همه حکایت‌ها پیچیده‌اند | شرق


«بوطیقای نثر» [Poetique de la prose] نوشته تزوتان تودوروف [Tzvetan Todorov] کتابی است در زمینه نقد و نظریه ادبی که با ترجمه کتایون شهپرراد در نشر نیلوفر منتشر شده است. تودوروف که از چهره‌های مشهور و مهم نقد ادبی در قرن بیستم است در این کتاب به سازوکارهای روایی و کشف منطق این سازوکارها در برخی از آثار کلاسیک ادبیات جهان پرداخته است و با ارائه تحلیل‌هایی متفاوت از این آثار برخی معیارهایی را که در تحلیل متون ادبی به کلیشه بدل شده‌اند مورد تردید قرار داده است و براساس منطق ساختاری خودِ متون آن‌ها را تحلیل کرده است.

بوطیقای نثر» [Poetique de la prose] نوشته تزوتان تودوروف [Tzvetan Todorov

در مقدمه مترجم بر ترجمه فارسی این کتاب، ابتدا به خودِ واژه بوطیقا، معنا و سیر تحول آن در غرب پرداخته شده است. چنان‌که در این مقدمه آمده «از زمان نگارش بوطیقای ارسطو تا اوایل قرن بیستم و پس از آن، تا دهه شصت و هفتاد میلادی که عصر تجدید حیات این علم در فرانسه قلمداد می‌شود، مبحث بوطیقا و موضوع این علم دستخوش تغییرات زیادی شده و بحث‌های مهمی را برانگیخته است.» مترجم «برای درک بهتر رویکرد تودوروف، هنگامی که از بوطیقا سخن می‌گوید» لازم دانسته است که در مقدمه کتاب به توضیح معنی بوطیقا و مرورِ سیر تحول آن در غرب بپردازد. این مرور از بوطیقای ارسطو به عنوان «قدیمی‌ترین و، در عین حال، بنیادی‌ترین کتابی که سراسر از ادبیات صحبت می‌کند» آغاز می‌شود، چراکه چنان‌که مترجم براساس قدیمی‌ترین معانی و مصداق‌های بوطیقا نتیجه‌گیری می‌کند «کار بوطیقا، صحبت‌کردن درباره ادبیات است.»

بعد از بوطیقای ارسطو به معنای بوطیقا در دوره رمانتیسم پرداخته شده و آن‌گاه به تحول این مفهوم در آغاز قرن بیستم و تأثیر ساختارگرایان و فرمالیست‌ها بر شکل‌گیری بوطیقای نوین که تودوروف یکی از چهره‌های شاخص آن است. مترجم سه خاستگاه را برای تحول مفهوم بوطیقا در قرن بیستم برمی‌شمارد. این خاستگاه‌ها عبارتند از: زبان‌شناسی ساختارگرای فردینان دوسوسور به عنوان یکی از مقدمه‌های شکل‌گیری ساختارگرایی ادبی، فعالیت‌های فرمالیست‌های روسی و اندیشه‌های پل والری، شاعر، نویسنده و فیلسوف فرانسوی قرن بیستم که چنان‌که در مقدمه اشاره شده «در سال 1937، در متنی با عنوان نخستین درس بوطیقا، اعلام می‌کند که می‌خواهد از انگاره کهن بوطیقا و مجموعه قواعد قدیمی و دست‌وپاگیر آن فاصله بگیرد و با تکیه بر ریشه یونانی کلمه، کاری کند که این علم به چگونه‌ساخته‌شدن اثر ادبی در ذهن انسان بپردازد.»

در ادامه مقدمه به تودوروف و نقش او در شکل‌گیری بوطیقای نوین پرداخته شده است و به رویکرد او در کتاب «بوطیقای نثر». در بخشی از این مقدمه درباره رویکرد تودوروف در تحلیل آثاری که در کتاب «بوطیقای نثر» به آن‌ها پرداخته، آمده است: «تودوروف در این کتاب، برخلاف نقدهای دانشگاهی یا هرمنوتیک، هر بار داده‌ای را که منتقدان درباره‌اش اتفاق نظر داشتند و در صحتش تردیدی راه نداشت، مبنای کار قرار می‌دهد، سپس آن را زیر سوال می‌برد و در نهایت، با استفاده از ابزارهای نوین تحلیل گفتمان، نادرستی این باور را اثبات می‌کند. اینچنین است که در بخشی از کتاب، ابتدا به باوری همگانی اشاره می‌کند که بر اساس آن، برخی آثار، مانند اودیسه بدوی‌اند و در آن‌ها پیچیدگی وجود ندارد، سپس با یافتن پیچیدگی‌های متن به این نتیجه می‌رسد که چیزی به نام حکایت بدوی وجود ندارد و همه حکایت‌ها به‌نحوی پیچیده‌اند؛ یا در بخشی دیگر، یکی از نظریات هنری جیمز را که معتقد بود همه شخصیت‌های رمان یا داستان کوتاه، الزاما، بُعدی روان‌شناختی دارند برمی‌گزیند، سپس با تکیه بر داستان‌های هزارویک‌شب ثابت می‌کند که شخصیت‌های این کتاب، نه به لحاظ روان‌شناختی، بلکه به دلیل داستان‌هایی که تعریف می‌کنند اهمیت دارند و بدین ترتیب، قاعده‌ای را که هنری جیمز تبیین کرده بود و مبنای بسیاری از پژوهش‌های ادبی قرار می‌گرفت رد می‌کند. این رویکرد را تودوروف در مباحث دیگر این کتاب در مورد ژوزف کنراد، داستایوفسکی و داستان‌های هنری جیمز و افسانه جام گراآل نیز پی می‌گیرد و بدین ترتیب، راه نوینی را پیش‌روی منتقدان ادبی قرار می‌دهد و آن را بوطیقای نثر می‌نامد.»

کتاب تودوروف انواع آثار منثور ادبیات جهان، از ادبیات پلیسی تا داستان مدرن و حکایت‌های کهن را در بر می‌گیرد. کتاب شامل 10 مقاله است با عنوان‌های: گونه‌شناسی رمان پلیسی، حکایت بدوی: اودیسه، حکایت – مردمان: هزارویک‌شب، دستور زبان حکایت در دکامرون، در جستجوی حکایت: جام گراآل، راز حکایت: هنری جیمز، دگرگونی‌های روایی، بازی دیگربودگی: یادداشت‌های یک زیرزمینی، شناختن خلاء: قلب ظلمات و خواندن یعنی ساختن.

آن‌چه در ادامه می‌آید قسمتی است از مقاله «حکایت – مردمان: هزارویک شب» از این کتاب: «ظهور یک شخصیت تازه، ناگزیر قطع داستان پیشین را در پی دارد تا بدینسان داستان تازه‌ای بتواند تعریف شود؛ همان داستانی که من حالا این جا هستمِ شخصیت تازه را توضیح می‌دهد. داستان نخستینی، داستان دومی را در بر می‌گیرد. این فرآیند داستان در داستان، دربرگیری نام دارد. واضح است که ظهور شخصیت تازه تنها توجیه ممکن برای به‌وجودآمدن دربرگیری نیست. هزارویک شب از همان ابتدای کار، توجیهات تازه‌ای عرضه می‌کند. برای نمونه، در داستان ماهیگیر و جن، داستان‌های در بر گرفته شده کاربرد استدلالی دارند. ماهیگیر برای توجیه اینکه چرا به جن رحم نمی‌کند، از داستان دوبان بهره می‌گیرد؛ در این داستان، پادشاه برای دفاع از موقعیت خویش، از داستان دیگری استفاده می‌کند که موضوعش حکایت یک مرد حسود و مرغ عشق اوست؛ وزیر هم با همین هدف، داستان شاهزاده و غول را تعریف می‌کند. چنانچه شخصیت‌های داستان دربرگیرنده و داستان در برگرفته ‌شده یکی باشند، این کار توجیهی نخواهد داشت. برای مثال، در داستان دو خواهری که به خواهر کوچکشان حسودی می‌کردند حکایت دورافتادن فرزندان سلطان از قصر و شناسایی آن‌ها توسط سلطان، داستان به‌دست‌آوردن اشیای جادویی را در بر میگیرد بی آنکه شخصیت تازه‌ای وارد داستان شده باشد. تنها توجیه داستان به‌دست‌آوردن اشیای جادویی، توالی زمانی است. اما تردیدی نیست که شگفت‌انگیزترین شکل دربرگیری را می‌توان در حضور حکایت/مردمان یافت.»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...