به گزارش خبرنگار ایلنا، مساله فتوحات برای فهم نحوهی مواجههی ایران و اسلام اهمیت ویژهای دارد. در واقع از مجرای تفسیر فتوحات میتوان در باب کارکرد این فتوحات بهطور اخص و امر نظامی بهطور اعم در گسترش اسلام بصیرتی یافت که در پرتو آن برخی از وجوه رازآمیز و تاریک مساله روشن میشود. در این باره به سراغ دکتر سمانه کدخدایی مترجم کتاب «اعراب و ایرانیان» [Arabs and Iranians in the Islamic conquest narrative] رفتیم تا با او در این باب سخن بگوییم.
عنوان «اعراب و ایرانیان» فینفسه برای جذابیت هر اثر پژوهشی کافی ولی کلی است. کتاب در پی برقراری چه نسبتی میان ایرانیت و عربی بودن و اسلام است؟
اسکات ساوران [Scott Savran] مدرسی باتجربه در حوزه مطالعات اجتماعی در مقاطع دبیرستان و کالج در دبیرستان علوم و فناوری توماس جفرسون است. وی در سال 2011 در مقطع دکترا از دانشگاه ویسکانسین فارغ التحصیل شد. پژوهشهای دکتر ساوران بر گفتمانهای مبتنی بر هویت در صدر اسلام متمرکز است. وی همچنین پژوهشگری برجسته است که اثر خود را در حوزه تاریخ و سیاست خاورمیانه و جهان اسلام منتشر کرده است.
نویسنده در کتاب حاضر تحت عنوان اعراب و ایرانیان براساس روایت فتوحات اسلامی، ساخت حافظه و هویت در تاریخنگاری اسلامی، به بررسی چگونگی کار مورخان مسلمان، تقریرات آنان بین سالهای 1050-750 به دو زبان عربی و فارسی، و کنار آمدن آنها با مقوله تسخیر ایران توسط اعراب میپردازد. ساوران این مطالب را با مطالعه بازنمایی روابط اعراب و ساسانیان در تاریخنگاری اسلامی بررسی میکند. ابتدا نویسنده به تبیین فرایند ساخت روایت که همزمان با دوره شکلگیری هویت تحت تسلط خلافت عباسیان است، میپردازد. این اولین تمرکز برای ایجاد هویت یکپارچه عربی است که ساوران معتقد است در پاسخ به نفوذ فرهنگ ایرانی در دربار و جامعه عباسی و نیز برای مقابله با جنبش شعوبیه1 شکل گرفت. در این راستا، گفتمان "عرب در مقابل عجم" که در توصیف روابط اعراب و ساسانیان به کار رفته، تجسم گفتگو میان دو دیدگاه رقیب از تمدن اسلامی است. یک گفتمان که از پادشاهیای مطلق در سطح امپراطوریهای خاور نزدیک به وجود آمد و دیگری الهام گرفته از مساواتخواهی افراطی عربستان قبیلهای پیش از اسلام است.
مرحله دوم در اواخر قرن نهم پدیدار شد، در ابتدای "میان دوره ایرانی"، آن هنگام که مورخین ایرانیتبار، تاریخ ایران قبل از اسلام را با تاریخ به زعم خود نجات بخشتر اسلامی تلفیق کردند که بهوسیله آن ایرانیان میتوانستند از طریق صحه گذاشتن بر خطاهای ساسانیان و روی آوردن به اسلام دوباره به جایگاه برحق خود در امپراطوریهای جهان دست یابند.
در فصل یک و دو ساوران این استدلالها را همراه با رویکردها و روشهای نظری خودد تبیین میکند. او مفهوم "حافظه جمعی" را به کار میگیرد و بر نقش آن در شکلگیری هویت جمعی از طریق نگاشتن روایتهای تاریخی، با تاکید بر تئوریهای موریس هالبواکس و هایدن وایت تاکید میکند.
در سالهای اخیر، پرسشهای مرتبط با حافظه و هویت در مطالعه سنتهای تاریخی صدر اسلام و پس از آن اهمیت بسیار یافته و پژوهشهای مهم ساوران، به ویژه اثر سارا بوون را، که ساوران به شدت به آن تکیه میکند، ارزشمندتر میسازد. فصلهای سه تا هفت نمایانگر لحظات خاص و رویدادهای مهم میان اعراب و ساسانیان است که توسط مورخان مسلمان قرن هشتم تا یازدهم روایت میشوند. روایات و حکایات ساوران با ظهور امپراطوری ساسانیان در قرن سوم آغاز میشود و درگیریهای آنها با اعراب در عراق و شمال سوریه گسترش مییابد و با مرگ یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانیان پایان میپذیرد. کتاب با کاوش در حافظه جمعی و نظریههای مرتبط آغاز میشود و شایان ذکر است که که کتاب عمدتا شامل رساله دکتری نویسنده در دانشگاه ویسکانسین در سال 2011 است که پس از اصلاح منتشر شده است. این رساله بر فرهنگ و بستر تاریخنگاری در دوران عباسیان تاکید داشت، بخشی که سه فصل کامل را به خود اختصاص داده بود، اما در این کتاب، همین بحث در یک فصل خلاصه و یادداشتهایش آمده است. در عوض نویسنده توجه ویژهای به گزارشهای تاریخی از روابط اعراب و ساسانیان تحت عنوان "روایت فتح اسلامی" داشته است، روایتی که از قرن سوم آغاز میشود. بدین ترتیب تاریخ امپراطوری ساسانیان به روایتی مختلط فرورفته که پیروزی اجتنابناپذیر اسلام بر ایرانیان را پیشگویی میکند. موضوع کتاب، تاریخنگاری در دوره عباسیان را پی میگیرد که در فصل 2 به خوبی به آن پرداخته شده است، اما در ادامه سنتهای تاریخنگاری بزرگتر مربوط به امپراطوری ساسانیان و عربستان پیش از فتوحات اسلامی را دربرمیگیرد و از این جهت، کتاب از بنیادی قویتر نسبت به مطالعات مشابه برخوردار است.
چه چیزی کناب را به منبع مهمی برای اهل اندیشه تبدیل میکند؟ مخصوصا که این مساله مشخصا به افق تمدنی ما تعلق دارد و محققان بومی در مورد آن بسیار نوشتهاند. چرا اثر یک تاریخدان اروپایی مهم در این باب مهم است؟ اساسا مولف چطور به مساله فتوحات ورود میکند؟
ماهیت کار ساوران به خودی خود بسیار مهم است به این دلیل که توصیه میکند مورخان حوزه ایران باید زمان بیشتری را به عبور از مرز میان تاریخ ساسانیان و تاریخ صدر اسلام اختصاص دهند، به ویژه با بررسی منابع مکتوبی که مورخان دوره عباسی در هر دو حوزه بهجا گذاشتند، ساوران با کتاب خود تاریخنگاران را به حوزه مطالعاتی مهمی دعوت کرده است، حوزهای که بنیاد آن بر چگونگی روایت فتوحات اسلامی غایتنگرانه است، زیرا سقوط ساسانیان و جایگزینی اسلام بهجای آنها را به عنوان مشیت الهی پیشبینی میکند. در عین حال، روایت فتوحات اسلامی اخلاقی نیز هست، تا حدی که شخصیتهای این قصه با حرکت برای رضای خداوند، نقش فعالی ایفا میکنند. این در حالی است که آموزش ارزشهای غیرتاریخی اسلامی نیز به میان میآید. فتح ایران توسط اعراب مسلمان نوعی عبرت اخلاقی برای خواننده معاصر دارد. بنابراین به برخی درونمایهها و الگوهای یک خصیصه اخلاقی اشاره میکنند که اجتنابناپذیر بودن انتقال قدرت را به خواننده القاء میکند.
تمام این درونمایهها در تفاضل و برتری روایت فتوحات اسلامی ریشه دارند. در این آثار تاریخی، تمدن اعراب و ایرانیان با عقاید مانوی مقایسه شدهاند تا ارزشهای هر کدام که دیگری آن را رد میکند را نشان دهند. «عرب» و «ایرانی» تصویرهای مقابل هم هستند، بنابراین اینکه از لحاظ فرهنگی با یکدیگر همگون هستند، نوعی فرافکنی در دوره اسلامی است، کما اینکه در فصل بعدی آن را مورد بحث قرار خواهم داد. فرهنگ ایرانی به عنوان تجسم جلال و شکوه امپراتوری، طبقهبندی اجتماعی و فرهنگ بالا به تصویر کشیده میشود. حال آنکه قبایل عرب دوره جاهلیت دارای زندگی بیابانی و ارزشهای خشن برابریطلبانه بدوی هستند. در تقابل و رویاروییهای بین این دو قوم، اعراب به عنوان قهرمانهای داستان ظاهر میشوند و ساسانیان به عنوان شخصیتهای منفی تصویر میشوند. مثلاً در برخورد ساسانیان با اعراب، آنها به عنوان ستمگران خسیس به تصویر کشیده میشوند. یک تصویر رایج، تصویری است که نشان میدهد ایرانیان در پاسخ به مهاجرت اعراب به سرزمین حاصلخیز عراق و جنوب ایران، یا به آنها هدایای ناچیزی میدادند تا به سرزمینهای خود بازگردند یا به جنگهای نابرابر خود تن دهند و اعراب را شدیداً تنبیه میکردند.
نسبت ممالک میزبان و فتح شده با غالبان چطور بود؟ تا چه حد این فتوحات مرهون پذیرش مردم بود؟
تصرف ایران بهطور خودکار به تغییر مذهب منتهی نشد چراکه تغییر مذهب اختیاری بود و برخلاف تسخیر که آسان و سریع انجام شد، دو قرن و نیم طول کشید تا همه ایران و ایرانیان مسلمان شوند. به گفته دکتر همایون کاتوزیان حکومت در ابتدا گرفتن مالیات جزیه را بر افزون شدن نو کیشان مسلمان -که از این مالیات معاف بودند- ترجیح میدادند؛ و این خود غیرمسلمانان بودند که به تدریج به مزایای اقتصادی و امنیتی مسلمانی پی بردند. نهایتا، در جریان یک روند طولانی به دین غالب در فلات ایران تبدیل گشت. با این حال ایرانیان، برخلاف سایر مردم تحت فرمان مسلمانان، توانستند تا از عربیسازی اجتناب کرده و بخشهای مهمی از فرهنگ خود را حفظ نمایند.
تا پایان دوره اموی تلاش نظاممندی برای گرویدن ایرانیان به اسلام صورت نگرفت و امویان با غیرعرب برخورد تحقیرآمیزی داشتند. ریچارد بولیت اسلامشناس آمریکایی، میگوید در پایان دوران اموی (نیمههای سده هشتم و حدود ۱۵۰ سال پس از ظهور اسلام) تعداد مسلمانان امپراتوری اسلامی، از ده درصد فراتر نمیرفت. اما با ظهور عباسیان در میانه سده نهم (۱۰۰ سال پس از ظهور دولت عباسی) این عدد از چهل درصد فراتر رفته بود و حتی در پایان سده یازدهم میلادی، چیزی حدود هشتاد درصد از مردم سرزمینهای خلافت مسلمان بودند. دولتهایی مانند سامانی، با اینکه کماکان از زبان عربی و دین اسلام پشتیبانی میکردند، اما در احیای زبان پارسی نقش مهمی ایفا کردند. سامانیان با ترکیب فرهنگ ایرانی با عناصرهای اسلامی، فرهنگ تازهای را به وجود آوردند که رفته رفته بر تمام جهان ایرانی چیره شد. فتح امپراتوری ساسانیان توسط اعراب به عنوان یک درس اخلاقی علیه خودخواهی امپراتوریها، ثروت بیش از حد، و ظلم و ستم آنها توجیه میشود. در عین حال، نشان دادن تقوا و دستاوردهای فرهنگی اعراب و قدمت قومی آنها، توجیهگر غلبه آنها و حاکمیت بر همسایهای است که یک امپراتوری باشکوه و فرهنگ پیچیدهای داشتند. با وجود این، روایت ما مانند هر روایت دیگری بیش از یک داستان صرف و دربرگیرنده گفتمان بین راوی و خواننده است. در نهایت بعد مهمی که باید درباره روایت فتوحات اسلامی خاطرنشان کنیم، لایههای بینامتنی آن است، زیرا همانطور که گفتیم، درست همانطور که حافظه فرهنگی و هویت فرهنگی یک گروه در حال بازسازی مداوم است، روایت اصلی فتح اسلامی نیز بین نسلها و گاهی درون نسلها تغییر میکند و به آن افزوده میشود.
دینامیکهای متغیر خودآگاهی و شرایط اجتماعی یک گروه در لایههای(به قول زبانشناسی باستان) روایت اصلی گروه منعکس میشوند و اگر این لایهها در دسترس باشند، با بررسیهای بینامتنی منابع تاریخی آن چه کتبی و چه شفاهی روشن میشوند. لایهبندی تاریخنگاری اولیه اسلامی مدتهاست که موضوع بحث و علاقه دانشجویان تاریخ اسلامی بوده است، زیرا نخستین نسلهای تاریخنگاری اسلامی دیگر زنده نیستند و صاحبنظران مجبورند به آثار تاریخی ذکرشده که به قبل از قرن نهم برمیگردد، تکیه کنند. بنابراین وقتی تاریخ طبری را میخوانیم، صرفاً تاریخ طبری را نمیخوانیم، بلکه ترکیبی از اسناد و منابعی را میخوانیم که طبری ذکر میکند.