ورای قیل‌و‌قال | الف


خوش‌بختانه چند سالی است که تصحیح نسخ خطی که نمودی از توجه و تحقیق در آثار گذشتگان است رو به رونق نهاده است. بخش عظیمی از میراث گران‌بار ما در صفحات ناخوانده تاریخ باقی مانده است که اگر همتی باشد بر ذمه ماست تا به تورق در گل‌زار معرفت پیشینیان بپردازیم. کتاب «مجالس عارفان» به همت اکبر راشدی‌نیا، تلاش خود را مبذول همین امر داشته است تا با خوانشی دقیق، نوشتاری نو را در اختیار علاقه‌مندان به ادبیات و عرفان قرار دهد.

مجالس عارفان اکبر راشدی‌نیا،

«مجالس عارفان» بخش اندکی از گنجینه‌ی ادب و معرفت پارسی است که تا به حال، به علت فهرست‌نویسی نادرست، برای ما ناشناخته بود. این مجالس در جنگی به شماره‌ی ۱۳۰۰ در کتاب‌خانه منطقه‌ای قونیه نگه‌داری می‌شود که مشتمل بر ده‌ها رساله و مکتوب کوچک و بزرگ هست، و در فهرست کتاب‌خانه تنها با عنوان «رسالة فی التصوف» معرفی شده است.

در سنت عرفانی ما، آن‌جا که دل‌باختگان راه حق، گرد هم آمده‌اند و سخنی از پیر مرشد خود شنیده‌اند مجالسی شکل گرفته‌اند که هر کدام خوشه‌ای از معرفت و در هر خوشه هفتاد نکته شنیدنی هست. معارف و نکاتی که از آیات و روایات و اشعار و ترانه‌های محلی به طریقی ورای قیل و قال، استخراج شده‌اند. این نوع مجالس مصداق این سخن زیبای حافظ هستند:
مباحثی که در آن مجلس جنون می‌رفت / ورای مدرسه و قیل و قال مسأله بود

مجالس این کتاب، معمولا با قرائت آیه‌ای از قرآن یا خواندن شعر یا پرسش حضار از صاحب مجلس آغاز می‌شوند و سخن همچون جویباری راه خود را از میان نکات نغز و واژگان دارای مغز پیدا می‌کند و تا انتهای مجلس مخاطبان را سیراب می سازد.
این اثر ارزشمند در بر گیرنده ۲۲ مجلس از سه عارف است که در فاصله سه قرن‌ چهارم و پنجم و (احیانا) ششم می‌زیسته‌اند. هشت مجلس از عارف و شاعر نامی ابوسعید ابوالخیر، ۸ مجلس از خواجه یوسف همدانی و ۶ مجلس از عارفی ناشناخته است. هر چند واژگان، ساختار دستور زبان و سبک نوشتاری متن به فارسی قرن چهارم و پنجم است، اما به گونه‌ای نیست که برای خواننده امروزی قابل دریافت نباشد. با این حال محقق محترم برای آسان‌تر نمودن استفاده از این کتاب برخی نکات دستوری و نوشتاری را بیان نموده و واژگان دیریاب را در پاورقی توضیح داده است.

این اثر از دو بخش کلی تشکیل شده است: مقدمه مصحح و متن مجالس. کار پژوهشی که مولف در مقدمه کتاب انجام داده است ارزش تصحیح این نسخه خطی را دو چندان کرده است. مقدمه شامل چهار قسمت اصلی است:

۱. ابوسعید ابوالخیر
۲. خواجه یوسف همدانی
۳. عارفی ناشناخته
۴. معرفی نسخه و شیوه‌ی تصحیح

در قسمت نخست این مقدمه، حیات معنوی و اجتماعی ابوسعید ابوالخیر و سپس مباحثی درباره مجالس او صورت گرفته است. نویسنده در این قسمت پس از اشاره به اهمیت مجالس ابوسعید در شناخت بهتر وی به بیان برخی از اساسی‌ترین آموزه‌های معرفتی و طریقتی او پرداخته است.

«در نظر ابوسعید تصوف دو اصل اساسی دارد که وی در غالب مجالس به آن‌ها اشاره کرده است. نخستین اصل، انقطاع از نفس و نفی انانیت است. او اعتقاد دارد تا انانیت و عجب از وجود سالک رخت برنبندد نمی‌تواند به حق برسد، و برای از بین بردن انانیت لازم است سالک بر نفس خود سخت بگیرد و آن را زیر بار قهر و ذلت رام کند، چنان‌چه مصداق کلام پیران باشد که گفته‌اند: درویش باید که ناخن ندارد که خویشتن بخارد.
دومین اصل طریقتی که ابوسعید در مجالسش بیش از هر مساله‌ای به آن تاکید دارد توجه به حضرت حق است. او توجه به حضرت حق را نتیجه اصل اولی، یعنی انقطاع از نفس دانسته و اعتقاد دارد که سالک در هیچ حالی نباید از مشاهده حضور حق غافل شود چنان که اگر می‌نشیند با حق نشیند و اگر به پا می‌خیزد با حق به پا خیزد...»

هم‌چنین سخنی از آموزه‌های معرفتی ابوسعید رفته است و این‌که بنیادی‌ترین آموزه معرفتی شیخ، توحید است که برای بیان آن به تعدد از تعبیر «همه اوست» استفاده کرده است.

نویسنده در این قسمت پژوهش‌های ارزنده‌ دیگری نیز انجام داده است. یکی مقایسه مجالس ابوسعید با دیگر آثار عرفانی است. او عبارات مشابه در مجالس ابوسعید را با دو کتاب اسرارالتوحید و فصل‌الخطاب در کنار یک‌دیگر ذکر می‌کند. دیگر این‌که به ویژگی‌های ادبی این مجالس می‌پردازد و با این کار کتاب را برای طیف علاقمندان به ادبیات نیز بسیار قابل استفاده کرده است.

بخش دوم مقدمه نیز ابتدا با حیات معنوی و اجتماعی خواجه یوسف همدانی آغاز می‌شود. در ادامه مباحثی درباره بزرگان طریقت نقش‌بندیه، مریدان و شاگردان خواجه و آثار خواجه یوسف همدانی آمده است. نویسنده هم‌چنین پیش از بیان منشا اختلاف بین خواجه یوسف همدانی و خواجه احمد غزالی به ویژگی‌های مجالس خواجه یوسف همدانی نیز می‌پردازد.
«توجه ویژه به شریعت در کنار طریقت، سیره عرفانی خواجه یوسف همدانی را از عارفانی هم چون ابوسعید ابوالخیر و ابوالحسن خرقانی و احمد غزالی و عین‌القضاة همدانی متمایز می‌کند. براساس آن‌چه در مجالس خواجه می‌خوانیم مهم‌ترین دغدغه وی تلفیق ظواهر شریعت با امور باطنی است و درون مایه مجالس او را تفسیر باطنی آیات و روایات تشکیل می‌دهد.»

در باب تفاوت بین ابوسعید و خواجه یوسف همدانی این توضیح آمده است:
«آموزه‌های خواجه یوسف بیش از این‌که صبغه معرفتی داشته باشند صبغه عملی و طریقتی دارند و اگر همه معارف ابوسعید به درک حضوری حق تعالی و توحید ختم می‌شود معارف خواجه به درک درست حلال و حرام می‌انجامد. او نخستین مقام طریقت را معرفت به حلال و حرام معرفی کرده و می‌گوید: اول خلعت، در راه این بود که حس حلال و حرام بدهند، اگر همه عالم نبات حرام گیرد، لقمه وی جز حلال نیفتد.»

بخش بعدی مقدمه، سخن از عارفی ناشناخته است که ۶ مجلس از مجالس این کتاب از آن اوست اما هیچ اشاره‌ای به نام او نشده است. ظاهرا علت این امر در افتادگی آغاز رساله است؛ چرا که رساله از اواسط مجلس دوم شروع شده و به مجلس هشتم ختم می‌شود. از شباهت متن این مجالس با کتاب روح‌الارواح می‌توان به این نتیجه رسید که هر دو از آن یک عارف هستند اما مشکل این است که مولف کتاب روح‌الارواح هم به طور قطع مشخص نیست. نویسنده پس از ارائه مطالبی درباره هویت صاحب مجالس و مولف کتاب روح‌الارواح به مقایسه این دو اثر پرداخته و عبارات مشابه در مجالس را ابتدا با کتاب روح‌الارواح و سپس با کتاب کشف‌الاسرار در یک جا آورده است.
آخرین بخش مقدمه، معرفی نسخه و شیوه‌ی تصحیح است که ویژگی‌های رسم‌الخطی این مجموعه را نیز دربرمی‌گیرد.

در آخر هم شایسته نیست این بوستان حکمت و معرفت را بدون گلچینی ترک کنیم:

- این همه درین جهان خویشتن پدید می‌آرند، یکی می‌گوید: شافعی‌ام، یکی می‌گوید: حنفی‌ام، یکی می‌گوید: حنبلی‌ام، و یکی می‌گوید: اشعری‌ام، یکی می‌گوید: امیرم، یکی می‌گوید: وزیرم. کسی می‌باید که گوید: شما کسی‌اید. من باری هیچ کس نیم. وز هیچ‌جا می‌نیایم و هیچ ندانم.
ایشان همه بزرگان و سادات‌اند، یکی شیخ امام است، یکی شمس‌الاسلام، یکی خلیفه‌ی زمین است، این همه هست، پس خدای کو؟
«هنالک الولایة لله الحق» آن‌جا باشد که هیچ کس نباشد. (مجلس ششم ابوسعید ابوالخیر، صفحه ۱۲۰)

- و اگر این زهاد و عباد بدانستندی که او بهتر از زهد و عبادت است برای او، خود هرگز جز او را نپرستیدندی.
توبه‌ی عشاق بباید شکست جامه‌ی زهاد ببیاد درید
بند سر کیسه بباید گشاد درز تک بدره* بباید درید
هرچه به خانه است بباید فروخت وان خلّخی زاده** بباید خرید
خدای به بنده را، خداوند به، و اگر این فضل نیستی به دست ما بادستی و ما را چه انس و راحت استی.
گر عشق نبودی و غم عشق نبودی چندین سخن نغز که گفتی که شنودی؟
گر باد نبودی که بو پیچیدی زلفت مشک تبتی ریخته به بازار نبودی

- المهاجر من هجر نفسه ، از خود سفر کند و سفر بی‌زاد نتوان کرد، زاد راه، آن‌گاه دهند که قصد سفر درست شود. اول نشان از این سفر آن بود که قدم از وطن هستی خویشتن برگیری که این همه حلال برای او می‌باید، برای او به پای آمده‌ای، و طمع بهشت و هراس دوزخ همه برای اوست و ترا باور نیاید که کسی از این رسته شده است.
عالم خلق، عالم حدیث است. و اگر صد هزار و بیست و چهار هزار پیغامبر با او بگویند جز حدیث نشنود. حدیث پوست است، دانه‌ی او عمل است. (مجلس پنجم خواجه یوسف همدانی ، صفحه ۱۴۸)

- یکی در خانه‌ی بایزید آمد، می‌گشت. گفتند: چه می‌جویی؟ گفت: بایزید را می‌جویم. گفتند: سی سال است تا بایزید خود را می‌جوید. (مجلس ششم خواجه یوسف همدانی، صفحه ۱۵۲)

- از این عشق همه طعنه زنان بی‌خبرند ای مسلمانان فریاد از این بی‌خبران
بزرگ غلطی افتاده است خلق را در حدیث معرفت، و بیشتر آنند که می‌ندانند که ندانند، که نهایت دانش همه‌ی دانندگان آنست که بدانند که می‌ندانند، و نهایت همه‌ی شناسندگان آنست که بشناسند که می‌نشناسند. (مجلس سوم از عارفی ناشناخته، صفحه ۱۷۳)

- این راهی است که جز به هلاک خویش به منزل نتوان رسید. منزل گاه در دین، هلاک تست. یا هلاک خود را میان در بند و قدم در راه نه، یا زحمت خود را از میان دین‌داران بیرون بر، و راه وا ده تا مردان در گروند. (مجلس چهارم از عارفی ناشناخته، صفحه ۱۸۷)

- نیت، عماد عبودیت است، و معظم خلق، الّا ما شاء الله، آنند که از نیت جز نام ندانند. نیت سپاه سالار عالم اخلاص است، و عالم اخلاص عرش دین است. (مجلس پنجم از عارفی ناشناخته، صفحه‌ی ۱۹۱)

...
*بدره : کیسه‌ی پول
**خلّخی زاده: زیباروی (مجلس سوم ابوسعید ابوالخیر ، صفحه ۱۰۶)

کسی حق خروج از شهر را ندارد و پاسخ کنجکاوی افراد هم با این جمله که «آن بیرون هیچ چیز نیست» داده می‌شود... اشتیاق او برای تولید و ثروتمند شدن، سیری ناپذیر است و طولی نمی‌کشد که همه درختان جنگل قطع می‌شوند... وجود این گیاه، منافع کارخانه را به خطر می‌اندازد... در این شهر، هیچ عنصر طبیعی وجود ندارد و تمامی درختان و گل‌ها، بادکنک‌هایی پلاستیکی هستند... مهمترین مشکل لاس وگاس کمبود شدید منابع آب است ...
در پانزده سالگی به ازدواج حسین فاطمی درمی‌آید و کمتر از دو سال در میانه‌ی اوج بحران‌ ملی شدن نفت و کودتا با دکتر زندگی می‌کند... می‌خواستند با ایستادن کنار خانم سطوتی، با یک عکس یادگاری؛ خود را در نقش مرحوم فاطمی تصور کرده و راهی و میراث‌دار او بنمایانند... حتی خاطره چندانی هم در میان نیست؛ او حتی دقیق و درست نمی‌دانسته دعوی شویش با شاه بر سر چه بوده... بچه‌ی بازارچه‌ی آب منگل از پا نمی‌نشیند و رسم جوانمردی را از یاد نمی‌برد... نهایتا خانم سطوتی آزاد شده و به لندن باز می‌گردد ...
اباصلت هروی که برخی گمان می‌کنند غلام امام رضا(ع) بوده، فردی دانشمند و صاحب‌نظر بود که 30 سال شاگردی سفیان بن عیینه را در کارنامه دارد... امام مثل اباصلتی را جذب می‌کند... خطبه یک نهج‌البلاغه که خطبه توحیدیه است در دربار مامون توسط امام رضا(ع) ایراد شده؛ شاهدش این است که در متن خطبه اصطلاحاتی به کار رفته که پیش از ترجمه آثار یونانی در زبان عربی وجود نداشت... مامون حدیث و فقه و کلام می‌دانست و به فلسفه علاقه داشت... برخی از برادران امام رضا(ع) نه پیرو امام بودند؛ نه زیدی و نه اسماعیلی ...
شور جوانی در این اثر بیشتر از سایر آثارش وجود دارد و شاید بتوان گفت، آسیب‌شناسی دوران جوانی به معنای کلی کلمه را نیز در آن بشود دید... ابوالمشاغلی حیران از کار جهان، قهرمانی بی‌سروپا و حیف‌نانی لاف‌زن با شهوت بی‌پایانِ سخن‌پردازی... کتابِ زیستن در لحظه و تن‌زدن از آینده‌هایی است که فلاسفه اخلاق و خوشبختی، نسخه‌اش را برای مخاطبان می‌پیچند... مدام از کارگران حرف می‌زنند و استثمارشان از سوی کارفرما، ولی خودشان در طول عمر، کاری جدی نکرده‌اند یا وقتی کارفرما می‌شوند، به کل این اندرزها یادشان می‌رود ...
هرگاه عدالت بر کشوری حکمفرما نشود و عدل و داد جایگزین جور و بیداد نگردد، مردم آن سرزمین دچار حمله و هجوم دشمنان خویش می‌گردند و آنچه نپسندند بر آنان فرو می‌ریزد... توانمندی جز با بزرگمردان صورت نبندد، و بزرگمردان جز به مال فراهم نشوند، و مال جز به آبادانی به دست نیاید، و آبادانی جز با دادگری و تدبیر نیکو پدید نگردد... اگر این پادشاه هست و ظلم او، تا یک سال دیگر هزار خرابه توانم داد... ای پدر گویی که این ملک در خاندان ما تا کی ماند؟ گفت: ای پسر تا بساط عدل گسترده باشیم ...