دشواری وظیفه در صورت و معنا | اعتماد


ماهیت لذّت متن بیش از همه در متنیت آن نهفته است. ادبیت جایگاهی است که آثار موفق توانسته‌اند مراعات ابعاد آن را کرده و در بستر زبان دست به کنشگری زده و در ترکیب‌های عینی و انتزاعی فضایی را خلق کنند که برای ذهن معنا زده مخاطب روایتی جدید را به تصویر در آورده باشد. رولان بارت لذت متن را به دو مفهوم «لذت» و «سرخوشی» تقسیم کرده است؛ اما بارت این دو مفهوم را در تقابل با هم یا در کنار هم قرار نمی‌دهد بلکه به واسطه‌ درک دیگرگونه‌‌ای از متنیت به پدیده‌ای تحت عنوان بینامتنیت اشاره می‌کند.

کیفرخواست مزدک پنجه ای

در برخی از آثار عاطفه‌مدار و روایت‌مدار با اولین برخورد به «صورت» آن متن پی خواهیم برد، این‌گونه آثار اگرچه مخاطب عام را جذب نموده و او را دچار تلذذ آنی می‌کند اما مخاطب خاص بهره چندانی از آن نخواهد برد. در این بین آثاری نیز هستند که مبنای خلق آنها ابهام، تعقید و تکنیک‌های زبانی است که با توجه به شعار «هنر برای هنر» خالقان آن آثار، دست به خلق آن می‌زنند، با این دسته از تولیدات هنری صرفا مخاطبان خاص ارتباط برقرار می‌کنند و مخاطبان عام محروم از دریافت زیبایی در متن می‌مانند و حاصلی به جز بُهت و حیرت برای‌شان به‌جا نخواهد ماند.

مزدک پنجه‌ای تاکنون 5 مجموعه شعر و دو اثر تحقیقی به چاپ رسانده و در نشریات و مجلات بسیاری به عنوان روزنامه‌نگار و منتقد ادبی فعالیت داشته و دارد. به نظر می‌رسد این فعالیت‌ها شناختی چندوجهی از جامعه و شعر معاصر به شاعر داده است. در نقد تکوینی نقطه اتکای اصلی منتقد درک و تحلیل اثر با توجه به رویکرد کنشی مولف در جریان خلق چیزی است که به آن مربوط می‌شود. به این معنا که مولف در جریان خلق اثر تحت تاثیر عوامل بی‌شماری واقع می‌شود که هر یک از آنها گاه در عمق ناخودآگاه نویسنده حک شده است و هنگام آفرینش ناخودآگاه از سرانگشت قلم او سرریز می‌شوند -از این رو چگونگی زندگی مولف در مقطع خلق بسیار حائز اهمیت است- یعنی هر چه منتقد نسبت به رویکرد کنشی نویسنده در جریان آفرینش آگاه‌تر باشد، به همان نسبت به فهم مطالبی که او به رشته تحریر درآورده یا تصویری که خلق کرده، تواناتر می‌شود.

در طراحی جلد کتاب «کیفرخواست» تصویری از دست‌هایی در حالت دعا دیده می‌شود که بر آن دستبند عجیبی خورده و انتهای دستبند به نشان معروف عدالت می‌رسد. این تصویر بدون شک اشاره به شاعری دارد که به اجبار شغل روزمره وکالت در دادگاه‌های کشور را تجربه می‌کند و تاثیر آن بر روان شاعر نشسته و از منفذ شعر در صورت کلمات تصویر شده و به بیرون می‌ریزند. مانند شعر مهربانی (صفحات 9 الی11). این شعر یک زندگی روزمره همراه با عشق را روایت کرده و شاعر در نگاهی به انزوای خود می‌گوید: «گوشه‌ تو کنج گرفته‌ام/ از این همه هراس...» راوی نه در گوشه اتاق، نه در گوشه‌ دفتر کار و نه در جایی دیگر پناهی پیدا نمی‌کند که از گوشه‌ (کنایه از آغوش) کسی که پناهگاه عاطفه‌ شاعر است، امن‌تر باشد. این تکنیک در ساحت زبان صورت حقیقی شعر را به تصویر می‌کشد. خلق عینیت در جهانی انتزاعی. یا شعر «ارس» (ص14):
«در تو خروشی است کودکانه/ صمیمیتی نهفته/ چشم‌هایی سیاه، خندان... کاش اینگونه بود ایران/ کودکانه!/ معصوم!/ خندان!»

شاعر با رویکردی مُثُلی از اندیشه افلاطون ،کودک در خانه‌اش را در جهان انتزاعی خود به ایران تبدیل می‌کند. او تصویری ساخته شده در جهانِ معنا را نشان می‌دهد و همچنین «ارس» جزیی از کلیت ایران در نظر گرفته می‌شود و این رود که سرچشمه حیات است، می‌تواند خنده را به ایرانِ کویر شده بازگرداند. از شعر آنچه باقی خواهد ماند، تصویری است از روح کلام در قالبی انتزاعی که با اندیشه‌ها تماس برقرار می‌کند، قلب مخاطب را لمس کرده و عاطفه در ذهن مخاطب نقش بسته و در جهان شعر رشد می‌یابد.

یاکوبسن می‌پرسد چه چیزی پیامی کلامی را تبدیل به اثری هنری می‌کند؟ شعرشناسی به مسائل ساختار کلام می‌پردازد، درست همان‌طور که در تحلیل نقاشی به ساخت تصویری پرداخته می‌شود. در هر دوره‌ای از ادبیات رویکردهای زبانی به نسبت ادوار پیش‌تر دارای تمایز بوده و این منوال ِ روساختی است که باید بر بنیان یک رشته توصیف‌های متوالی همزمان بنا شود... در اینجا بحث اجزای زبانی یاکوبسن مطرح نیست. نحوه‌ برخورد با صورت کلام مورد پرسش است که نقشی انحصاری داشته باشد. در دفتر پیش رو در شعر «مهربانی تو» -که پیش‌تر به آن اشاره شده- :
«با این ‌همه دلبری /چگونه تمکین کنم؟/ خانه‌ای را که بوی بهار نمی‌دهد»

شاید اگر شاعری دیگر می‌بود به جای عبارت تمکین می‌نوشت ... چگونه تن دهم خانه‌ای را که بوی بهار نمی‌دهد؟ یا چگونه تاب بیاورم و ... شعری که در کنه خود مغازله است و روایتی عاطفه‌مدار دارد و این مجموعه پر از اصطلاحات حقوقی است که بعضا در زبان محاوره نیز رواج دارد. مثلا عبارت تفهیم ...«به خود تفهیم می‌کنم/ به حوصله‌ سر رفته چه باید گفت؟» خواننده ناخودآگاه معنای تفهیم اتهام را دریافت می‌کند. یا عباراتی مانند جلب سیار، استنکاف، عریضه و...

شعر «دشواری وظیفه» (صفحات 67 تا 71) شاعر را در پارادوکس نقش‌های اجتماعی‌اش درگیر می‌کند. جایی که نقش همسر و پدر را دارد و وظایفی برعهده او است. جایی که روزنامه‌نگار است و انتظار جامعه این است که روزنامه‌نگار شجاعت داشته باشد و جایی دیگر که شاعر است، صدای مردم باشد و نقش اجتماعی و وظیفه خود را نسبت به جامعه ادا کند؛ اما این تصمیم که کدام یک اولویت داشته باشد، کار آسانی نیست...
«باید مرا ببخشی/ نتوانستم شاعر شجاعی باشم/ روزنامه‌نگاری معترض/ من می‌ترسم/ و هیچکس شاعری که می‌ترسد را دوست نخواهد داشت/ شاعری غمگین/ شاعری که گاهی جز شرمندگی چیزی برای زندگی نداشت/ هیچکس از پرنده زندانی نمی‌پرسد/ چرا آوازهای غمگین سر نمی‌دهی...»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...