نقل زنان | شرق

محمد نجاری در کتاب «زبان زنان» با بررسی نمایشنامه‌های دو تن از نمایشنامه‌نویسان زن معاصر، چیستا یثربی و نغمه ثمینی و با تأکید بر ماهیت زبان زنان در آثارشان، این زبان را بازتاب‌دهنده واقعیت‌های اجتماعی می‌داند. به نظر نجاری زنان با شیوه‌ای که مرهون نگاه و سنت‌های ادبی زنانه است و زبانی که از تسلط و سلطه مرد و مردانه‌بودن تهی شده و ویژگی روحی و شخصیتی زن در آن جاری است، بسیاری از تابوهای جامعه و سنت‌های غلط را در نوشتارهای خود زیر سؤال می‌برند و به غنی‌شدن تفکر و بالارفتن سطح فرهنگ جامعه کمک می‌کنند.

محمد نجاری زبان زنان

بازسازی واژگان مردانه به‌عنوان ویژگی این زبان، نکته‌ای است که نجاری در اولین گام به آن اشاره می‌کند: «سخن‌گفتن به زبان مردانه برای زنی که وجودش سراپا لطافت است، هرچند کاری بسیار دشوار است؛ اما روح رؤیاپرداز زن به او یاری رسانده که همواره واژگان مردانه را تکرار کند، به جنگ با آن‌ها بپردازد و در همان حال آن‌ها را در ذهن و نوشتار خود بازسازی کند و به موجودی قصه‌گو تبدیل کند. این از بارزترین ویژگی‌های زن است که در اثر هنری‌ که خلق می‌کند، خود را نشان می‌دهد و زبان نوشتار را زنانه می‌کند. بیشتر نمایشنامه‌های یثربی از چُنین ویژگی برخوردارند. در آثار او، مخاطب اغلب با قصه‌گویی و نقل حکایت در دل داستان اصلی روبه‌رو می‌شود. در «نقل زنان سنگی»، هر دو شخصیت نمایشنامه، قصه زندگی خود را تعریف می‌کنند: زن 2: ...‌ من دختری بودم، همچون دختران شما، زمانی که دخترکی بودید... زن 1: قصه تو، قصه اشک و اندوه است. قصه‌ای که چشمه را هم به سنگ بدل می‌کند. اما تو هنوز، قصه من را نشنیده‌ای نقال... پس اینک به‌هوش باشید و به‌گوش باشید ای مَرُدم، برای شنیدن قصه نقال دیگر..».. نغمه ثمینی از این ویژگی به‌طور غیرمستقیم بهره برده است. در نمایشنامه‌های او، هیچ‌کس حکایتی نقل نمی‌کند؛ اما در «شکلک»، داستانی در دل داستان دیگر تعریف می‌شود، برای مثال: قصه حسن شکلک و عالیه که در بین قصه شریف و نرگس بیان می‌شود».

از نگاه نجاری تجربه زیسته هر زن، نگاه زنانه او را تشکیل می‌دهد. سپس، این نگاه به‌صورت نوشتار زنانه درمی‌آید. راوی زن می‌داند که زن از حوادث و اتفاق‌های خشن می‌گریزد و علاقه‌ای به بازشدن این‌گونه مسائل ندارد. پس او بر آن است زبان اثرش را با تهی‌کردن از تلخی و زشتی حوادث، زنانه کند. زن حتی به‌ندرت قدرت توصیف اتفاق‌های خشن و آزاردهنده را دارد: یثربی، نویسنده «زنان مهتابی، مرد آفتابی»، اتفاق خشن «مردن در زیر سم اسب» را بدون توصیف جزئیات بیان کرده است و به‌سرعت از آن گذشته است یا زمانی که ثمینی نویسنده «بدون خداحافظی»، آتش‌گرفتن طاهر را می‌نویسد، به‌سرعت از آن می‌گذرد و جزئیات را شرح نمی‌دهد. به عقیده نجاری زبان زنانه بیشتر درگیر کنش‌های درونی است: «در نمایشنامه‌ آخرین پری کوچک دریایی، کنش‌های موجود اغلب درونی هستند. برای مثال: ماجرایی سال‌ها پیش برای حوا اتفاق افتاده و او خود را قربانی آن می‌داند. حوا آن ماجرا را  دستمایه‌ی ساختن  مدرسه‌ای شبانه‌روزی کرده است... تصمیم‌هایی که زنان می‌گیرند و یا وقایعی که آن‌ها را درگیر خود می‌کند نیز همه درونی هستند. برای مثال در دو مرغ آخر عشقِ یثربی اتفاقاتی که برای پری آوازخوان پیش می‌آید همه‌وهمه درونی هستند». در ادامه کتاب به کارکرد باورها و رسومات در نوشتار زنانه اشاره شده است: «استفاده از باورهای خرافی در نوشتار زنانه از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است و حتی در برخی از آن‌ها اساس قصه بر این نوع باورها استوار است. در آثار یثربی گاهی شخصیتی پیدا می‌شود که راوی زن، اعتقادات خرافی وارد اثر می‌کند. باورهای خرافی در آثار ثمینی نیز وجود دارد.

این اعتقادات و باورها که بیشتر زنانه است، در نوشته نویسنده زن، نسبت به نویسنده مرد، بازتاب بیشتری دارد. همچنین سخن‌گفتن از رسم‌ورسوم و آداب نیز در ادبیات زنانه جایگاه ویژه‌ای دارد. در دو مرغ آخر عشقِ یثربی، نمونه‌هایی از آن به چشم می‌خورد. برای‌ مثال زمانی ‌که زن از مرگ خود صحبت می‌کند: زن: مرا در دخمه‌ی اموات خوابانده بودند، بر تختی چوبین، در تور سپیدی از پرنیان... این رسم کولیان بود و من کولی دخترک بی‌قوم‌وخویشی بودم که در نخستین شب از مرگم، عروسی بود... . در خواب در فنجان خالی ثمینی نیز زمانی که عمه می‌میرد، مهتاب برای برگزاری مراسم، مطابق رسوم خانوادگی پافشاری می‌کند». زبان گزارشی، نشانه‌های زنانه، و سخن از عشق از دیگر ویژگی‌های ذکرشده زبان زنان در کتاب هم جالب توجه است: «زبان زنان بیشتر یک زبان گزارشی است و در بیشتر اوقات آن‌ها روایت را برای بیان مقصود خویش انتخاب می‌کنند. چیستا یثربی در جمله‌های گزارشی، حرف خود را از دل آثارش نمایان می‌کند... در آثار ثمینی نیز هرگاه لازم است تا قصه روایت شود، زبان گزارشی می‌شود... زنان برای فضاسازی، توضیح صحنه و گاهی حتی در گفت‌وگوها از نشانه‌های زنانه بسیار استفاده می‌کنند. برای مثال چیستا یثربی در بیشتر نمایشنامه‌هایش از گیسو، برای تشبیه و فضاسازی بهره برده است.» در جمع‌بندی نهایی کتاب نیز می‌خوانیم: «بیشتر ویژگی‌هایی که زبان یک اثر را زنانه می‌کند در نوشته‌های این دو هنرمند دیده می‌شود؛ به‌طوری‌که می‌توان این دو نویسنده را از جمله پیشگامان زنانه‌نویسی در هنر نمایشنامه‌نویسی این سرزمین، با همه ویژگی‌های مثبت آن دانست. نکته قابل‌توجه در آثار این دو نویسنده، استقلال شخصیت زن از جنس مرد است. زنان در نمایشنامه‌های آن‌ها، توانایی هر فعالیت اجتماعی و هنری را دارند. آن‌ها با تابوهای جامعه می‌جنگند و به موقعیت‌های شرطی‌شده اجتماع نفوذ می‌کنند. زن در نمایشنامه‌های آن‌ها فرصت روایت دارد، روایت خود و روایت جامعه مردسالاری که در آن زندگی می‌کند. در اغلب آثار این دو نویسنده اثری از شعار و غوغاگری نیست و آن‌ها تلاش نمی‌کنند تا دنیای مردسالار را به نقد بکشند، بلکه سعی می‌کنند تا جهان و اندیشه و دیدگاه زن را مطرح کنند. ثمینی و یثربی، با فرار از سانتیمانتالیسم افراطی و شکستن شیوه‌های معمول تفکر و روایت، تلاش می‌کنند از کلی‌گویی پرهیز کنند. ازاین‌رو به کشف و شهودی جدید در طرح موقعیت‌های انسانی می‌رسند و به‌نوعی شالوده‌شکنی در بازگویی واقعیات اجتماعی روی می‌آورند. آن‌ها ساختارهای کلیشه‌ای کهن را زیر سؤال می‌برند، ویران می‌کنند و بر ویرانه‌های آن با تفکر و اندیشه و نگاهی زنانه، ساختاری نو بنا می‌سازند و هرگاه که وارد فضای اساطیری و حَماسی و تاریخی شده‌اند، با ذهن خلاق و زنانه خود، قصه‌ای نو، با برداشتی تازه ارائه کرده‌اند. این دو بانوی توانای عرصه هنر و ادبیات این سرزمین، با به‌کارگیری زبان زنانه توانسته‌اند از موانع و محدودیت‌های اجتماع مردمحور عبور کنند و درک متفاوتی از هستی را وارد آثارشان کنند».

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...
نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...