چهره متفاوت هنر در پرتو روان‌شناسی | الف


آری، هنر به قدمت خود بشر است، طوری که ردپای انسان‌های اولیه را از طریق آثار هنری به‌جامانده از آن‌ها در دل غارها یافته‌اند. و بله، فهم و شناخت هنر نیز قدمتی دیرینه دارد؛ کافی‌ست فلسفه‌ی هنر را به یاد آوریم. اما نه، بررسی روان‌شناختی آن سابقه‌ی زیادی ندارد؛ نسبتاً جدید است. ارزش و اهمیت کتاب «روان‌شناسی هنر» [The psychology of art] اثر جورج مدر [George Mather] با همین امر گره می‌خورد. نویسنده خیلی شیوا و شسته‌رفته کلیت این عرصه‌ی جدید را در اختیار خواننده قرار می‌دهد. به عبارت دیگر، اگر سری به کتاب‌خانه‌ها و کتاب‌فروشی‌ها بزنیم، کتاب‌های بسیاری در زمینه‌ی فلسفه‌ی هنر می‌بینیم اما روان‌شناسی هنر اندک‌شمار است.

روان‌شناسی هنر» [The psychology of art] اثر[George Mather] جورج ماتر

مزیت دیگر این کتاب خوب آن است که نه‌فقط درک ما را از هنر ارتقا می‌دهد، بلکه فهم ما از روان‌شناسی را نیز بهبود می‌بخشد. روان‌شناسیِ رایج روان‌شناسیِ عامیانه و سطحی است؛ در این کتاب با روان‌شناسی علمی و عمقی آشنا می‌شویم. نیز می‌بینیم که چگونه این روان‌شناسی به حوزه‌های دیگر وارد می‌شود و چقدر کاربردی است.

نویسنده در فصل اول، «هنر و روان‌شناسی»، به چیستی هنر، اهمیت آن و انواع مکاتب هنری می‌پردازد. موضوع فصل دوم، «عصب‌شناسی هنر»، مغز است. برای درک روان‌شناسی ادراک بصری باید با سیستم عصبی پشتِ آن آشنا شویم. این فصل سازوکارهای مغزی مرتبط با این امور را به ما یاد می‌دهد. اما اصلاً چرا هنر که ظاهراً و غالباً منفعت خاصی ندارد، در طول تاریخ بشری، چنین پرشور و با هیجان دنبال شده است؟ نویسنده پاسخ‌های گوناگون به این مسئله را در فصل سوم بررسی می‌کند، به‌ویژه روان‌شناسی تکاملی را. دو فصل بعدی به هم مرتبط‌اند؛ هر کدام یک بعد از یک مسئله را بررسی می‌کند. مسئله این است که هنرمندان چگونه آثار هنری را ابداع می‌کنند؟ مسئله این است که، برای مثال، یک تابلوی نقاشی بازنمایی یک صحنه‌ی واقعی است که سه‌بعدی و شامل حرکت است. یک نقاش چگونه چنین صحنه‌ای را روی بوم نقاشیِ دوبعدی و ساکن بازنمایی می‌کند طوری که به بیننده حس حرکت و سه‌بعدی بودن دست می‌دهد؟ عناوین فصل چهارم، «بازنمایی فضا، خطوط شکل‌ساز و فرم در هنر»، و فصل پنجم، «بازنمایی رنگ و حرکت در هنر»، به‌خوبی نشان می‌دهند که چه اموری بررسی می‌شوند.

فصل ششم، «چه چیزی هنر را تراز اول می‌کند؟»، به بحث از معیارها و علل هنر فاخر اختصاص دارد. در این بحث با علل اصلی و عوامل بی‌ربط به برکشیده شدن یک اثر هنری به سطح بالا آشنا می‌شویم. فصل هفتم و پایانی، «خلاقیت در هنر و علم»، حسن ختام کتاب است با مجموعه‌ای از مباحث جذاب در باب چندوچون خلاقیت و چگونگی کارکردش. نویسنده در بخش «برای مطالعه‌ی بیشتر» برای مطالب هر فصل طیفی از انواع منابع را معرفی کرده که برخی از آن‌ها مربوط به فضای مجازی هستند. نویسنده آدرس تصاویر و فیلم‌های آموزشی مربوطه را ذکر کرده که برای علاقمندان بسیار ارزشمندند.

اما در مطالعه‌ی این کتاب باید دو نکته را مد نظر داشته باشیم؛ اولی دامنه‌ی بررسی را محدود می‌کند و دومی آن را می‌گستراند. اولاً، تخصص اصلی نویسنده روان‌شناسی ادراک بصری است. لذا طبیعی است که در بررسی روان‌شناختی هنر به هنرهای تجسمی بهای بیشتری بدهد. خود او نیز به این مطلب تصریح کرده و سایر هنرها را از بررسی خود کنار گذاشته است. به‌طور مشخص، طراحی، نقاشی، عکاسی و مجسمه‌سازی مد نظر قرار گرفته‌اند. به‌علاوه، در این هنرها نیز محور اصلی سنت هنری غرب است و نه شرق. دوم این‌که در این بررسی روان‌شناختی فقط به دیدگاه‌های روان‌شناسان اکتفا نشده، بلکه نظریات خود هنرمندان نیز بسیار مورد توجه است. روان‌شناسی ملاک است و نه روان‌شناسان، و در این میان، برخی از هنرمندان بینش روان‌شناختی نافذی داشته‌اند. بحث‌ها نیز بریده از مصادیق نیستند و نظریه‌ها بر آثار هنری تطیبق داده شده‌اند.

اگرچه حجم اندک کتاب نویسنده را به اصلی‌ترین نظریات و کلیات اساسی مقید کرده است، اما جزئیاتی جذاب هم لابه‌لای مباحث گنجانده شده‌اند، جزئیاتی که دانستن‌شان در نگاه کلان به هنر اثرگذارند. در پایان، یکی از آن‌ها را در این‌جا می‌آورم:

«جعل مشکل حادی در هنر است. بسیاری از آثار هنری با سند و مدرک قانع‌کننده‌ای اثر هنرمندان برجسته معرفی شده‌اند، ولی جاعلانی چیره‌دست آن‌ها را با روبرداری از سبک هنرمندی مشهور تولید کرده‌اند. چه‌بسا آثار جعلی بیش از آن‌چه عالَم هنر بدان اعتراف می‌کند، در نمایش و گردش باشند. مثلاً طبق تخمین یکی از متخصصان آثار فرانس هالس، هنرمند قرن هفدهمی، فقط حدود هفتاد درصد نقاشی‌های منسوب به او اصل هستند. هان فان‌میگِرِن، بدنام‌ترین جاعل قرن بیستم، تابلویی جعلی از هالس تولید کرد که یکی از متخصصان هالس آن را اصیل تشخیص داد و خریداری کرد. فان‌میگرن تعدادی نقاشی جعلی از یوهانس ورمیر نیز خلق کرد. برجسته‌ترین متخصصان جهانی ورمیر، آثار جعلی او را اصیل اعلام کردند و ادعای فان‌میگرن را مبنی بر این‌که خودش آن‌ها را نقاشی کرده است نپذیرفتند تا این‌که بالأخره مدرک انکارناپذیری عرضه شد (فان‌میگرن فقط به این دلیل به عمل خود اعتراف کرد که او را به خیانت فروش آثار ورمیر به نازی‌ها طی جنگ جهانی دوم متهم کردند؛ فروش اثری جعلی موضوع کاملاً دیگری بود). جان مایِت تا زمانی که دستگیر شود بیش از دویست اثر جعلی روانه‌ی بازار هنر کرد. فقط هشتاد درصد از آثار جعلی او پیدا شده است. بنابراین حدود چهل تابلوی او همچنان در گالری‌های سراسر دنیا به‌عنوان آثار اصل خودنمایی می‌کنند (و او محل آن‌ها را افشا نخواهد کرد). مایِت پس از گذراندن چهار ماه از دوازده ماه محکومیتش قانوناً وارد تجارت شد و با امضای نام خود آن‌چه را "جعلی اصیل" (genuine fake) می‌نامد به بازار عرضه کرد (همراه با یک تراشه‌ی کامپیوتری پنهان برای آن‌که نتوانند اثر حاصل را کار هنرمندی دیگر جا بزنند).»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...