فهم تحول روان‌کاوی از فروید تا آدلر | هم‌میهن


مفاهیم فروید بخشی از واژگان روان‌شناختی ما شده است: افکار و احساسات ناخودآگاه، تعارض، معنای رؤیاها و احساسات دوران کودکی. اما تفکر روان‌کاوانه در طول ۵۰سال گذشته دستخوش گستردگی و دگرگونی عظیمی شده است. استیون میچل [Stephen A. Mitchell] و مارگارت بلک [Margaret J Black] در کتاب «فروید و فراتر از آن» که به‌نام «تاریخ روانکاوی» [Freud and beyond : a history of modern psychoanalytic thought] ترجمه شده است، نقطه شروع‌شان از اندیشه‌های فروید، پدر علم روان‌کاوی است و ایده‌های انقلابی‌اش درباره ذهن ناخودآگاه، عقده‌ی اودیپ و اهمیت تجربیات اولیه‌ی کودکی می‌پردازند.

خلاصه کتاب تاریخ روان‌کاوی: از فروید تاکنون» [Freud and beyond : a history of modern psychoanalytic thought] نوشته استیون میچل [Stephen A. Mitchell]  استفن

در این اثر درواقع تفکر روان‌کاوانه معاصر را به مجموعه کارهایی که از زمان فروید انجام شده است، برای اولین‌بار در دسترس قرار می‌دهند.

در سال ۱۸۷۳ زمانی که فروید ۱۷ ساله بود، هاینریش شلیمان آلمانی، سرنخ‌های پراکندە‌ی تاریخی و ادبی را گرد هم آورد و مدعی شد شهر باستانی تروا در جلگه ساحلی ترکیه کنونی است. فروید، که از قهرمانان باستان چون موسی و هانیبال الهام می‌گرفت، شاید تخیل‌اش از هیچ رویدادی به این اندازه برانگیخته نشد. بعدها اتاق درمان فروید مانند دفتر یک باستان‌شناس، پر بود از مجسمه‌ها و بقایای فرهنگ‌های بدوی اما محوطه‌ی حفاری فروید اذهان بیمارانش بود، نه زمین زیر پایش و ابزارهای حفاری او نیز تأویل‌های روان‌کاوانه بود، نه بیلچه و قلم‌مو. بااین‌حال شور و شوق او از همان جنس بود. فروید بر این گمان بود که کشفی بزرگ کرده است، پس برای رونمایی از ساختار نهان ذهن آدمی و هویدا کردن سرگذشت دیرین بیماران و نیز همه‌ی آدمیان دست به کار ساختن ابزارهای لازم شد.

جریان رشد و تحول تاریخی نظریه‌های فروید تودرتو و پیچ‌درپیچ است و در این کتاب به‌جای پرداختن به سرگذشت فکری فروید، بر شرح میراث فکری او برای روان‌کاوی معاصر انگشت تأکید گذاشته‌ است.

بعد از آن میچل به آثار پیروان فروید می‌پردازند، کسانی مانند یونگ، آلفرد آدلر که چشم‌اندازهای یگانه‌شان را روی روان انسان ارائه دادند.

علاوه بر این، میچل شکاف‌ها و جدایی‌هایی را که در جامعه روانکاوی رخ داد و منجر به پیدایش مکاتب فکری مختلف شد، مورد بحث قرار می‌دهد. او نظریه‌های متضاد روابط ابژه، روان‌شناسی ایگو و روان‌شناسی خود را بررسی می‌کند، که هرکدام دیدگاه‌های متمایزی در مورد رشد شخصیت و ماهیت روابط انسانی ارائه می‌دهند.

میچل در این کتاب همچنین «دیدگاه رابطه‌ای» را معرفی می‌کند، یک تغییر قابل‌توجه در تفکر روان‌کاوی که بر تأثیر روابط بین فردی بر رشد روانی فرد تأکید می‌کند. این دیدگاه ماهیت پویا و متقابل تأثیرگذار روابط انسانی را برجسته می‌کند و تمرکز سنتی بر دنیای درونی فرد را به چالش می‌کشد.

فروید و فراتر از آن با کاوش در دیدگاه رابطه‌ای، تأثیر متقابل پیچیده‌ی بین فرد و محیط اجتماعی آن‌ها را روشن می‌کند و درک جامع‌تری از تجربه انسانی و پریشانی روانی ارائه می‌دهد. علاوه بر این، میچل بر اهمیت رابطه‌ی درمانی در فرآیند روان‌کاوی تأکید می‌کند و بر نقش همدلی، اصالت و احترام متقابل تأکید دارد.

یکی از نقاط قوت کلیدی «فروید و فراتر از آن»، در توانایی میچل برای ادغام دیدگاه‌های روان‌کاوی متنوع در یک چارچوب منسجم است. او ضمن بررسی انتقادی محدودیت‌های مکاتب فکری، بینش‌های ارزشمند ارائه‌شده توسط مکاتب فکری را تصدیق می‌کند. با انجام این کار، میچل خوانندگان خود را تشویق می‌کند تا رویکردی فراگیرتر و انعطاف‌پذیرتر برای درک ذهن انسان اتخاذ کنند.

علاوه بر این، میچل به بررسی اشتراک بین روان‌کاوی و سایر رشته‌ها مانند فلسفه، جامعه‌شناسی و علوم اعصاب می‌پردازد. او ماهیت میان‌رشته‌ای نظریه‌ی روان‌کاوی و پتانسیل آن برای غنی‌سازی درک ما از رفتار انسان و سلامت روان را برجسته می‌کند.

میچل در سراسر این کتاب بر پیچیدگی و ابهام ذاتی روان‌شناسی انسان تأکید می‌کند. او رویکرد تقلیل‌گرا را به چالش می‌کشد که می‌خواهد همه‌ی پدیده‌های ذهنی را از طریق یک نظریه یا مفهوم توضیح دهد و درعوض از درک دقیق‌تری که عدم قطعیت را در بر می‌گیرد، دفاع می‌کند.

میچل با اذعان به محدودیت‌های نظریه روان‌کاوی و ذهنی‌انگاری ذاتی تجربه‌ی انسانی؛ فروتنی و بی‌تعصبی را در عمل روان‌کاوی تشویق می‌کند. او روحیه‌ی کنجکاوی و کاوش مداوم را ترویج کرده و به ما یادآوری می‌کند که ذهن انسان همیشه یک ساحت عمیق و اسرارآمیز باقی خواهد ماند.

در پایان، «فروید و فراتر از آن» دیدگاهی جامع و معاصر در مورد روان‌کاوی ارائه می‌دهد. سیر تکامل تفکر روان‌کاوانه را از مفاهیم بنیادین تا نظریه‌های متنوع و در حال تحول آن دنبال می‌کند. در طول این سفر، میچل ما را تشویق می‌کند که غنا و پیچیدگی روان‌شناسی انسان را درک کنیم و درعین‌حال پذیرای ایده‌ها و دیدگاه‌های جدید باشیم.

درنهایت این کتاب، فقط یک روایت تاریخی از روان‌کاوی نیست، بلکه فراخوانی است برای پذیرش روند مداوم درک ذهن انسان. ما را به چالش می‌کشد تا از محدودیت‌های هر نظریه یا دیدگاهی فراتر برویم و ما را به درگیر شدن با چشم‌انداز همیشه در حال تکامل تفکر روان‌کاوانه دعوت می‌کند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...