بازگشت به مبدا | آرمان ملی
 

جدایی از آغوش مادر، شاید اولین اتفاق تروماتیک بزرگ در زندگی هر انسانی است و اهمیت آن چنان است که فروید تعبیر اضطراب جدایی را برایش به کار می‌برد و آن را ریشه‌ تمام اضطراب‌های پیدا و پنهان باقی عمر آدمی می‌داند، به‌گونه‌ای که جهان‌بینی اولیه هرکسی براساس آن شکل می‌گیرد. جوزف کمبل هم در اشتیاق ما به کاوش در اسطوره‌ها، رگه‌های بازگشت به همان آغوشی را می‌بیند که مبدأ آشنایی ما با هستی است؛ گاه این آغوش مادر است، گاهی پدر و گاهی در ابعادی وسیع‌تر، تمامی طبیعت. شاید چنین دیدگاهی است که جوهره‌ مضمون داستان‌های کتاب «آقای چنار با من ازدواج می‌کنی؟» نوشته میترا معینی را تشکیل می‌دهد؛ مجموعه‌ای که در جایزه داستان مازندران، کتاب دوم را به خود اختصاص داد.

آقای چنار با من ازدواج می‌کنی؟ میترا معینی

تمامی شخصیت‌های این کتاب، با حسرتی دست‌وپنجه نرم می‌کنند که حاصل دوری‌شان از دامانی است که پناه امن و مهربان‌شان بوده و حالا در تلاش‌اند که آن را به‌نوعی به‌دست بیاورند یا باقی عمرشان را در خلأ بزرگِ نبودنِ آن سر کنند. حتی وقتی آدم‌ها عاشق هم هستند، باز هم حسرت آن دامان گرم و امن در زندگی‌شان حضور دارد و میان آنها و علائق‌شان حایل می‌شود.در همه داستان‌ها، تنهایی آدم‌ها با میزان فاصله‌شان از همین آغوش امنیت‌بخش است که تعریف می‌شود و در طیفی قرار می‌گیرد که مثلا داستان «آقای چنار با من ازدواج می کنی؟» در یک سر آن و «وداع شیر» در سر دیگر آن قرار می‌گیرد؛ یکی حکایتگر تنهایی مطلق و دیگری تنهایی در میان جمع. بیشتر شخصیت‌ها در این کتاب در راه بازگشت به‌سوی همان آغوش پذیرنده‌ اولیه‌اند. در داستان «دشت خاموش» این بازگشت، تام و همه‌جانبه است. پیرمردی که عمری را با طبیعت و در کنار آن گذرانده، حالا با ابتلا به یک بیماری لاعلاج، بازگشتنش به آرامش را در پناه‌بردن به طبیعت و نیز رفتن نزد مادرش می‌بیند. گویی دو مرجعی که او را از اضطراب می‌رهانده‌اند، حالا با این استیصال که دامن‌گیرش شده، تنها راه علاج و مقصد نهایی او هستند.

روحیه‌ مادرانه‌ای که در پیرمرد برای پذیرابودن آدم‌ها و مهرورزیدن به آنها وجود دارد هم از جنبه‌های متفاوت این شخصیت است. او مدام برای همه غذا و میوه می‌برد و به همه گل می‌دهد و در هر موقعیتی آدم‌ها را از مراقبت و توجه خود بهره‌مند می‌کند. شاید ارتباطی که با زن راوی داستان نیز دارد کاملا از این رویکردش نشأت گرفته باشد. زن با اینکه علاقه‌ای عاشقانه به پیرمرد دارد، اما آنچه بیشتر باعث نزدیکی‌اش به او می‌شود، همین مراقبت‌های خاص اوست.پرداختن به اضطراب جدایی آدم‌ها از مبدأ امن اولیه‌شان، آنقدر پررنگ است که به‌تمامی امیال دیگرشان هم سمت‌وسو می‌دهد. حتی نوستالژی‌های‌شان هم مستقیما به همین مساله برمی‌گردد. در داستان «وداع شیر»، این نوستالژی در مادر و دایه و آغوش او و شیری که حق اولیه هر کودک برای بهره‌مندی از حیات است، تجلی پیدا می‌کند و همچون انعکاس صدایی در دل کوه، در تمامی اتفاقات و خاطرات کودکی و نوجوانی شخصیت‌ها تکرار می‌شود. اما وجه دیگری از این اضطراب که شخصیت‌ها را به بازگشت به مبدأ خویش وامی‌دارد، در آیین‌ها و آداب زندگی خانوادگی و جمعی آنها نمود پیدا می‌کند. در داستان «خرف‌خانه»، آیینی را می‌بینیم که طی آن عشایری که به کوچ می‌روند، افراد سالمند خود را در دل کوهی می‌گذارند تا با قوت مختصری که برای آنها می‌گذارند سر کنند و بعد یا تا موعد بازگشت ایل‌شان زنده بمانند یا بمیرند. این شاید به‌نوعی انتقام از آن آغوشی است که پس‌شان زده و در اوان کودکی رهاشان کرده، اما بعضی آدم‌ها با این رویکرد بی‌رحمانه نمی‌توانند کنار بیایند؛ مثل پیرمردی که آنقدر عذاب وجدان از وانهادن پدرش درچنین موقعیتی دارد که خود را با قراردادن در همان مکان دور از دسترس مجازات می‌کند.

در کتاب «آقای چنار با من ازدواج می‌کنی؟» جدایی از آغوش گرم و امن مبدأ آدمی که می‌تواند والدین و یا طبیعت باشد، ریشه‌ همه‌ انگیزه‌ها و هیجانات او و مساله‌ اصلی زندگی‌اش فرض شده. گویی زندگی آدم‌ها تنها معطل حل‌وفصل چنین فقدانی است که البته هیچ‌گاه هم به شکلی کامل و مؤثر قابل حل و چاره‌جویی نیست و حفره‌ای عمیق و پرنشدنی در روح آنها به‌جا می‌گذارد. مرور زمان و بلوغ آدم‌ها، یا سرگرمی‌شان با روزمرگی، نه‌تنها به حل این مساله کمکی نمی‌کند که آن را بغرنج‌تر هم می‌کند. انگار در این رهگذر هر اتفاقی، حتی مرگ را چاره هست، اما این جدایی اولیه را هیچ‌گشایشی نیست، جز بازگشتن به آغوشی که آن هم دیگر نیست.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...