بی‌سرزمین‌ | آرمان ملی


مجوعه‌داستان «بنی‌آدم» را کسی نوشته که با خودش لقب آقای رمان را دارد. در ابتدای کتاب هم آمده است: نوشتن داستان کوتاه کار من نیست. این هنر بزرگ را کافکا داشت. ولفگانگ بورشرت داشت و می‌توانست بدارد که در همان بیرون جلوی در جان سپرد و داغش لابد فقط به دل من یکی نیست و بیشتر از او چخوف داشت که بالاخره خون قی کرد در آن اتاق سرد! چند فقره‌ای هم رومن گاری، آنجا که پرندگان پرواز می‌کنند و در پرو می‌میرند.»

بنی آدم محمود دولت آبادی

مجموعه‌داستان «بنی آدم» از چند جهت قابل‌اهمیت است. از نظر خاصیت ارجاعی متن به جامعه‌ای که خاستگاه نویسنده است، از جهت تاثیری‌ که این بستر اجتماعی بر انسان دارد و تبدیل او به موجودی دیگر و حتی مسخ او در قالب موجود عجیب‌وغریبی که نه انسان است و نه جن! سوالی که در ذهن مخاطب شکل می‌گیرد این است که مگر این جامعه چه بر سر شهروندانش می‌آورد که چنین در مسخی جادویی به دام می‌افتند؟ آیا انسان‌ها گناه پدران پدران پدران خود را تا ابدالدهر به دوش می‌کشند؟

برای نمونه در داستان «اسم نیست» عده‌ای با عجله سوار ماشینی می‌شوند و در یک فضای وهم‌آلود جاده و شب و هراس، می‌خواهند خودشان را به مرز برسانند و فرار کنند. فرار از یک اتفاق، یک گذشته و... اما ناگهان فضای داستان عوض می‌شود و یک فضای سوررئال بر داستان حکمفرما می‌شود. موجودی در بین آنها ظاهر می‌شود که مسخ شده و حالا تمنا می‌کند که او را بکشند تا از این سرنوشت نجات یابد. این انسان‌ها می‌خواهند بگریزند اما نمی‌توانند و نمی‌شود. چراکه آنها مجبور به تجربه این سرنوشت تلخ هستند. حتی توصیفاتی که از محیط اطراف می‌شود هم بر این اجبار تاکید دارند: «بیابان و دشت و کوهپایه و آسمان نیز هیچ حس خاصی را برنمی‌انگیخت و مصداق طبیعت بی‌جان بود!»

در داستان دیگری با عنوان «اتفاقی نمی‌افتد» هم مردی تبعید شده و خاطرات دوران زندانش را برای کسی نشخوار می‌کند. در زندان رگ دستش را زده و قصد خودکشی داشته، اما از مرگ برمی‌گردد. حالا بعد از مدت‌ها در جایی دور، نامه‌ای از بازجوی زندانش دریافت می‌کند با این مضمون که «اینکه متهم من بتواند با خودش یک تکه تیغ ژیلت داشته باشد و من نفهمیده باشم! نصف تیغ ژیلت به شکل یک گونیای چندبار کوچک‌تر از گونیای بچه‌دبستانی! واقعا تو بالاخره نگفتی آن ریزه تیغ ژیلت را چه‌جور به سلول آورده بودی؟ از چه طریقی؟ به چه واسطه‌ای؟ از کجا! به همین آدرس برایت نامه می‌نویسم و تو جواب خواهی داد!»

درواقع تمام داستان‌ها بر این اساس می‌چرخند. سیستمی که تمام‌قد، مراقب آدم‌ها هستند و دائما با آنها در تقابلند و گویا این تقابل منحوس هیچ‌وقت تمامی ندارد. سیستمی اراده کرده تا آنها را ببلعد و ایستادگی این انسان در برابر این سیستم عریض و طویل چقدر عجیب‌وغریب به نظر می‌رسد! در این جامعه همه‌چیز علیه شهروندانش است. در تاریکی چشم‌هایی مراقبش هستند، گوش‌هایی حرف‌هایش را می‌شنوند، دست‌هایی در کار است تا آنها را به دام بیندازند. آیا این انسان در چنین جامعه‌ای رستگار می‌شود؟ پس راه چاره‌ای جز فرار از آن ندارد و باید هر چه زودتر دست به کار شود! اما فرار از این سرنوشت محتوم محال است و ناکامی همیشه و همه‌جا گریبان این انسان را می‌گیرد.

دولت‌آبادی در این مجموعه‌داستان، نسبت به بقیه کارهایش متفاوت عمل کرده و برخلاف جریان رئالیستی که غالبا در آثارش به چشم می‌آید، وارد حیطه و فضای وهم‌آلود و صدالبته رازآلودی شده است؛ فضایی که شاید بتوان گفت قبلا در «روزگار سپری‌شده مردم سالخورده» تا حدودی تجربه کرده بود، اما نه با این شدت و حدت.

درباره زبان این داستان‌ها هم نکته قابل‌تامل این است که اصولا شاخصه و سبک کارهای نویسنده‌ای مانند او در همین زبان پرطمطراق است. نویسنده‌ای که خودش زبان را شاخصه اصلی کارهایش می‌داند و به آن می‌بالد، با همان راوی منحصر‌به‌فرد که تمام‌قد می‌ایستد و روایتش را برای مخاطب تمام می‌کند.

از بین داستان‌های این مجموعه، داستان «چوب خشک بلوط» را شاید بتوان یک داستان نمادین به حساب آورد. یعنی به لحاظ سمبلیک، بیشترین المان‌های یک داستان نمادین را در خودش دارد. خانواده بزرگی می‌خواهد کوچ کند، بی‌موقع است و رمه‌ها از نظر ناپدید شده‌اند. پدر پیرشان وبال گردن‌شان شده و حالا دارند درباره اینکه چطور پدر را از سر خودشان باز کنند حرف می‌زنند. پدری که چشم‌های پیرش را به ستیغ برف‌گرفته قله‌های دوردست دوخته و مثل یک تکه‌چوب خشک‌شده است! نماد جامعه‌ای که می‌خواهد تغییر کند. در این جامعه در حال گذار روابط خانوادگی، تعاملات انسانی و... خواه‌ناخواه دستخوش تغییر شده و می‌شود.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تغییر آیین داده و احساس می‌کند در میان اعتقادات مذهبی جدیدش حبس شده‌ است. با افراد دیگری که تغییر مذهب داده‌اند ملاقات می‌کند و متوجه می‌شود که آنها نه مثل گوسفند کودن هستند، نه پخمه و نه مثل خانم هاگ که مذهبش تماما انگیزه‌ مادی دارد نفرت‌انگیز... صدا اصرار دارد که او و هرکسی که او می‌شناسد خیالی هستند... آیا ما همگی دیوانگان مبادی آدابی هستیم که با جنون دیگران مدارا می‌کنیم؟... بیش از هر چیز کتابی است درباره اینکه کتاب‌ها چه می‌کنند، درباره زبان و اینکه ما چطور از آن استفاده می‌کنیم ...
پسرک کفاشی که مشغول برق انداختن کفش‌های جوزف کندی بود گفت قصد دارد سهام بخرد. کندی به سرعت دریافت که حباب بازار سهام در آستانه ترکیدن است و با پیش‌بینی سقوط بازار، بی‌درنگ تمام سهامش را فروخت... در مقابلِ دنیای روان و دلچسب داستان‌سرایی برای اقتصاد اما، ادبیات خشک و بی‌روحی قرار دارد که درک آن از حوصله مردم خارج است... هراری معتقد است داستان‌سرایی موفق «میلیون‌ها غریبه را قادر می‌کند با یکدیگر همکاری و در جهت اهداف مشترک کار کنند»... اقتصاددانان باید داستان‌های علمی-تخیلی بخوانند ...
خاطرات برده‌ای به نام جرج واشینگتن سیاه، نامی طعنه‌آمیز که به زخم چرکین اسطوره‌های آمریکایی انگشت می‌گذارد... این مهمان عجیب، تیچ نام دارد و شخصیت اصلی زندگی واش و راز ماندگار رمان ادوگیان می‌شود... از «گنبدهای برفی بزرگ» در قطب شمال گرفته تا خیابان‌های تفتیده مراکش... تیچ، واش را با طیف کاملی از اکتشافات و اختراعات آشنا می‌کند که دانش و تجارت بشر را متحول می‌کند، از روش‌های پیشین غواصی با دستگاه اکسیژن گرفته تا روش‌های اعجاب‌آور ثبت تصاویر ...
به قول هلدرلین، اقامت انسان در جهان شاعرانه است... شعر در حقیقت تبدیل ماده خامی به نام «زبان»، به روح یا در حقیقت، «شعر» است. بنابراین، شعر، روح زبان است... شعر است که اثر هنری را از اثر غیرهنری جدا می‌کند. از این نظر، شعر، حقیقت و ذات هنرهاست و اثر هر هنرمند بزرگی، شعر اوست... آیا چنان‌ که می‌گویند، فرازهایی از بخش نخست کتاب مقدس مسیحی که متکی بر مجموعه کتب مقدس یهودیان، یعنی تنخ است، از اساطیر شفاهی رایج در خاور نزدیک اخذ شده یا خیر؟ ...
یک تنش مفهومی هست بین «نامکان بودن» و «مکان سعادتمند». این می‌تواند پارادوکس معنایی ایجاد کند که قرار نیست جایی وجود داشته باشد که سراسر فضیلت باشد... با پیدا شدن امریکا ما با یک زمین جدید روبه‌رو هستیم... ایده رمانتیک امرسون این است که ما یک سه‌گانه داریم: خود، جامعه و طبیعت. زمانی ما می‌توانیم به تعالی برسیم که وحدتی ارگانیک بین اینها شکل بگیرد... اگر آلن‌پو به خود حمله می‌کند و نشان می‌دهد این خود نه می‌تواند وحدت‌بخش باشد و نه خود وحدت دارد‌، کار ملویل حمله به ضلع طبیعت است ...