وقتی یک کتاب‌دوست کتاب‌نویس می‌شود | جام جم


وقتی سال‌ها و احتمالا تمام زندگی در دنیای کتاب‌ها غرق‌شده باشی، دایره دوستانت هم بیشتر محدود می‌شود به افراد کتابخوان و بعد همین دنیای کتاب‌ها بخشی از شغلت هم می‌شود؛ هم به‌عنوان ستون‌نویسی در مجلات به‌طور مشخص در مورد کتاب‌ها و هم این‌که همین کتاب‌ها دنیایت را گره می‌زند به پادکسترشدن در پادکستی که به‌طور تخصصی به کتاب‌ها و مصاحبه با اهالی کتاب می‌گذرد و حتی اسم پادکست هم می‌شود «کتابگرد».

کتاب‌فروش خیابان ادوارد براون محسن پوررمضانی

محسن پوررمضانی را از پادکست کتابگرد شناختم؛ پادکستری که علاوه بر لذت بردن از مصاحبه و در واقع گپ‌وگفت با مهمانانش در مورد حال و اوضاع‌شان و کتاب‌ها، از تسلطش بر عنوان و محتوای کتاب‌ها لذت می‌برم و همیشه در تمام طول گوش کردن به پادکست آماده‌ام برای نوشتن عنوان کتاب‌هایی که خودش یا مهمانانش معرفی می‌کنند. با خودم می‌گفتم کسی که این‌قدر در مورد کتاب‌ها آگاهی دارد، کاش کتابی هم در موردشان می‌نوشت که بعد از کمی جست‌وجو متوجه شدم که کتاب «کتاب‌فروش خیابان ادوارد براون» را نوشته است.

کتاب خاطرات یک کتاب‌فروش است که با تکنیک خاطره‌نویسی و با نظرگاه اول‌شخص مفرد و ذکر تاریخ بالای هر خاطره نوشته شده است. راوی در فروردین سال۱۳۹۳، کتاب‌فروشی‌ای درخیابان ادوارد براون ضلع شمالی میدان انقلاب تهران افتتاح می‌کند. فروشگاه را پدر راوی در اختیار او گذاشته‌، به شرطی که طی یک سال پیش‌رو، پسرش سود قابل‌توجهی کسب کند. راوی ازهمان روز اول با زبانی ساده و روان و با اشارات طنازانه ولی تلخی از اوضاع ‌و احوال کتاب‌فروشی‌اش می‌نویسد. البته که روزانه‌نویسی‌اش گره خورده به‌ عنوان و محتوای کتاب‌ها و نویسنده‌های مشهور دنیای ادبیات و به مشتری‌هایی که وارد کتاب‌فروشی‌اش می‌شوند؛ مشتریانی که هرکدام خصیصه‌های عجیب‌وغریب و اغلب دغدغه‌های بسیار دوری از کتاب و کتاب‌خوانی دارند.

اهمیت ندادن مردم به کتاب!
درون‌مایه و دغدغه اصلی راوی اهمیت ندادن مردم به کتاب است؛ مردمی که به‌عنوان مشتری وارد کتاب‌فروشی می‌شوند ولی کتاب درسبدخرید هفتگی، ماهانه وحتی سالانه‌شان هم نیست واین درون‌مایه درتک‌تک خاطرات کتاب‌فروش مشهود است.

مادامی که کتاب را می‌خواندم با خودم فکر می‌کردم که حال‌وهوای کتاب، مثل رمان «کافه پیانو»ی فرهاد جعفری است:
_ در هر دو کتاب خواننده با یک مکان خاص مواجه است؛ مکانی که در طول روایت شخصیت پیدا می‌کند؛ یکی کافه و دیگری کتاب‌فروشی.
_ در هر دو رمان راوی یک نفر است که آن مکان را اداره می‌کند و دارد خاطراتش را از آن مکان و آدم‌هایی که به آنجا رفت‌وآمد می‌کنند، مکتوب می‌کند.
_ در هر دو کتاب تمرکز اصلی راوی‌ها بر مشتری‌هایی است که وارد آن مکان می‌شوند؛ در واقع در هر دو تمرکز بر واکنش مشتری‌هاست نسبت به فضا و مکان و صاحب فروشگاه که هر دو راوی کتاب نیز هستند.
_ در هر دو کتاب روایت‌های راوی‌ها گره می‌خورد به موسیقی‌ها، کتاب‌ها و شخصیت‌های ادبی و هنری مشهور دنیا و روزمرگی‌های راوی‌ها.

درواقع هر دو راوی کتاب آدم‎هایی آگاه به زمانه خودشان و آگاه به جهان هنروادبیات هستند که کناری نشسته‌اند و واکنش بقیه را روایت می‌کنند.خواندن کتاب کتاب‌فروش خیابان ادوارد براون تجربه خوبی است برای کسی که دغدغه کتاب خواندن دارد، هرچند به نظرم لذت خواندن این کتاب وابسته به مقطع زمانی است،به‌دلیل اطلاعاتی که راوی روایت می‌کند و محدود به چند سال اخیر بوده و ممکن است تا چند سال بعد برای خوانندگان آینده چندان جذاب نباشد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...