چرخ‌زنان به سوی عرش | الف


نام شمس تبریزی چنان به زندگی و اندیشه مولوی گره خورده که هرگاه نام یکی از آنها به گوش می رسد ناخودآگاه یاد دیگری نیز در ذهن شنونده تداعی می شود؛ با این حال حرف و بحث در باره شمس، نقش و تاثیرش در زندگی مولوی فراوان بوده است. از واقعی بودن یا خیالی فرض کردن شمس گرفته تا اندیشه و یا آثار او و نحوه رابطه عینی و ذهنی اش با مولوی و... که هریک به نوعی در میان صاحب نظران محل بحث و تبادل نظر بسیار بوده است.

مبانی اندیشه‌های شمس علی تاجدینی

انعکاس این دیدگاه‌های متفاوت و حتی متقابل در کتاب «مبانی اندیشه‌های شمس» که به قلم علی تاجدینی و به همت نشر قطره منتشر شده، به روشنی قابل مشاهده است. به زعم نویسنده کتاب «مبانی اندیشه‌های شمس»، یکی از پرسش‌های اساسی آن، این است که «آیا شمس وجود خارجی داشته است؟» این پرسشی بود که تا مدت‌ها ذهن محققین را به خود مشغول کرد تا این که کتاب «مقالات شمس» در ترکیه به صورت نسخه‌های خطی پیدا شد و توسط استاد محمدعلی موحد در سال 1369، به بهترین نحو ممکن تصحیح و با حاشیه‌های ارزشمند منتشر شده بود.

پس از آن کتاب کوچک اما جامعی با عنوان «شمس» و «خمی از شراب ربانی» که این دومی در سال 1377 به بازار نشر عرضه شد. جعفر مدرس صادقی نیز «مقالات» را در سال 1377 تصحیح و منتشر کرد. سپس «ویلیام چیتیک» کتاب «من و مولانا» را از «مقالات شمس» و به صورت مرتب شده ای، گزیده کرده و به زبان انگلیسی برگرداند.

هم چنین، «فرانکلین دین لوئیس» در کتاب «مولانا، دیروز تا امروز، شرق تا غرب»، فصلی از کتاب را به زندگی شمس اختصاص داده که برگرفته از همان کتاب مقالات است. کتاب‌هایی هم چون «خط سوم» اثر دکتر ناصرالدین صاحب الزمانی و «ارغنون شمس» از عطاء الله تدین که این یکی در سال 1376 چاپ شد و تعدادی مقالات محدود نیز از جمله «نجات در اندیشه شمس تبریزی» اثر علی تاجدینی، نویسنده همین کتاب و «نقد شمس از گروه‌های فکری عصر خود» منتشر شده در کتاب «نقد فرهنگ و سیاست در اندیشه مولانا» تألیف علی تاجدینی که در سال 1392 چاپ شد، به صورت تألیفی، منتشر شده است.

برخی معتقدند که شمس اساساً اهل نوشتن نبوده و علت آن را در طراوت سخن می داند؛ آن جا که می گوید:«من عادت به نبشتن نداشته ام هرگز. سخن را چون نمی نویسم در من می ماند و هر لحظه روی دگر می دهد.». علاوه بر این، باید گفت با آن که در کتاب «مناقب العارفین»، «مثنوی»، «دیوان شمس»، «رساله سپهسالار» و «ولد نامة» فرزند مولانا درباره شمس مطالبی یافت می شود، اما بهترین اثر به منظور شناخت شمس تبریزی، «مقالات شمس» است. به ویژه، چنان چه بقیه کتاب‌ها اگر پیرامون شمس سخنی گفته اند، غالباً اشاره به نکته ای تاریخی بوده و یا در القاب و عظمت شمس، سخنانی به میان آورده اند.

لیکن «مقالات شمس» تا حد زیادی شمس و اندیشه‌های او را از زبان خودش به خوانندگان معرفی می کند؛ از این رو، با این که «علی تاجدینی»، نویسنده کتاب «مبانی اندیشه‌های شمس»، بنابر گفته خودش، به تمامی منابع مراجعه کرده است، اما تکیه اصلی اش در این اثر و در تحلیل و توصیف اندیشه‌های شمس، مقالاتی است که در کتاب آورده شده است.

نام کامل شمس را «افلاکی»، «شمس الدین محمد ابن علی ابن ملک داد تبریزی» خوانده است؛ سپهسالار او را به القاب «سلطان اولیاء و واصلین، تاج محبوبین، قطب عارفین، فخر موحدین، نشانه برتری آخرین بر اولین، دلیل خدا بر مؤمنین و وارث پیامبران و مرسلین» تعبیر کرده است. مولانا او را «بحر رحمت، خسرو اعظم، خداوند خداوندان اسرار، سلطان سلطانان جان و نور مطلق» خوانده است.

درباره استاد و پیر طریقتی شمس، حدس‌هایی زده اند و حتی خود شمس وقتی از تبریز می گوید، تصریح می کند که پیران زیادی در آن دیار حضور دارند و او هم چون قطره ای از آن دریای معنویت به بیرون پرتاب شده است: « ... آن جا کسانی بوده اند که من کم ترین ایشانم، که بحر مرا برون انداخته است، هم چنان که خاشاک از دریا به گوشه ای افتد. چنینم تا آن‌ها چون باشند!». در اینجا شمس به صورت مشخص، از شخصی به عنوان پیر خویش نام نمی برد و برعکس، در مقالات تصریح می کند که وی خرقه خویش را از پیامبر اکرم (ص) در خواب اخذ کرده است: «هر کسی از شیخ خویش سخن گوید ما را رسول (ص) در خواب خرقه داد، نه آن خرقه که بعد از دو روز بدرد، و ژنده شود، و در تون افتد، و بدان استنجا کنند؛ بلکه خرقه صحبت. صحبتی نه که در فهم گنجد، صحبتی که آن را دی و امروز و فردا نیست.»

«فرانکلین دین لوئیس» در کتابش به خوبی تحقیق کرده که اقطابی که در خطه تبریز سکونت داشته اند، جملگی بیشتر متمایل به عرفان عملی بوده اند و میانه ای با عرفان نظری نداشته اند. وی در برگ 184 کتاب «مولانا، دیروز تا امروز، شرق تا غرب» به نقل از «روضات الجنات» می نویسد: «در روزگار نوجوانی شمس، گروهی 70 نفری از اکابر اولیاء در تبریز می زیسته اند. اینان آموزگاران مردم بوده اند و بر مشاهده درونی و حضور دل بیش تر اتکا داشته اند تا بر اشتهار به علم و دانش رسمی ظاهر.»

شمس خود میان امی و عامی فرق قایل است. امی عامی نیست بلکه به قول شمس «نانبیسنده» است. وی احمد غزالی را هم می ستاید و در برابر، برادرش محمد غزالی را که دنیایی از فضل و دانش بود، «امی» می خواند. شمس درباره احمد غزالی می گوید: «از این علم‌های ظاهر نخوانده بود.» و بعد حکایتی نقل می کند که رسولی نزد او می آید و چند کتاب برای او می آورد. احمد به او می گوید: «من امی ام ... اکنون تو بخوان تا بشنوم.». آنگاه او را می گوید: «اکنون بنویس بر دیباچه کتاب این بیت را که املا می کنم:

اندر پی گنج تن خراب است مرا بر آتش عشق، دل کباب است مرا
چه جای ذخیره و لباب است مرا معجون لب دوست شراب است مرا

«علی تاجدینی»، نویسنده کتاب «مبانی اندیشه‌های شمس»، در پیش گفتار کتاب خویش مجموعه حاضر را شامل 4 مقاله از این قرار می داند: مقاله نخست: شمس از زبان خودش، مقاله دوم: نجات، مقاله سوم: اولیا و مقاله چهارم: ماهیت نقد که به نظر خودش مهم ترین حرف‌های شمس است که در مقالات شمس منعکس شده است. از این رو، نام این مجموعه را «مبانی اندیشه‌های شمس» گذاشته است. از آن جا که نویسنده کوشیده است تا از انجام دادن کارهای تکراری پرهیز کند و تا آن جا که تفحص کرده است، کار مستقلی که بیانگر اندیشه‌های شمس باشد، نیافته است. آنچه درباره شمس نوشته شده، غالباً جنبه تاریخ دارد و به رابطه شمس و مولانا پرداخته است و لذا جای چنین کاری را خالی یافته است.

از این رو، «علی تاجدینی» در مقام نویسنده کتاب با فروتنی عنوان می کند که در حد بضاعت اندک خویش، تلاش کرده است تا غوری در اندیشه‌های آن بزرگ مرد بنماید. نویسنده کتاب کوشیده است که استنادهایش به خود «مقالات شمس» باشد و حتی از منابع دیگری چون «مثنوی» و «دیوان شمس» کم تر استفاده کند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...