنای رویکرد فایده‌باورانه خاص خود می‌کوشد نشان بدهد که این ایثارگری منفعت‌طلبانه، رویکردی است که بسیاری از موجودات نه الزاما خودآگاهانه و کاملا ارادی، کار خود را بر مبنای آن پیش می‌برند. اما فرق اساسی انسان با سایر موجودات آن است که خودآگاه است و می‌تواند این ایثارگری ناب(به تعبیر ریچارد داوکینز) را عمدی و آگاهانه پی بگیرد: «چیزی که پیش از این هرگز در تمام تاریخ جهان وجود نداشته است». سینگر با وامداری از داوکینز که می‌گوید انسان می‌تواند علیه سازندگان خود قیام کند، می‌نویسد: «ما نخستین نسلی هستیم که نه تنها به تکامل یافته بودن‌مان واقفیم بلکه سازوکارهایی را که با آنها تکامل یافته‌ایم و نیز این را که چگونه این میراث تکاملی بر رفتار ما اثر می‌گذارد، می‌شناسیم... برای نخستین بار از زمانی که حیات از سوپ بنیادین آغاز شده، موجوداتی پدید آمده‌اند که دریافته‌اند چگونه به آنچه هستند، بدل شده‌اند. برای کسانی که از افزایش قدرت حکومت و تشکیلات علمی هراس دارند این امر ممکن است بیشتر خطر به شمار آید تا منبعی برای آزادی. با این حال در آینده‌ای دورتر که هنوز چیز زیادی از آن روشن نیست، این امر می‌تواند زمینه‌ساز نوعی جدید از آزادی شود.» با این حساب فکر می‌کنید شما در زندان چه کار می‌کنید؟ آیا اعتراف می‌کنید و امیدوارید که طرف مقابل‌تان آنقدر ساده‌لوح یا ایثارگر است که سکوت کند یا شما نیز ناگزیر و به خاطر منفعت مشترک به او اعتماد می‌کنید و سکوت می‌کنید بلکه او هم ساکت بماند و هر دو 6 ماه دیگر خوش و خرم در کنار خانواده به سر ببریم؟

[«چپ داروینی سیاست، تکامل، همکاری» باترجمه محمدمهدی هاتف و توسط نشر کرگدن منتشر شده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...