محمدحسین نیکوپور | ایبنا


«سیدهادی طباطبایی» نویسنده کتاب «در طریقت مسلمانی» و یکی از پژوهشگرانی که سال‌هاست درباره جریان نواندیشی دینی در ایران قلم می‌زند، معتقد است: گفت‌وگوی میان نواندیشان دینی و روحانیت یک امر ضروری است. نباید دوگانه‌­ای میان این دو به وجود آید. جامعه به هر دو این‌ها نیازمند است. او در سال 1361 به دنیا آمده و تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسی ارشد در رشته فلسفه اسلامی به پایان رساند و هم‌اکنون در شهر قم به پژوهش در زمینه­ دین و فلسفه مشغول است. مشروح گفت‌وگوی ما با «سید‌هادی طباطبایی» را در ادامه می‌خوانید:

سیدهادی طباطبایی در طریقت مسلمانی

برخی از منتقدان بر این باورند که حلقه‌های نواندیشان دینی آنقدر درگیر مسائل انتزاعی شده‌اند که دیگر جذابیت چندانی برای نسل جوان ندارند. شما به عنوان یکی از حامیانِ جریانِ نواندیشی دینی چنین گفته‌هایی را برمی‌تابید؟

به نظرم این‌گونه نیست. این نیست که نواندیشان دینی غرق در انتزاعیات باشند. اتفاقاً بنای نواندیشی دینی این است که مشکلی را از شانه­‌های دینداران در دنیای معاصر بردارد. بنده مشکل را از جای دیگری می­‌بینم؛ که البته یک روند جهانی است. رامین جهانبگلو سخنی را از «اُرتگا ئی گاسِت» فیلسوفِ لیبرال اسپانیایی نقل می­‌کند. گاسِت در سخنِ معروفی می‌­گوید که: «ما نمی‌­دانیم چه بر ما می­‌گذرد؛ و این دقیقاً همان چیزی است که بر ما می­‌گذرد، ندانستنِ اینکه بر ما چه می‌­گذرد». گویی ما حقیقتاً نمی­‌دانیم که چه بر سرمان آمده است. بشر از چیزی ناآگاه است. این بی‌خبری در عصری که عصر اطلاعات و اینترنت است، خودش می­‌تواند نگران‌کننده باشد. گویی ما توده‌­هایی بی‌روح شده‌­ایم. به تعبیرِ او ما انسان‌های توده‌­ای شده‌­ایم. این‌که هر روز از تلویزیون آوارگانی را می‌­بینیم یا افرادی را می­‌بینیم که به خاطر جنگ، بی سرپناه شده‌­اند، یا اسیر سیل و زلزله و دیگر بلایای طبیعی­‌اند، این‌ها باعث شده که ما به این امور عادت کنیم. به توده­‌هایی بی‌روح بدل شویم. در این عرصه آن‌چه دیگر اهمیتی ندارد، اندیشیدن است. در میان توده­‌های بی‌روح، کمتر می­‌توان از اندیشه سخن گفت. انسان دیگر اندیشیدن را وظیفه­ خود نمی‌­داند. حتی اندیشیدن را به تمسخر می­‌گیرد.

در دنیایی که جمع کردنِ پول دغدغه­ اصلی شده است، در چنین فضایی اگر بحث اندیشه­‌ای هم طرح شود، با طعنه همراه می­‌شود. جامعه­ ما هم مستثنی از این ماجرا نیست. شما اگر وقتِ خود را صرف اندیشیدن کنید، برای بشر امروز چندان مفهوم‌پذیر نیست. به سختی می­‌تواند با آن ارتباط برقرار کند. انسان را با شغل و کار و پیشه­‌اش تعریف می‌­کنند. راهی که از آن طریق به پول می­‌رسد.حال این را اضافه کنید بر ماجرای دین در جامعه امروزِ ما. برخوردها نسبت به دین تغییر کرده است. سخن گفتن از دین و دینداری دشوار شده است. بعضاً کسی را که از دین سخن بگوید، منتسب به دفاع از یک سیاست می­‌کنند. تصور بر این است که فردی که دین‌دار است، حتماً از یک سیاستِ ویژه هم حمایت می‌‌کند. یا این‌که دینداری را برابر با قرائت خاصی از دین می‌­دانند. یک نحوه نگرشِ منتسب به دین که بعضاً مانع از آزادی‌ها می‌­شود و حقوق مردم را نادیده می‌گیرد. این برداشت از دینداری در جامعه­ امروز ما دیده می‌شود. حال در این میان ببینید که نواندیشان دینی هم از طرفی در ساحت اندیشه سخن می­‌گویند و از طرف دیگر از دین دم می‌زنند. هر دو مورد، امروز در جامعه­ ما مورد پرسش است. مورد نقد و گاه طعن است. پس بی‌راه نیست اگر نواندیشان دینی هم مورد طعن و تخفیف قرار بگیرند. البته در سوی دیگری هم دین‌دارانِ سنتی هستند که سخنان نواندیشان دینی را برنمی‌­تابند. اما به هر حال جامعه­ ما یک جامعه­ دینی است. هر چقدر هم که تصور کنیم از مرامِ دینی فاصله گرفته است، اما نمی­‌توان منکر عُلقه­‌های دینی در جامعه بود. در این میان به نظر می‌­رسد خواسته یا ناخواسته، اندیشه‌های نواندیشی دینی هم بر جامعه اثر می‌­گذارد.

نکته­ دیگری که باید بیان کنم، این است که نواندیشی دینی رسالتی را برای خود در نظر دارد. این‌گونه نیست که در کنجی بنشیند و به تحقیق بپردازد و فارغ از موضوعات و مسائل جامعه به تأملاتِ خود بسنده کند. آن‌چه در جامعه رخ می‌­دهد همواره مورد توجه نواندیشی دینی بوده است. آن‌ها کوشیده­‌اند تا رفع گِره از برخی معضلات کنند. آن‌جا که این مشکلات با دین پیوند دارد هم تأملات نواندیشان دینی قاعدتاً بیشتر اثرگذار خواهد بود.


در سال‌های گذشته برخی از مردم معنویت‌های گوناگونی را جایگزین معنویت سنتی دینی کرده‌اند. عرفان حلقه، عرفان سرخ‌پوستی و ده‌ها گونه دیگر از چنین عرفان‌هایی راه‌شان را به قلب برخی‌ها باز کرده‌اند. از سوی دیگر برخی از نواندیشان مسلمان نظیر «سروش دباغ» خوانش‌هایی عرفانی در سایه هنر از دین اسلام ارائه می‌کنند که می‌تواند بدیل نیرومندی برای عرفان‌های غیر دینی باشد. به نظرتان پروژه نواندیشی دینی می‌تواند هم به معنویت سنتی وفادار بماند و هم سر در مقابل معنویت‌های رقیب خم نکند؟

یکی از اصلی‌­ترین تأملاتِ نواندیشی دینی بر همین محور بوده است. بگذارید در خصوص نسل جدید نواندیشی دینی و ایده­‌هایی که در این خصوص طرح کرده­‌اند سخن بگویم. در مواجهه با مقوله­ معنویت در جهان جدید به نظرم تأملاتِ نواندیشی دینی را باید در کنار و در راستای هم تفسیر کرد. ببینید در خصوص معنویت، ابتدا آرش نراقی می‌­کوشد ریشه­‌یابی کند که چرا معنویت در جهان جدید به سمت‌وسویی دیگر میل کرده است. این سخن همیشه مطرح بوده که جهانِ جدید مجالی برای عرفان باقی نمی‌­گذارد. دکتر نراقی علت را ریشه‌یابی کرده است. او با طرح مسأله اختفای الهی و غیبت خداوند، هم‌چنین با طرح مسأله ملال در روزگار کنونی، ابتدا تغییر نگرشِ انسان نسبت به مقوله­ معنویت را نشان داده است. در ادامه، ابوالقاسم فنایی هم در این خصوص کوشیده است که در مواجهه با بحث معنویت، کمربند استحکام معنویت را در چهارچوب عقلانیت و اخلاق محکم کند. ایشان نشان می­‌دهد که هر آموزه­ دینی و معنوی، می­‌باید در دایره­ عقلانیت و اخلاق قرار گیرد و پای از آن بیرون نگذارد. ایشان به نحوی، چهارچوبه­ معنویت را مشخص کرده است. اما سروش دباغ نشان داده است که در میدانِ معنویت که حالا در انحصار اخلاق و عقلانیت نظام‌مند شده است، چگونه می­‌باید به فعالیت پرداخت و به کسب مواجید معنوی رسید. ایشان طرح عرفان‌های مدرن و سالک مدرن را بیان کرده است. مواردی را بیان کرده که انسان امروز هم از لابه‌لای همین زندگیِ روزمره می­‌تواند به معنویت توجه داشته باشد. همان‌طور که شاهدید این نظام‌مندی را می­‌توان در اندیشه نواندیشان دینی ردیابی کرد.

نکته­ دیگری را هم که می­‌باید به آن توجه داد، این است که نواندیشان دینی بر این مسأله نیز توجه داده­‌اند که عُلقه‌­های فکری و عقیدتی، لاجرم در کسب معنویت مدخلیت دارند. دالایی لاما برخی عوارض را برای تغییر مسلک و دین برشمرده بود که شاید بد نباشد به آن اشاره کنم. مصطفی ملکیان هم این ایده­ دالایی لاما را بیان کرده است. او گفته بود که اولاً انسان چون نمی‌تواند به سرعت رسوب‌های فکری و فرهنگی و عاطفی آن دینِ قبلی را از وجود خودش رفع کند، مدت‌های مدیدی و چه بسا تا آخر عمر در وجود خودش احساس یک انشقاق می‌­کند. یک جدایی در باورهای خود احساس می­‌کند. فرض بفرمایید فردی شیعه به مسلک بودایی راغب شود. به تعبیر مصطفی ملکیان، چنین فردی ناخواسته در روز عاشورا ممکن است غمی به دلش بنشیند. حتی اشکش جاری شود. هم گریه می­‌کند و هم هیچ توجیه منطقی برای این گریه ندارد. چون نمی‌تواند به کلی از آن عقیده‌­ای که در وجودش از کودکی کاشته شده و نسل‌اندرنسل به وجود آمده، دل بکند. دالایی لاما هم‌چنین می­‌گفت که دل بریدن از یک دین، انسان را نسبت به دینِ سابقش غیرواقع‌گرا می‌‌کند. وقتی شما دینِ خود را تغییر می‌دهید، دیگر تمام مصائب و مشکلاتِ جهان را ناشی از همان دینِ سابق می­‌بینید. این نحوه­‌ای غیرواقع­گرایی را در شما به وجود می­‌آورد.

از دیگر پیامدهای تغییر دین این است که شما با تغییر دین ممکن است تصور کنید که به راحتی از یک شاخه به شاخه­ دیگری می­‌توانید مایل شوید. احمد العلوی یک عارف مغربی بود که در این خصوص سخن نیکی می­‌گفت. او می­‌گفت اگر تشنه‌­ای در بیابانی دنبال آب بگردد، در یک جایی یک وجب حفر کند، بعد آنجا را رها کند، برود جایی دیگر را دو وجب دیگر، جای دیگر را پنج وجب حفر کند، این فرد از تشنگی خواهد مُرد. اما اگر او تمام توانش را بگذارد و یک جا را عمیق حفر کند، امید است که به آبی هم برسد. حال در خصوص دین هم همین است. اگر شما یک دین را عمیقاً معتقد باشید و به آن عمل کنید، می­‌توانید به آبی هم برسید. خصوصاً اگر این دین از کودکی در نهاد و خونِ شما باشد. وقتی که ما در فرهنگ دینی خودمان عارفانِ برجسته‌­ای داشته­‌ایم که کسب معنویت می‌‌کرده­‌اند، این نشان می­‌دهد که از طریق همین دین هم می‌­توان به کسب معنویت و مواجید عرفانی رسید. البته که نواندیشان دینی هم کوشیده­‌اند این عرفان و معنویت را در دنیای جدید بازتفسیر کنند و راه‌های دست‌یابی به آن را نشان دهند. سروش دباغ هم به نحو نظام‌مندتری این پروژه را دنبال کرده است. اگرچه در آرای دیگر متفکران هم همان‌گونه که عرض کردم، مبانی‌ای طرح شده و ریشه‌یابی شده و چهارچوبه­‌های آن مورد توجه قرار گرفته است.

اما ایرادی که به کتاب شما «حدیث نواندیشان دینی» هم وارد شده بود، یکی این بود که دکتر دباغ شاید همان سخنان پدرشان را بازگو کرده‌­اند و نیازی به بحث مستقلی در خصوص آرای ایشان نبود.

این سخن را مقبول نمی‌­دانم. بله دکتر دباغ از ایده­‌های عبدالکریم سروش استفاده کرده است؛ اما در اندیشه­‌های ایشان باقی نمانده است. همین بحث از عرفان‌های مدرن یکی از طرح‌هایی است که ایشان به نحو مستقلی بیان کرده است و به کار نسل امروز می­‌آید. مفاهیمی را ایشان برساخته است از قبیل کور مرگی، مرگ هراسی، طنز الهیاتی، ایمان شورمندانه، ایمان از سر طمأنینه. ایشان هم‌چنین در مقولاتی وارد شده است که فی‌الواقع مسأله­ امروز دین‌داران در ایران است. حال اگر نگوییم مسأله­ اصلی است اما دغدغه­ بسیاری از دین‌داران در جامعه­ امروزِ ماست. به عنوان مثال بحث از حجاب، یا رقص. این‌ها مقولاتی است که دکتر دباغ به بحث درباره آن‌ها پرداخته است. فارغ از این، رویکردی که ایشان دارد هم نسبت به پیشینیان قدری متفاوت است. ایشان در مقالات و سخنان خود از رُمان‌های جدید سخن می­‌گوید، سکانس‌های فیلم را مورد تحلیل قرار می­‌دهد. این خود نشان می‌­دهد که ایشان مواجهه با بشر امروز را می‌­داند و به آموخته‌­های قدیمی بسنده نکرده است. علاوه بر این‌ها، دکتر دباغ مدتی است در زمینه روان‌شناسی هم به مطالعات منسجمی پرداخته و به نحو آکادمیک آن را پیش برده است. این مباحث در تحلیل‌های دینی ایشان هم اثرگذار بوده است. همه­ این‌ها باعث شده نوع نگرش وی نسبت به قدمای نواندیشی دینی هم تغییراتی داشته باشد.

به نظر می‌آید کتاب جدید شما «در طریقتِ مسلمانی» می‌تواند مقدمه‌ای باشد بر کتاب قبلی‌تان «حدیث نواندیشان دینی». در حقیقت شما در کتاب «در طریقت مسلمانی» از خوانش‌های مرکزی فقه شیعه آسیب‌شناسی کرده‌اید؛ همین آسیب‌ها در کتاب قبلی‌تان از زبان نواندیشان دینی پاسخ داده شده‌اند. درست فهمیده‌ام؟

محور کتاب «در طریقت مسلمانی»، بر روی ماجرای دین در جامعه­ امروزمان است. همان‌طور که می­‌دانید امروزه بسیاری از سخنان بیان می‌­شود، یا اعمالی از دین‌داران سر می‌­زند که با نام دین عجین شده است. در این کتاب کوشیده­‌ام تا رفتار و منش و سخنان بانیان و عالِمان دین را بیان کنم. از پیامبر اکرم (ص) شروع کرده‌‌ام و تا آیت‌­الله سیستانی را برشمرده‌­ام. متن‌های کوتاهی است. ابتدا یکی از سیره­‌های رفتاری و یا فکریِ آن حضرات بیان شده، سپس در انتهای هر متن به معضلی در جامعه امروز پرداخته شده است. معضلی که با دین پیوند خورده است؛ به عنوان مثال، شاهدیم که در ایام ماه مبارک رمضان، بسیاری به این بهانه که روزه هستند، ترش‌رویی می‌‌­کنند. انتظار دارند که همگان مطیع فرمان آن‌ها باشند. اگر در اداره‌­ای وارد شوید، گویی نباید انتظار داشته باشید که کارِ شما به نحو سابق دنبال شود، چرا که مسئولِ آنجا روزه‌دار است. این یک نقیصه در فهم از دین است.

در متنی آورده­‌ام که امام حسن مجتبی (ع) بابت ادای قرض یک نفر، حاضر شد حج عمره­ خود را نیمه‌کاره رها کند تا مشکلی را از فردی بزداید. یا در خصوص برخورد برخی افراد با حیوانات از جمله سگ، چه برخوردهای ناشایستی را شاهدیم. به این بهانه که سگ نجس است، بعضی آن موجود را مورد جفا قرار می‌دهند. اما در متنی از مرام سید محمدباقر شفتی آورده‌­ام که چگونه با یک سگ برخورد کرد و اسباب برکات فراوان شد. یا در خصوص برخی عبادات که جزو اصول دینی نیست اما در جامعه­ امروزِ ما به آن تأکیدها یا اجبارهایی می‌­شود که گویی اصل و اساسِ دین به آن مبتنی است. در این کتاب سخنِ برخی فقیهان را آورده‌­ام که اساساً به آن موضوعِ عبادی، باوری نداشتند. یا حتی آن را روا نمی‌­دانستند و چه ضرورتی دارد که ما امروز آن اعمال را چنان برجسته کنیم و بسیاری را از دین برانیم.

شما از سویی به جریان نواندیشی دینی توجه دارید و از طرف دیگر بحث از روحانیت را بیان می‌‌کنید. در کتاب «فقیهان و انقلاب ایران» بحث از روحانیت را طرح کردید. در این کتاب «در طریقت مسلمانی» هم منش روحانیون را عنوان کرده‌­اید. این در حالی است که به نظر می­‌رسد جریان نواندیشی دینی به گونه‌­ای در تقابل با روحانیت سر بر آورده است.

این سخن را که نواندیشی دینی در مقابل روحانیت به وجود آمده البته نمی­‌توان پذیرفت. برخی از مراجع دینی و روحانیون را می‌توان حتی در جرگه­ نواندیشان دینی از آن‌ها نام برد. از جمله مسامحتاً می­‌توان مرحوم منتظری یا مرحوم طالقانی را نام برد. یا حتی افرادی مانند احمد قابل هم که از حوزه علمیه آمدند و با ایده‌‌هایی که طرح کردند، می­‌توان آنها را در عِداد نواندیشان دینی قرار داد. نواندیشان دینی تنها عنوان می‌‌کنند که قرائت‌های دیگری هم از دین وجود دارد. قرائتی که شاید روحانیتِ سنتی آن را بیان نکرده است. فی­‌الواقع تفسیرِ دین منحصر به روحانیت نیست.

اما در خصوص روحانیت باید این نکته را هم عرض کنم که تصویر جامعه­ ما از این قشر، متأسفانه تصویر دقیقی نیست. جامعه ما صرفاً روحانیتی را می­‌بیند که در امر سیاست وارد شده و یا مسند و منصبی دارد. چون آن‌ها در تیررس رسانه­‌ها هستند، جامعه نیز به این باور رسیده که فرد روحانی کسی است که وارد مسندی شده که چندان با دروس طلبگی و حوزوی­‌اش سنخیتی ندارد. اما این تصویر صحیحی نیست. غالب روحانیون، به همان مرام طلبگی خود پرداخته‌­اند. چندان ورودی به کارهای اداری و یا سیاسی نداشته­‌اند. در کتاب «فقیهان و انقلاب ایران» هم به نحوی خواسته‌­ام همین سخن را بیان کنم.

در این میان به نظرم گفت‌وگوی میان نواندیشان دینی و روحانیت یک امر ضروری است. نباید دوگانه‌­ای میان این دو به وجود آید. جامعه به هر دو این‌ها نیازمند است.

یادآور می‌شود: کتاب «در طریقت مسلمانی» از سوی انتشارات کویر به بهای 45 هزار تومان با شمارگان 500 نسخه در بازار نشر عرضه شده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...