معنای مرگ و زندگی | آرمان امروز


رمان «آدم و خاک» دومین اثر جواد رضایی که به‌تازگی از سوی نشر روزگار منتشر شده‌، با نگاه متفاوت به مرگ و زندگی در قالب درامی تلخ اما واقعی توانسته چهره‌‌ای متفاوت از مرگ را به تصویر بکشد. مواجهه با مرگ برای بسیاری از انسان‌ها ترسی عجیب به همراه دارد. این ترس وقتی به مرگ خودمان فکر می‌کنیم عجیب و بسیار عمیق‌تر می‌شود. گاه چنان عمیق که انتهایی برای آن قابل تصور نیست؛ اما چرا از مرگ می‌ترسیم؟ چرا وقتی به‌ظاهر زنده هستیم اما زندگی از ما یک مرده ساخته و در جهنم زندگی می‌کنیم همچنان از مرگ می‌ترسیم؟ پرسش‌هایی که جواد رضایی در «آدم و خاک» در جست‌وجوی آن است.

آدم و خاک جواد رضایی

نویسنده در این کتاب به مرگ از دریچه‌های مختلفی نگریسته است. درحقیقت او با تفسیر مرگ به‌‌عنوان پدیده‌ای اجتماعی از همین منظر به آن نگریسته و با این دیدگاه به تفسیر آن پرداخته است. او تلاش کرده خواننده را بر آن دارد تا از مرگ‌های کلیشه‌ای فاصله گرفته و با بررسی انواع آن در یک خانواده با مشکلات متعدد، به الگوهای مرگ توجه کند.

نویسنده داستان را از مرده‌شورخانه شروع می‌کند. سپس پا به بیمارستان می‌گذارد و سُر می‌خورد به عمق یک خانواده. او در این رمان خانواده‌ای را به تصویرکشیده که بین دو حالت زنده‌بودن و مردن دست‌و پا می‌زنند؛ نه‌چندان زنده‌اند که توانایی زندگی داشته باشند و نه چنان مرده که کاری به کار زندگان و دنیای آنها نداشته باشند. آنها بر نقطه‌ای در میانه‌ مسیر در انتظار برای رفتن یا برگشتن ایستاده‌اند. این نقطه آنها را به آگاهی و درک درستی از زندگی، اعمال و رفتارشان و بازخورد هر کنشی از سوی آنان می‌رساند. نویسنده شخصیت‌ها را در مسیر گفت‌وگو با همدیگر و با دیگر افراد حاضر به شناخت کامل و آگاهی درست از این مسائل می‌رساند:

«من سیاهی‌لشکر هم نیستم. من تلخکِ این نمایش هم نیستم. چیز خنده‌داری هم تو زندگیم نیست که کسی بخواد ببینه. تا دلت بخواد غصه و بدبختی. زنده‌بودن من چیزی بیشتر از مرگ نداره. همه‌ این آدم‌هایی که صبح تا شب روی این سکوها دراز می‌کشن از من خوشبخت‌ترن. شاید فقط دارم واسه خودم بازیگری می‌کنم. نقش یه آدمی که از مرده‌ها نمی‌ترسه. ها؟ چرا دروغ بگم؟ من از مرده‌ها می‌ترسم. هنوز از دیدن چشم‌های بازشون یخ می‌کنم. مخصوصا موقعی که چندبار پلک‌هاشون رو می‌بندم و دوباره و سه‌باره همین‌طوری چشم‌هاشون باز می‌شه. چی از جونم می‌خواید؟ چرا چشم‌های بی صاحابتون رو به من دوختید؟ چرا این‌طوری نگاهم می‌کنید؟ با همه‌تونم! دنبال چی هستید؟ چرا دست از سرم برنمی‌دارید. شماها مُرده‌ید... حالا هم می‌دونم دست خودتون نیست. یکی داره بازی‌مون می‌ده. هم من رو، هم شماها رو، داره امتحانمون می‌کنه من رو با زندگی و شماها رو با مرگ. جفتش یکیه. اینها هیچ توفیری باهم ندارن. به زنده‌بودنی عین زندگی من، به مرگی عین مرگ شما. کدومش بدتره؟ کدومش بهتره؟... امروز کف دستم رو می‌ذارم رو چشمای شما. به این امید که دم آخری مجبور نباشید قیافه یکی بدبخت‌تر از خودتون رو تماشا کنید!»

نویسنده در رمان تلاش کرده ترس، اضطراب و بی‌قراری وجودی انسان را در مواجهه با مرگ بررسی کند و احوال ناشی از آن را واکاوی کند. او داستانش را با فلسفه درآمیخته و به این موضوع در چندین نگرش مختلف مانند کنارآمدن با مرگ و زندگی، مرگ و نابودی و زیستن با مرگ پرداخته است. او در خلال روایت تلاش دارد تا با نگرشی فلسفی به مرگ آن را اتفاقی بی‌پاسخ و در مقابل بسیار تاثیرگذار معرفی کند. واقعه‌ای که زندگی را دگرگون کرده و معنایی عمیق به آن می‌بخشد. رمان پیرامون مرگ و مشکلات گرچه تلخ اما لازم است. این رمان ما را با دنیای افرادی فراموش‌شده پیرامون که تمام‌قد در زندگی ما حضور دارند روبه‌رو می‌کند، بسیاری از پرسش‌های ما پیرامون موضوع و حتی حواشی آن را برایمان روشن می‌سازد و البته که ما را آماده‌ مواجهه با آن می‌کند؛ اتفاقی که خواه‌ناخواه با آن روبه‌رو خواهیم شد، چه مرگ عزیزان و نزدیکانمان باشد یا مرگ خودمان.

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...
فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...
هنر مدرن برای او نه تزئینی یا سرگرم‌کننده، بلکه تلاشی برای بیان حقیقتی تاریخی و مقاومت در برابر ایدئولوژی‌های سرکوبگر بود... وسیقی شوئنبرگ در نگاه او، مقاومت در برابر تجاری‌شدن و یکدست‌شدن فرهنگ است... استراوینسکی بیشتر به سمت آیین‌گرایی و نوعی بازنمایی «کودکانه» یا «بدوی» گرایش دارد که می‌تواند به‌طور ناخواسته هم‌سویی با ساختارهای اقتدارگرایانه پیدا کند ...
باشگاه به رهبری جدید نیاز داشت... این پروژه 15 سال طول کشید و نزدیک به 200 شرکت را پایش کرد... این کتاب می‌خواهد به شما کمک کند فرهنگ برنده خود را خلق کنید... موفقیت مطلقاً ربطی به خوش‌شانسی ندارد، بلکه بیشتر به فرهنگ خوب مرتبط است... معاون عملیاتی ارشد نیروی کار گوگل نوشته: فرهنگ زیربنای تمام کارهایی است که ما در گوگل انجام می‌دهیم ...