البلغة فی الحکمة. کتابی فلسفی منسوب به محی‌الدین ابن عربی (وفات 638) از بزرگان و دانشمندان صوفیه که نهاد ککلیک آن را در 1969 از روی نسخه خطی منحصر به فرد محفوظ در کتابخانه "راغب پاشا" در استانبول (به شماره 823/679) افست و با مقدمه کوتاهی به عربی و مقدمه دیگری به انگلیسی و یک مقدمه مفصل تر به ترکی با فهرست اعلام منتشر کرده است.

خط نسخه نستعلیق خواناست. مصنف در آخر کتاب به خط خود نوشته است که تصنیف آن را در روز عرفه شروع کرده و روز چهارشنبه نیمه محرم سال 629 از کتابت آن فراغت یافته است. نام مؤلف در هیچ جای کتاب نیامده، اما محقق با ذکر دلایلی آن را از آثار ابن عربی دانسته که در 66 سالگی (نه سال پیش از وفات) نوشته است. از جمله دلایلی که محقق برای انتساب اثر به محیی الدین ذکر کرده اینکه نگارش آن در 35 روز انجام گرفته و نیز اذعان به سرعت در کار تألیف و تعبیرات مندرج در البلغة در آثار دیگر ابن عربی هم آمده است. دلیل دیگر آنکه ابن العربی به ذکر امثال و حکم مولع بوده که در البلغه هم این تمایل دیده می‌شود. فقط در این کتاب مقداری شعر فارسی هم نقل شده که در آثار ابن العربی سابقه ندارد. ضمناً کتاب به امیر مذهب الاسلام "بهاء الدین احمد بن صدر سعید ابونصر بن یونس" اهدا شده است.

در مقدمه سبب تألیف کتاب و اهدای آن به امیر ذکر و در پایان آن درباره ریشه یونانی فلسفه و فیلسوف و معنای آن (محب الحکمه) بحث شده است. مؤلف پس از تعریف حکمت آن را شامل دو فن دانسته است: فن اول درباره ماهیت عالم و اقسام عوالم از اعراض و اجسام دیگری درباره کشف سبب وجود آن فن اول که بر دو قطب می‌گردد. یکی قطب جنوبی که در کنار اقلیم روحانیت یعنی عالم غیب و ملکوت و معقولات باقیه است و اصحاب آن اصحاب یمین (بهشتی)اند دگر قطب شمالی که در کنار اقلیم جسمانیات است و آن عالم شهادت و ملک و محسوسات فانیه است و اصحاب آن اصحاب شمال (جهنمی)اند. قطب اولی دارای دو باب است:

باب اول درباره عنصریات و جوهر و جسم و آعراض و مکان. باب دوم درباره فلکیات. قطب دوم نیز دو باب دارد. باب اول درباره نصوص سفلیه و حس مشترک و خیال و وهم و حافظه و متخیله. باب دوم درباره نفوس عالیه و عقول مجرد.

فن دوم در سبب وجود است که دارای دو قطب است. یکی در مبدأ خلقت یعنی خدا و پنج طریقه اثبات وجود او و شرح صفات سلبیه و ثبوتیه و افعال الاهی و  اسماء الله که در ضمن چهل اصل شرح داده شده است. دیگری در معاد و معجزه و کرامت. ذیلی هم دارد درباره مسائل منطقی (بدیهیات ، کسبیات، فکر ، تصور و تصدیق، قول شارح و قیاس، استقراء و تمثیل) و ریاضت‌های جسمانی و روحانی.

مصطفی ذاکری. فرهنگ آثار ایرانی اسلامی. سروش

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...