نترسوهای محتاط | اعتماد


تعدادی از سوال‌هایی که در موضوع ترس، برای بچه‌ها مطرح می‌شود اینها هستند: از چی باید بترسیم؟ چقدر باید بترسیم؟ اگر بترسیم آبروی‌مان می‌رود؟ اگر نترسیم خیلی باحال هستیم؟ سام وو دقیقا درگیر این سوال‌هاست؛ سوال‌هایی که او را وارد ماجراهای این مجموعه کتاب‌ها می‌کند.

سام‌ وو نترسو از اشباح نمی‌ترسد»Sam Wu is not afraid of zombies اثر کتی و کوین سانگ [ Katie & Kevin Tsang]

ترس کودکان در وهله اول یک فرآیند طبیعی است. اگر انسان نترسد ممکن است خطرات زیادی را تجربه کند و از خیلی از این حوادث هم جان به در نبرد. پس ترس یک عامل بازدارنده است، چیزی که ما را از خطرها دور می‌کند، سام وو هم با همین استدلال خودش را ترسو نمی‌داند. او خودش را پسری آینده‌نگر و محتاط می‌داند که حواسش به همه‌چیز هست. اصلا از کجا معلوم آدم وقتی از نردبان بالا می‌رود، نیفتد؟ از کجا معلوم مار نیم‌وجبی‌ای که می‌گویند سمی نیست، نصف شب هوس نکند آدم را بخورد؟ از کجا معلوم بخشی از ساحل که می‌گویند کوسه ندارد، یک‌دفعه محل مهمانی کوسه‌ها نشود؟ آدم باید احتیاط کند؛ اما شاید دیگران احتیاط زیادی ما را درک نکنند.

ترس‌ها معمولا در کودکان طولانی و ادامه‌دار نیستند و می‌توانند دلایل خیلی متنوع و متفاوتی داشته باشند: تاریکی، غریبه‌ها، حیوانات، تنهایی و حتی موجودات خیالی. اما یکی از مهم‌ترین ترس‌های کودکان در بین سنین 7 تا 12 سالگی، ترس از طرد شدن توسط گروه همسالان است. در این سنین کودک بیشتر از گذشته به سمت اجتماعی شدن می‌رود و مدام نگران این است که با معیارهای همسالانش برای پذیرفته شدن فاصله داشته باشد. این معیارها را خود بچه‌ها تعیین می‌کنند و گاهی این معیارها می‌تواند بسیار احمقانه باشند. اما در هر صورت کودک برای پذیرفته شدن می‌خواهد خودش را به این معیارها نزدیک کند. در مجموعه سام وو نترسو، ترس بزرگ سام وو رودررویی با رالف است. همکلاسی‌ای که مدام سام وو را تحقیر می‌کند و او را شایسته دوستی و اصلا شایسته مراوده نمی‌بیند.

اتفاقی که در اوایل جلد یک [Sam Wu is not afraid of zombies «سام‌ وو نترسو از اشباح نمی‌ترسد»] برای سام وو می‌افتد، اتفاقی که ناشی از ترس اوست، یک بهانه به دست رالف می‌دهد تا همیشه او را جلوی بقیه کوچک کند. حالا سام وو باید تلاشش را بیشتر کند تا آن خاطره را از ذهن بقیه پاک کند و یک پسر شجاع واقعی به چشم بیاید. سام وو هنوز هم می‌ترسد، هنوز هم می‌خواهد احتیاط کند اما نیاز دارد که توسط همسالانش پذیرفته شود و آن خاطره بد را از ذهن همه پاک کند. برای همین فکر می‌کند و نقشه می‌چیند. او دو دوست نزدیک به خود در مدرسه دارد که تا به حال آنها را به خانه‌شان دعوت نکرده. او در حال غلبه کردن بر یکی از ترس‌های خودش است. او می‌ترسد دوستانش غذاهای هنگ‌کنگی آنها را دوست نداشته باشند، یا مادربزرگش که خیلی کلمات را هنوز به زبان هنگ‌کنگی می‌گوید دوستانش را گیج کند. اما سام وو بر ترسش غلبه می‌کند و دوستانش غذاهای عجیب آنها را آزمایش می‌کنند.

سام وو تایید می‌شود و حتی یک روز با دوستانش هشت‌پای کبابی می‌خورد؛ غذای مورد علاقه مادربزرگش. سام وو از یکی از راه‌های مقابله با ترس استفاده کرده، بدون اینکه داستان این را مستقیم به ما بگوید. او با ترسش رودررو شده و راه‌حل مناسب را برای این رودررویی پیدا می‌کند. سام وو در حال تغییر است، نه تغییر به سمت شجاع شدن آن‌طور که رالف می‌خواهد، آن‌طور که معیار غلط بیرونی به او تحمیل می‌کند، بلکه تغییری متناسب با شخصیت خودش. در جلد دوم، جایی که سام وو می‌خواهد راه غلبه بر ترس از کوسه‌ها را در ساحل بیابد، باز هم سراغ همین راه‌حل می‌رود و این راه‌حل کمکش می‌کند که در مهمانی به یک قهرمان تبدیل شود. سام وو به مرور یاد می‌گیردکگه چطور هم بترسد، هم محتاط باشد، هم هیچ‌کس به او انگ ترسو بودن نزند. انگار او چیزی را یاد می‌گیرد که گاهی ما هم به آن نیاز داریم.

[«سام‌ وو نترسو از اشباح نمی‌ترسد» اثر کتی و کوین سانگ [ Katie & Kevin Tsang] باترجمه مینا قنواتی و توسط افق منتشر شده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...