گم‌شدن در میهن | سازندگی


بختیار علی نویسنده کردزبان بار دیگر از قربانیان جنگ‌ها و انقلاب‌ها می‌گوید. او در «دریاس و جسدها» [ده‌ریاس و لاشه‌کان] دو برادر را به تصویر می‌کشد که نگاهی متفاوت به کشته‌شدگان قیام دارند. بختیار علی از سرزمینی می‌گوید که مُردگانی متحرک در آن صبح را به شب و شب را به صبح می‌رسانند. مردگان بی‌اندیشه‌ای که هیچ‌چیز نمی‌تواند مغزهایشان را به تکاپو اندازد، مگر آنکه کسی بیاید و در قامت منجی دست آنها را بگیرد و راه را نشانشان دهد. سرزمینی که مردمانش چون آینده‌ای برای خود نمی‌بینند به گذشته برمی‌گردند و در دور باطل اعصار گرفتار می‌شوند.

بختیار علی دریاس و جسدها» [ده‌ریاس و لاشه‌کان]

این کتاب به شرح تاریخ اسطوره‌ای سرزمینی می‌پردازد که همه‌چیز باید در قالب افسانه‌ای و جاودانگی‌اش باشد تا نجات‌بخش شود. عقل و منطق روشنفکران در این سرزمین دشمن شماره یک نجات بشر است؛ چراکه پوست و خون‌ این مردم با قهرمان‌سازی‌ها و اسطوره‌پروری‌ها آمیخته شده است. هر نسل تفکرات خاک‌خورده پدران خود را به وام می‌گیرد تا زحمت اندیشه نو را از سر خود وا کند؛ چراکه هر تغییر بنیادین گذشته باشکوه آنان را زیرسوال می‌برد.

داستان مردم این سرزمین جمله معروف نیچه که ما خدا را کشتیم به ذهن یادآور می‌شود و حالا این مردم سرگشته که همیشه خاکشان مظهر و مهد ادیان و آیین و پرستش بوده باید در نبود ایمانی که زیر خروارها جنگ و تعصب _که رهبران ریزودرشت بانی‌اش بوده‌اند _ دفن شده به چه کسی سجده کنند؟ بت‌شکن‌های امروز خود تبدیل به مزارپرستان فردا می‌شوند.
سوداگران قدرت و سیاست با علم به این موضوع و آگاهی از پیشینه این مردم، رهبری را علم می‌کنند که جای خالی تمام چیزهایی را که مردم در زندگی‌شان احساس می‌کنند پر می‌کند. رهبری نامیرا که روح افسانه‌ای‌اش به بت‌شکنان امر می‌کند که تبر به دست گیرند و علیه سیاهی و فساد قیام کنند.

پس این مردم نیاز به رهبری دارند که مرگش باشکوه‌تر و روحش جاودانه‌تر از انسان فانی باشد تا برایش سجده کنند و بمیرند. ژنرال بلال اشک‌زاد برای مردم این سرزمین کسی است که می‌شود برایش زندگی کرد و مُرد؛ رهبری که مانند باقی رهبران آن سرزمین شعارش این بود که بدون ذره‌ای تغییر در خود و باورتان دنیا و زندگی‌تان را تغییر می‌دهیم. محبت و علاقه فراوان به ژنرال اشک‌زاد و خشونت و کینه نسبت به خاندان ستمگر، اجسادی را به‌جا می‌گذارد که قربانی محبت و خشونت توأمان می‌شوند.

نویسنده تاریخ تکراری سرزمین خود را به برادرانی تشبیه کرده است که یکی از آنها در قامت عقل و منطق و استدلال به مانند غریبه‌ای در سرزمین خویش به حاشیه رانده شده و دیگری سراپا اوهام است و در خدمت اشباح و سایه‌ها. توهم و منطق همزمان نمی‌توانند در اقلیمی بگنجند. هر کدامشان وارد شود دیگری از آنجا دور می‌شود. توهمات الیاس نمی‌گذارند که به برادر خود دریاس آنچنان که باید نزدیک شود.
دریاس در اندیشه مدام حقیقت‌های دروغین غوطه می‌خورد و پاسخی برای جنگ‌های تاریخ سرزمینش پیدا نمی‌کند و در این کشاکش‌های بی‌ثمر ناتوانی و ضعف بر او مستولی می‌شود و او را از درک آنچه پیرامونش می‌گذرد عاجز می‌کند. دیگران یا پاسخ پرسش‌های او را نمی‌دانند؛ چراکه گرفتار شبحی هستند که برای اسطوره‌کردن خود اسلحه به دستشان داده‌اند یا از پاسخ‌دادن طفره می‌روند؛ چراکه می‌ترسند آن شبح آنها را نیز تسخیر کند.

دریاس در این بیگانگی به جسدها رو می‌آورد؛ چراکه تنها از مسیر و راه آنها خبر دارد و می‌داند که مقصدشان کجاست؟ زیر خروارها خاک. اجساد رهاشده در کوچه و خیابان پرسش‌های ناجواب را در ذهن دریاس زنده می‌کند و او برای رهایی از آن دست به کار دفن آنها می‌شود. شغل دریاس می‌شود خاک‌کردن نتیجه اسطوره‌سازی‌ها تا تبدیل به شبحی نشود که آیندگان را تسخیر کند و افسانه‌ای بسازند که هزاران نفر را افسون خود کند.

بختیار علی در این کتاب نشان می‌دهد آنچه در شرق بیشتر از هر جای دنیا آدم می‌کُشد گلوله نیست؛ بلکه اوهامی است که از قامت اسطوره ها سربرمی‌آورد تا تاریخ برای هزارمین‌بار تکرار شود. او نتیجه قیام‌های بی‌اندیشه را نشان می‌دهد که در انتها گورستان‌هایی را تشکیل می‌دهند که اشباح آن تا سال‌ها در شهر پرسه می‌زنند و خرافات و خیالات مردم را بارور می‌کنند. ما در این اثر به‌مانند «آخرین انار دنیا» با نمادگرایی و شاعرانگی روبه‌رو نیستیم. این اثر سراسر روایت است؛ روایتی از کرامت به‌یغمارفته مردمان شرق که تنها مرگ برایشان جاودانگی می‌آورد. بختیار علی در این اثر نیز مانند دیگر آثارش سرگشتگی و بیگانگی آدمی را نشان می‌دهد که در سرزمین خود تک افتاده و تنها گشته و در جست‌وجوی حقیقتی فراموش‌شده گم می‌شود.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

دختری نوجوان، زیبا و در آستانه‌ بلوغ است و به خاطر فقر خانواده‌اش در یک محله‌ بدنام زندگی می‌کند... خواهرش نیز یک زن بد نام است... با رسیدن به سن بلوغ باید کار خواهر بزرگترش را انجام دهد تا کمک خرج خانواده باشد... پسر یک راهب ریاکار بودایی است... عاشق میدوری می‌شود اما خجالت می‌کشد از اینکه عشقش را به میدوری اظهار کند؛ به‌رغم اینکه همانند سایر همبازیان خود به کار خواهر بزرگتر میدوری آگاه است ...
تمایل به مبادله و خرید و فروش انگیزه‌های غریزی در انسان‌ها نیست، بلکه صرفاً پدیده‌ای متاخر است که از اروپای قرن 16 آغاز می‌شود... بحران جنگ جهانی اول، رکود بزرگ و جنگ جهانی دوم نتیجه عدم تعادل بین آرمان بازار و رفاه اجتماعی و ناتوانی هرگونه ضدجنبش اجتماعی، نظیر سوسیالیزم و کمونیزم، برای کاهش تنش‌ها بود... تاریخ انگلیس، از جنبش حصارکشی در قرن شانزدهم تا لغو قانون حمایت از فقرا در 1834، تاریخ کالایی سازی جامعه و طبیعت است... نئولیبرال‌ها و فاشیست‌ها همچنان مشغول آرمانشهر بازارند! ...
سنت حشره‌شناسی در ایران به دانشکده‌های کشاورزی پیوند خورده و خب طبعا بیشتر پژوهشگران به مطالعه حشرات آفت می‌پردازند... جمله معروفی وجود دارد که می‌گوید: «ما فقط چیزهایی را حفاظت می‌کنیم که می‌شناسیم»... وقتی این ادراک در یک مدیر سازمانی ایجاد شود، بی‌شک برای اتخاذ تصمیمات مهمی مثل سم‌پاشی، درختکاری یا چرای دام، لختی درنگ می‌کند... دولت چین در سال‌های بعد، صدها هزار گنجشک از روسیه وارد کرد!... سازمان محیط زیست، مجوزهای نمونه‌برداری من در ایران را باطل کرد ...
چه باور کنید و چه نکنید، خروج از بحران‌های ملی نیز به همان نظم و انضباطی نیاز دارند که برای خروج از بحران‌های شخصی نیاز است... چه شما در بحران میانسالی یا در بحران شغلی گرفتار شده باشید و چه کشور شما با کودتا توسط نظامیان تصرف شده باشد؛ اصول برای یافتن راه‌حل خروج از بحران و حرکت روبه جلو یکسان است... ملت‌ها برای خروج از تمامی آن بحران‌ها مجبور بودند که ابتدا در مورد وضعیت کنونی‌شان صادق باشند، سپس مسئولیت‌ها را بپذیرند و در نهایت محدودیت‌های‌شان را کنار بزنند تا خود را نجات دهند ...
در ایران، شهروندان درجه یک و دو و سه داریم: شهرنشینان، روستانشینان و اقلیت‌ها؛ ما باید ملت بشویم... اگر روستاییان مشکل داشته باشند یا فقیر باشند؛ به شهر که می‌روند، همه مشکلات را با خود خواهند برد... رشدِ روستای من، رشدِ بخش ماست و رشدِ شهرستانِ ما رشد استان و کشور است... روستاییان رأی می‌دهند، اهمیت جدولی و آماری دارند اهمیت تولیدی ندارند! رأی هم که دادند بعدش با بسته‌های معیشتی کمکشان می‌کنیم ولی خودشان اگر بخواهند مولد باشند، کاری نمی‌شود کرد... اگر کسی در روستا بماند مفهوم باختن را متوجه ...