آن مرد پس از طوفان آمد | الف


همه ما معتقدیم که دنیا بسیار کوچک‌تر از آن است که می‌پنداریم. درون مایه اصلی داستان «سوگواری برای شوالیه‌ها» اثر مرتضا کربلایی لو، چیزی جز این نیست. مسعود امینی، پلیس بازنشسته‌ای که قصد دارد سمیه، دخترش را برای سفر به آلمان، به فرودگاه امام خمینی (ره) برساند، در سفری ادیسه‌وار، با افرادی مواجه می‌ شود که در مقطعی از زندگی او وجود داشتند و او هرگز فکر نمی‌کرد که در چنین موقعیتی، آنها را بتواند ملاقات کند.

سوگواری برای شوالیه‌ها مرتضا کربلایی لو

در فرودگاه، کوچه مشکی، همکار بازنشسته‌‌اش را که حالا به عنوان مأمور انتظامی پیمانی کار می‌‌کند، می‌بیند. اما در مسیر بازگشت به خانه در حالی که به واسطه رفتن دخترش از ایران در حال کلنجار و کشمکش با خودش است، یک ون قدیمی با پلاکی آویزان توجه او را جلب می‌کند و در ذهنش خاطراتی تداعی می‌شود که بی‌اختیار کنار جاده می‌ایستد و به گمان یافتن صاحب ون، زنگ در یکی از باغ‌های آنجا را می‌زند. بالاخره چشمش به همان مردی می‌افتد که در یک گشت شبانه با همین کوچه مشکی، به او شک کرده است، اما به خاطر رسیدن به جشن تولد تنها دخترش که حالا جلای وطن کرده است، از بازجویی و یا جلب احتمالی آن مرد می‌گذرد. امینی یاد روزی می‌افتد که آن مرد با زنی به بهانه خرید لباس دست دوم از مغازه‌ای، ترددهای مشکوکی به همین ون پارک شده دم در داشته‌اند. او عجله‌ای برای رسیدن به خانه ندارد، لذا تلاش می‌کند برای این معمای قدیمی، پاسخی بیابد.

روایت داستان با فضاسازی غبارآلودی که به واسطه طوفان معروف چند سال پیش تهران عجین می‌شود. پس از این فضاسازی، نویسنده در خلال داستان به وقایع سیاسی سال 88 نیز اشاره می‌کند و دست آخر با رویکرد به ادبیات اجتماعی آن هم از سنخی که نیت بهبود اوضاع جامعه را دارد، بار دیگر امینی را به کشمکش وا می‌دارد که آیا دختری که او آن شب به بهانه جشن تولدش، قید یک مأموریت را زد، آن قدر ارزشش را داشت که حالا بدون توجه به حرف بزرگ‌ترهای خانواده، جلای وطن می‌کند؟ در این کشمکش، امینی با مظنون مأموریتش، سرمدی مواجه می‌شود. مردی معتاد که حتی در حیاط خانه‌اش هم شاهدانه کاشته است. امینی قصد دارد کار او را یکسره کند، اما در یک بازجویی نامحسوس از او، وارد فضای ذهنی تودرتویی می‌شود که ساختار اصلی داستان را شکل می‌دهد.

داستانی فانتزی اما آن قدر قابل باور که هر خواننده‌ای را بدون قیدوبند با خود همراه ساخته و تا به آخر پای خودش می‌نشاند. سرمدی در خلال داستان زندگی خودش و به واسطه قلم توانای نویسنده، دست به بیان دو رمانس ذهنی از دو تیپ مشخص تاریخی یعنی عباس میرزا و وثوق‌الدوله می‌زند. کربلایی‌لو، نویسنده داستان از زبان سرمدی و با مهارتی مثال زدنی، خواننده خود را در یک تونل زمان قرار داده و با خلق میلی متری دو رمانس در دل داستان خود، تجربه‌ای منحصر به فرد را برای خوانندگان داستانش به ارمغان می‌آورد. مزه‌ای که شاید تا مدت‌ها زیر زبان هر خواننده اهل ذوقی باقی بماند.

می‌دانیم که داستان‌های رمانس، داستان‌هایی اسطوره‌ای از شخصیت‌های افسانه‌ای و یا ایده‌آل هستند. در ادبیات کلاسیک ما هم نمونه بارز آن ابوالمعجم و قصه حسین کرد شبستری می‌باشند که شاید عموم داستان‌نویسان و داستان‌خوانان، تجربه مطالعه و حظ بردن از آن‌ها را داشته‌اند. ویژگی دیگر رمانس‌سازی در داستان سوگواری برای شوالیه‌ها، تبدیل تیپ‌های یادشده به شخصیت‌هایی دارای ابعاد، غیرقابل پیش‌بینی و پیچیده است. این در حالی است که تاریخ معاصر ایران از عباس میرزای فقید و وثوق‌الدوله، تیپ‌هایی مشخص ارائه داده که کاملاً قابل پیش‌بینی، ساده و بدون ابعاد خاص شخصیتی هستند. سرمدی در یک سیر آفاق و انفس، داستان خود را برای امینی از حدود سال 65 که کمتر از دو سال پس از آن، قطعنامه 598 به منظور پایان دادن به جنگ تحمیلی عراق علیه ایران صادر شد، با اتفاق آشنایی‌اش با زنی آغاز می‌کند تا هنگامی که برای پیدا کردن سرشاخه شجره‌نامه خودش، سفری از طریق قره کلیسا در مرز ایران با ارمنستان، به این کشور و پس از آن به ایرلند دارد تا بتواند با سرشاخه خود یعنی ویلیام پیر، دیداری داشته باشد.

داستان سوگواری برای شوالیه‌ها از یک بازجویی ساده به داستانی پیچیده، جذاب و مملو از گره‌افکنی و گره‌گشایی تبدیل می‌شود و بالاخره، با همان فضاسازی ابتدایی داستان شامل: برخاستن باد، آمدن جعفر، برادرزاده سرمدی و بوی تند شاهدانه پایان می‌یابد که بادی برمی‌خیزد و بوی تند شاهدانه می‌آورد. جعفر سرمی‌رسد و سرمدی آه کشان به شاهدانه‌های حیاط نگاه می‌کند و مسعود امینی سرپایین انداخته، غرق در فکر می‌شود. این شکل نشستن این دو آدم روبه‌روی هم و این خاموشی‌شان که البته برای تأمل در چیستی و هستی خویشتن خویش است، می‌تواند تا ابد هم ادامه بیابد، مثل تندیس‌های موزه و مسعود خیره به سرمدی می‌ماند. گرچه پایان داستان همین جاست اما می‌تواند آغاز داستان دیگری برای خوانندگان آن باشد، آن چنان که سرمدی، عباس میرزا، وثوق‌الدوله و حتی سمیه، حرف‌های ناگفته بسیاری دارند که در فضای پس از داستان، خواننده را به صورت خودکار به دنبال خود کشانده و به اندیشه پیرامون آن‌ها وامی‌دارد.

سرمدی در سفر ادیسه‌وارش تعریف می‌کند که چطور عاشق زنی می‌شود که کلید ورود او به درون خودش است. زنی که دنیایی اسرار با خود دارد و حتی وارد مناقشات ایران و روسیه در دوران رضاشاه پهلوی هم شده تا انتقام ملت مظلوم ایران را از روسها بگیرد. کربلایی‌لو با گذاشتن مکث‌های درستی در جای جای رویدادهای داستان، علاوه بر بهره‌گیری از شیوه فاصله‌گذاری برشتی که خواننده را در مرز داستان و واقعیت نگه می‌دارد، به تأمل بیشتر، همذات‌پنداری با شخصیت‌های داستان و همین طور، مرور دنیای ناشناخته درون و حدیث نفسش وامی‌دارد. اگر بخواهیم دقیق‌تر بگوییم، جریان سیال‌ذهنی که توسط نویسنده در فضای داستان به وجود آمده، میل به عبور از رویدادها را به نحوی برای خوانندگان فراهم آورده که آنان به صورت ناخودآگاه دست به خودکاوی ناخودآگاه با فرایندهای پیچیده ذهنی خویش و در پیوند با رویدادهای داستان می‌زنند که این امر به شدت ستایش برانگیز می‌باشد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...