شکنجه‌های طولانی که دو عاشق، یعنی یوهان و سوزانا را از هم جدا می‌کند... موریتس، که اصل آریایی دارد، اما در ابتدای کتاب یهودی تلقی شده است،‌ گرفتار اردوگاههای نازی می‌شود،‌ و از یک اردوگاه به اردوگاه دیگر و از فراری به فرار ناموفق دیگر کشانده می‌شود...

ساعت بیست و پنجم | کنستانتین ویرژیل گئورگیو
ساعت بیست و پنجم
[La Vingt-Cinquieme Heure]. رمانی از کنستانتین ویرژیل گئورگیو (1) (1916-1992)، نویسنده فرانسوی رومانیایی‌ نژاد، که نخست به زبان رومانیایی نوشته شد و سپس ترجمه فرانسه آن در 1949 انتشار یافت. به محض انتشار شهرت جهانی پیدا کرد و به عنوان مهمترین اثر نویسنده‌اش باقی ماند. نویسنده اثر خود را به تیره‌روزیهای متراکم جمعیت کوچک دهکده فانتانا (2) و اختصاصاً به سرگردانیهای یوهان موریتس (3) اختصاص داده است که روستایی جوان فقیر و ساده‌لوحی است و به اقلیت آلمانی‌نژاد رومانی تعلق دارد. ساعت بیست و پنجم، که «رمان دیدگاهی» (4) شمرده می‌شود، در درجه اول اثر نویسنده‌ای عمیقاً مذهبی است؛ به طوری که وقتی انسان را در ارتباطش با دنیا و تکثر آن نشان می‌دهد، پایبند برداشتی کاملاً قراردادی از مذهب است، به طوری که کشیش ارتدوکس یگانه موجود کاملاً درستکار و خوب این داستان است. گئورگیو، که داستان خود را بر زمینه‌ای رمانتیک - شکنجه‌های طولانی که دو عاشق، یعنی یوهان و سوزانا (5) را از هم جدا می‌کند – بنا نهاده است،‌ در طول چهارصد صفحه، زجرکشیدنهای تلخ مرد جوان را در سراسر اروپای در حال جنگ تحلیل می‌کند. موریتس، که اصل آریایی دارد، اما در ابتدای کتاب یهودی تلقی شده است،‌ گرفتار اردوگاههای نازی می‌شود،‌ و از یک اردوگاه به اردوگاه دیگر و از فراری به فرار ناموفق دیگر کشانده می‌شود. سرنوشت او بالأخره با سرنوشت سایر اعضای جمعیت فانتانا، که اغلب به او برمی‌خورند، تغییر می‌کند: آلکساندرو کوروگا (6) کشیش ارتدوکس، پسر او ترایان (7) (نویسنده‌ای که مشغول نوشتن رمانی با عنوان ساعت بیست و پنجم است، یعنی ساعتی بی‌فایده که پس از لحظه پایان، می‌آید و فایده‌ای ندارد!)، یورگو یوردان (8) قاتل و بالأخره سوزانا که با آمدن روسها فرار کرده و با دو بچه‌اش به آلمان پناه برده است، و در آنجا هم بولشویکها او را مورد اذیت و آزار قرارداده‌اند. یوهان، سرانجام آزاد می‌شود و زن و بچه‌هایش را پیدا می‌کند، اما آزادی او هجده ساعت بیشتر دوام نمی‌یابد. و او که تبعه کشور متحد آلمان و سپس تحت اشغال روسهاست، این بار به دست امریکایی‌ها زندانی می‌شود. رمان با این فرمان ستوان لویس (9) امریکایی، خطاب به موریتس پایان می‌گیرد «لبخند، لبخند، لبخند بزن...» (10)،‌که چشمکی است نامحسوس به آن امریکایی که روستایی جوان در اولین صفحات کتاب می‌خواست به آن مهاجرت کند. پانزده اردوگاه که او زندانی شده است، استعاره‌ای است برای توقفگاههای شکنجه مسیح، و یوهان که گئورگیو فضایلی نیمه توراتی، یعنی شرافت، صداقت و جرئت برای او قایل است،‌ مظهر جهانی است در سراشیب نابودی و انحطاط . اما نویسنده اثر نومیدانه خود را به ابهامی اساسی آلوده می‌کند: او نوعی توازی خطرناک بین بربریت تازی و وحشیگری بولشویکی برقرار می‌کند که برای افشای بهتر این یکی، آن دیگری را تخفیف می‌دهد. در مقدمه چاپ اول کتاب، گابریل مارسل (11) (فیلسوف اگزیستانسیالیست مسیحی) می‌نویسد: «من نمی‌توانم از یادآوری کتابی که ساعت بیست و پنجم مرا به یاد آن انداخت، خودداری کنم؛ یعنی چکیده ازهم‌پاشیدگی اثر سیوران (12) ... که خود نوعی کتاب دعای نومیدی است.»

رضا سیدحسینی. فرهنگ آثار. سروش

1.Constantin Virgil Gheorghiu 2.Fantana 3.Johann Moriz
4.These 5.Suzanna 6.Alexandru Koruga 7.Traian 8.Iorgu Iordan
9.Lewis 10.Smiling! Keep smiling… 11.G.Marcel 12.Cioran

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...