بازآفرینی معنای زندگی | جام جم


کتاب «تکرار» [Repetition] نوشته سورن کیرکگور [Søren Kierkegaard]، سفری فلسفی و شاعرانه به ژرفای روح انسانی است، جایی که تکرار دیگر نه صرفا بازگشت به گذشته، بلکه امکانی نو برای تجربه معنا در زندگی به شمار می‌رود.

خلاصه تکرار» [Repetition]  سورن کیرکگور [Søren Kierkegaard]،

این اثر، ترکیبی از جدیت فلسفی و لطافت ادبی است که در آن کیرکگور با قلمی روان و هوشمندانه، سوالاتی عمیق درباره زندگی، عشق، ایمان و رنج مطرح می‌کند. در تکرار، کیرکگورمفهوم «تکرار» را نه به معنای بازآفرینی ساده وقایع، بلکه به عنوان بازآفرینی معنای زندگی از دل تجربه‌های گذشته معرفی می‌کند. او نشان می‌دهد چگونه در دل تکرار، امکان مواجهه‌ای تازه با حقیقت وجود دارد، گویی که انسان بار دیگر با چشم‌هایی نو به جهان می‌نگرد.

این کتاب داستانی است از امید و بیم، از تقابل میان خواسته‌های دل و ضرورت‌های عقل و از مبارزه‌ای میان لحظه‌های گذرا و ابدیت. کیرکگور در این اثر، مخاطب را به تأمل درباره ماهیت زندگی و توانایی انسان برای خلق معنایی تازه از دل تکرار دعوت می‌کند.

تکرار شاید یک روایت نباشد که پاسخ‌های قطعی ارائه دهد، اما خواننده را به پرسیدن سوالاتی می‌کشاند که تا مدت‌ها ذهن را درگیر می‌کند: آیا تکرار، نوعی رهایی است یا زندانی شدن در چرخه‌ای بی‌پایان؟ آیا می‌توان در دلِ تکرار، لحظه‌ای تازه آفرید؟ این کتاب یادآور قدرت تفکر در مواجهه با زندگی و زیبایی جاودانگی در دل لحظه‌هاست.

کیرکگور در این کتاب با روایت داستانی فلسفی، به مفهوم «تکرار» به‌عنوان پدیده‌ای بنیادین در تجربه انسانی می‌پردازد. کیرکگور در این اثر به دنبال پاسخ به این پرسش است که آیا تکرار در زندگی امری ممکن و معنادار است یا خیر.

در تکرار، نویسنده از دیدگاه‌های مختلفی به موضوع نزدیک می‌شود: از دیدگاه فلسفی، تکرار را فرصتی برای بازسازی وتجربه دوباره می‌بیند، اما در عین حال بر تضاد میان آرمان‌های ابدی و محدودیت‌های زندگی انسانی تأکید می‌کند.

تکرار به‌طور خاص برای کسانی که به بررسی عمیق روان‌شناسی انسانی و چالش‌های وجودی علاقه‌مندهستند، اثری جذاب و الهام‌بخش است. این کتاب، مانند دیگر آثار کیرکگور، خواننده را به تأمل درباره زندگی و معنای آن دعوت می‌کند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

فرض کنید یک انسان 500، 600سال پیش به خاطر پتکی که به سرش خورده و بیهوش شده؛ این ایران خانم ماست... منبرها نابود می‌شوند و صدای اذان دیگر شنیده نمی‌شود. این درواقع دید او از مدرنیته است و بخشی از جامعه این دید را دارد... می‌گویند جامعه مدنی در ایران وجود ندارد. پس چطور کورش در سه هزار سال قبل می‌گوید کشورها باید آزادی خودشان را داشته باشند، خودمختار باشند و دین و اعتقادات‌شان سر جایش باشد ...
«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...