کپی برابر براتیگان | شرق


رمان یا قصه‌های کوتاه؟ دقیقا مسئله این اثر هیچ‌کدام از این موارد نیست. اگر بخواهیم «صید قزل‌آلا در آمریکا» را در یک دسته مشخص قرار بدهیم، ساخت این اثر این اجازه را به ما نمی‌دهد. با‌این‌حال، این قصه‌های کوتاه در ارتباط مضمونی با هم گاه یک رمان می‌سازد و گاه یک مجموعه داستان و وقتی در خود اثر متمرکز شویم، با خودزندگی‌نامه هم روبه‌رو می‌شویم و اگر بخواهیم ژانری برای این اثر لحاظ کنیم، باز هم دچار مشکلاتی می‌شویم؛ زیرا ژانر متقابل یا همان هیبریدی‌بودن «صید قزل‌آلا در آمریکا» خط‌ها و مرزهای مشخص را می‌شکند و مثل خود ماهی قزل‌آلای تازه که از آب گرفته شده، مدام جست‌وخیز می‌کند و از دست می‌پرد.

خلاصه کتاب صید قزل‌آلا در آمریکا» [Trout Fishing in America]

اما براتیگان قوانین موجود خودش را وضع می‌کند. این قوانین در دیگر آثارش هم دیده می‌شود. پس براتیگان یک نویسنده صاحب‌سبک است؟ اگر می‌شد ژانری تحت عنوان ژانر براتیگان وضع کرد، قطعا هر خواننده می‌توانست یک شاخصه مهم اما منحصر از کتاب‌های او بیرون بکشد و به قوانین براتیگانی بیفزاید و درعین‌حال همان خواننده می‌تواند خلاف این قانون‌ها را ثابت کند.

دقیقا موضوع اصلی «صید قزل‌آلا در آمریکا» چیست؟ باید گفت ما با یک اثر بسیار شخصی روبه‌رو هستیم. در بیشتر آثار براتیگان زندگی‌نامه دردناک این نویسنده آمریکایی در ابتدای کتاب آمده و به‌ویژه پیش از خواندن «صید قزل‌آلا در آمریکا» این زندگی‌نامه مخاطب را با دید بهتری از اثر روبه‌رو می‌کند. براتیگان برای این اثر شش سال صبر کرد و در این شش سال سختی‌های بسیاری را محتمل شد و در نهایت همین اثر هم توانست او را از فلاکت اقتصادی نجات بدهد و ناشرش را متقاعد کند دیگر آثارش را به چاپ برساند.

اما پرداختن به جزئیات «صید قزل‌آلا در آمریکا» دقیقا چیزی است که ریچارد براتیگان با آن به‌شدت مخالف بود؛ حتی او اشاره می‌کند که کسانی که به زور می‌خواهند سر از کار کافکا درآورند، عملا به هیچ‌کجا نمی‌رسند. براتیگان سربسته این نکته را در بیشتر آثارش لحاظ کرده و کاری می‌کند که مخاطب صرفا از اثر لذت ببرد و به دنبال تأویل متن نباشد؛ دقیقا همان‌طور که به‌شدت از تأویل متن خصوصا کافکا بیزار بود. می‌توان اذعان کرد که هدف اصلی براتیگان در این اثر هم همین است. او کاری می‌کند که تفسیر در آثارش سخت به نظر برسد و این نکته را با پیچش‌های متوالی به انجام می‌رساند. اما نکته‌هایی برجسته در این اثر وجود دارد که بررسی آن خالی از لطف نیست؛ اگرچه خلاف میل باطنی براتیگان است، اما اشاره به آن می‌تواند مطالعه «صید قزل‌آلا در آمریکا» را لذت‌بخش‌تر کند.

اولین نکته: نگارش بازیگوشانه براتیگان در این اثر دقیقا چیزی است که مخاطب در وهله اول با آن روبه‌رو می‌شود. این بازیگوشی و شیطنت در جمله‌بندی و بیان قصه به‌خوبی در فصل‌های این رمان دیده می‌شود. در فصل «لب سرخ» یا فصل «روش دیگری برای درست‌کردن کچاپ گردو» این بازیگوشی در جمله‌بندی و بیان نوع قصه وجود دارد. «هفده سال بعد روی تخته‌سنگی نشسته بودم. تخته‌سنگ زیر درختی کنار یک کلبه متروکه بود که اعلان کلانتری مثل تاج گل مراسم خاکسپاری رو در جلوش میخ شده بود» (لب سرخ). در این پارگراف توصیفات شکل عجیبی دارد و ارتباط تصویرها با یکدیگر در جزء به جزء این اثر پیداست. در فصل «روش دیگری برای درست‌‌کردن کچاپ گردو» با متن‌های کولاژواری روبه‌رو هستیم که مانند کتاب آشپزی روش‌های عجیب‌وغریبی برای درست‌کردن کمپوت سیب یا پودینگ قاشقی ارائه می‌دهد که مخاطب براتیگان جمله مشخصی است که ماریا کالاس برای صید قزل‌آلا در آمریکا آواز می‌خواند!

دومین نکته: بینامتنیت در این اثر مهم‌ترین چیزی است که نمی‌شود به‌راحتی از آن گذشت. براتیگان در همان فصل اول این قرارداد را با خودش می‌بندد که از هیچ سنت آمریکا چشم‌پوشی نکند؛ از مجسمه بنجامین فرانکلین گرفته تا رود‌ها و دریاچه‌هایی که ماهی قزل‌آلا می‌توان صید کرد.

سومین نکته: التقاط متن، نکته دیگر این اثر است. داستان، مقاله، یادداشت، جستار و همه‌ چیز در این اثر دیده می‌شود و حتی این شکل از برخورد در ارتباط با ژانر وجود دارد که در ابتدای این متن به آن اشاره شد. برای نمونه در فصل «صید قزل‌آلا در آمریکا همراه با اف‌بی‌آی»، ژانری پلیسی و در فصلی مانند «وورسویک» با متنی بیوگرافیک یا در فصل «پیام» گونه‌هایی از عناصر فانتزی در آن دیده می‌شود.

چهارمین نکته: اپیزودیک‌ بودن «صید قزل‌آلا در آمریکا» نکته ویژه‌ای است که براتیگان آن را به‌عنوان فرم اصلی آن انتخاب کرده. گاه حتی فصل‌های این رمان به پیش‌درآمد یا ادامه فصل هم تقسیم می‌شود و این اپیزودیک بودن ارتباط مشخصی را ایجاد نمی‌کند. این نبود ارتباط که در عین ارتباط ما بین فصول شکل می‌گیرد، عنوان «صید قزل‌آلا در آمریکا» را برای ما به چیزی تبدیل می‌کند که می‌خواهد. گاه عنوان است! گاه یک شخصیت است! گاه یک وضع است و هزاران گاه و بی‌گاه که براتیگان با آنها به «صید قزل‌آلا در آمریکا» رنگ و بو می‌بخشد. اینکه دقیقا این عنوان چیست، همان نکته است که تأویل متن را ساقط می‌کند و مخاطب را در همان سطح اول نگه می‌دارد.

پنجمین نکته: براتیگان در تصویرسازی مهارت و نبوغ خودش را نشان می‌دهد و شکل ایماژهایی که ارائه می‌دهد، به شمایل یا نماد تبدیل می‌شود و حتی این شمایل یا نماد را که در فصلی تعیین کرده، در فصل دیگر تعبیر دیگری برایش در نظر می‌گیرد. نمونه گل‌درشت آن خود «صید قزل‌آلا در آمریکا» است؛ اما در فصل‌های دیگر مانند جلد «صید قزل‌آلا در آمریکا و برگشتی به جلد کتاب برخورد»، آن چیزی که نویسنده ساخته، به‌کلی تغییر می‌کند یا در فصل «درآمد فصل مایونز و مایونز» به‌کلی از موضوع اصلی کتاب جدا می‌شود اما پیوند عمیقی در ارتباط با مضمون ایجاد می‌کند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بابا که رفت هوای سیگارکشیدن توی بالکن داشتم. یواشکی خودم را رساندم و روشن کردم. یکی‌دو تا کام گرفته بودم که صدای مامانجی را شنیدم: «صدف؟» تکان خوردم. جلو در بالکن ایستاده بود. تا آمدم سیگار را بیندازم، گفت: «خاموش نکنْ‌نه، داری؟ یکی به من بده... نویسنده شاید خواسته است داستانی «پسامدرن» بنویسد، اما به یک پریشانی نسبی رسیده است... شهر رشت این وقت روز، شیک و ناهارخورده، کاری جز خواب نداشت ...
فرض کنید یک انسان 500، 600سال پیش به خاطر پتکی که به سرش خورده و بیهوش شده؛ این ایران خانم ماست... منبرها نابود می‌شوند و صدای اذان دیگر شنیده نمی‌شود. این درواقع دید او از مدرنیته است و بخشی از جامعه این دید را دارد... می‌گویند جامعه مدنی در ایران وجود ندارد. پس چطور کورش در سه هزار سال قبل می‌گوید کشورها باید آزادی خودشان را داشته باشند، خودمختار باشند و دین و اعتقادات‌شان سر جایش باشد ...
«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...