مسکو و جنون | شرق


میان تمام مردان اندیشه معاصر، سیمای والتر بنیامین [Walter Benjamin] درخششی بسیار مبهم دارد. والتر بنیامین یکی از تراژیک‌ترین افراد حلقه انتقادی مکتب فرانکفورت بود؛ از پروژه بزرگ و ناتمامش، پاساژها تا خیابان یک‌طرفه؛ از نظریات زیباشناسی تا فلسفه تاریخ. به قول سانتاگ: «والتر بنیامین واپسین متفکر بود». روشنفکری که نسبت به عروسک‌های کودکانه هم دقیق بود. با وجود اثری مانند «خیابان یک‌طرفه»، بنیامین را می‌توان فیلسوفی دانست که همه‌ چیز را با همان عینک گرد فلسفی‌اش می‌نگریست‌.

خاطرات مسکو» [Moskauer Tagebuch].

بنیامین، آلمانی‌ای که خود را به‌گونه‌ای ژرف و برگشت‌ناپذیر اروپایی می‌دانست، با وجود بحران‌های شدید سیاسی در پایان دهه 1930 در اروپا حاضر به درک وضعیت خود نشد. زندگی به‌عنوان یک متفکر چپ‌گرای یهودی در میان احزاب فاشیست و دست‌راستی چندان آسان نبود. زمانی که اکثر اعضای مکتب فرانکفورت مهاجرت کرده بودند، کسانی همچون فروم، آدورنو، هورکهایمر و...، بنیامین همچنان با پافشاری در آن اوضاع ماندگار بود. با وجود سعی و تلاش‌های آدورنو دوست و رفیق او برای قانع‌کردن بنیامین برای مهاجرت به آمریکا، جواب او همچنان منفی بود. اما با پیشروی نازی‌ها به خاک فرانسه بنیامین ناچار شد پاریس دوست‌داشتنی‌اش را ترک کند. و حالا دیگر اوضاع فرق داشت. او چاره‌ای جز مهاجرت به آمریکا نداشت.

اول به مارسی رفت. آدورنو برایش گذرنامه جعلی و روادید قطعی آمریکا فرستاد و حالا بنیامین ناچار به ترک منزلگاهش به سمت آمریکا بود. با دسته‌ای مهاجر به‌ سوی اسپانیا راه افتادند که در میان آن مهاجران نیز افراد یهودی یافت می‌شد. و حالا بخش تراژیک زندگی بنیامین عیان می‌شود. در روستای پور در مرز فرانسه و اسپانیا در کوهستان پیرنه برای آخرین بار با پلیس فرانسه روبه‌رو شدند. پلیس به آنها اجازه خروج فوری نداد و حتی سربازی آنها را تهدید به بازگشت اجباری به فرانسه کرد. کسی که نه هویتش مشخص است و نه قصد و تفکرش. کسی که جرقه‌ای در بشکه باروت احساسات بنیامین انداخت. آن گروه را به هتلی در آن اطراف فرستادند. در نزدیک‌های صبح 27 سپتامبر 1940 بنیامین به رنج خویش پایان داد.

تلخ‌ترین سفر بنیامین؛ سفری که به قول هدایت مانند یک خوره روح او را می‌خورد و در نهایت با فرض گرفتن شوخی آن سرباز حاصلی جز اتمام زندگی یک متفکر درخشان نداشت. اما این تنها سفر بنیامین نبود. او علاقه شدیدی به سفر‌کردن و ماجراجویی داشت. حاصل یکی از همین سفرها و ماجراجویی‌ها در سال 1926 کتابی شد تحت عنوان «خاطرات مسکو» [Moskauer Tagebuch]. شهری که برای خیلی از متفکران چپ‌گرای انقلابی آن دوره، حکم رسیدن به مقصد مطلوب را داشت. تا حدی که بعضی از این متفکران، نور و روشنایی حاصل از انعکاس نور خورشید بر روی برف خیابان‌های مسکو چشمانشان را تار کرد و ایده‌هایشان را از واقعیت دور. ولی بنیامین مدهوش علایق و انگیزه‌هایش نشد. با دیدی کاملا باز، کنجکاوانه و جسورانه وارد این شهر شد. سودای انقلاب باعث نشد که بنیامین چشم بر رمانس ناکام انقلاب اکتبر بپوشاند.

این سفر و این کتاب راوی عشقی پرنج و دست‌نیافتنی برای او است؛ عشقی که جرقه‌اش نخستین بار در 1924 در شهر کاپری رقم خورد. او همان خیابان یک‌طرفه والتر بنیامین است، او آسیه لاسیس است. روزنامه‌نگار و بازیگر تئاتر که حالا در روسیه اقامت دارد. برای بنیامین این سفر دو ویژگی بزرگ و مهم دارد؛ دیدار با آسیه و بازدید از کشوری که همه نگاه‌ها به آن و انقلابش است. انقلابی که در محافل روشنفکری، چه موافق و چه مخالف، در بحث‌ها محوریت دارد.

این اثر بنیامین با باقی آثار او بسیار متفاوت است. دو ویژگی بارز آثار بنیامین پیچیدگی و غیرمنسجم‌بودن آن است. با این ویژگی‌ها در کتاب «خیابان یک‌طرفه» بسیار مواجه هستیم. ایده‌های بسیار، زمان و حوصله کم. در یک پاراگراف شاهد توضیح رفتار انسان مدرن هستیم و در پاراگراف بعدی درباره هدیه و کل کتاب شاهد پاره‌پاره‌بودن ایده‌ها و نظریات هستیم. بنیامین خوانندگان متون خویش را وادار می‌کند تا به درون متن نقبی بزنند و وارد ساختار داخلی متن شوند. همان‌طور که خود او در بخشی از «خیابان یک‌طرفه» این‌گونه بیان می‌کند که: «رساله‌(نویسی) یک فرم عربی است. ظاهرش نامتمایز و ساده و بی‌پیرایه است: همچون نمای ساختمان‌های عربی که تفکیک فضا، از حیاط به آن طرف شروع می‌شود. ساخت تفکیکی رساله نیز از بیرون دیده نمی‌شود. برای دیدنش باید به درونش قدم گذاشت». بنیامین برای خواننده شرح می‌دهد که خواندن متن تنها رهیافت به درون متن نیست. «قدرت نهفته در یک متن وقتی آن را بخوانیم متفاوت است با وقتی که از رویش نسخه‌برداری می‌کنیم». چرا‌که «تنها متنی که از رویش نسخه‌برداری شده، مسلط بر روح کسی است که خود را به آن سپرده». البته عدم انسجام متن بنیامین را هم می‌توان نقدی تفسیر کرد بر جریان تخصص‌گرایی که در آن دهه‌ها در حال شکل‌گیری بود. چراکه تخصص‌گرایی وظیفه فیلسوف را که کارش نگریستن به هر چیزی با نگاهی عمیق بود، همراه با تحلیل و تفسیر محدود می‌کرد. این محدودیت فیلسوف را موظف می‌کرد تا با نگاه عمیق خویش تنها به یک منظره بنگرد و بیشتر وارد ساختار درونی همان منظره شود.

البته که این رویکرد تخصصی مانند باقی چیزهای جهان دو‌وجهی است؛ دارای وجه خوب و بد. برای کسی با نگاه بنیامین، این جریان تخصص‌گرایی بی‌معنی می‌شود؛ چراکه او حتی برای عروسک‌های کودکانه هم وجوهی فلسفی در نظر می‌گیرد. یکی دیگر از ویژگی‌های متون بنیامین، شکسته‌شدن ریتم جملات است؛ به نحوی که ممکن است موجب این اشتباه شود که این ویژگی از ایرادات ترجمه به شمار می‌رود. اما با دقیق‌شدن روی این مشکل و با کمک «خیابان یک‌طرفه»، به این نتیجه می‌رسیم که این ویژگی درونی متن و یک اصل زیباشناختی به شمار می‌رود؛ چراکه «اگر جمله‌ای که به‌ صورت موزون طراحی شده است، بعد تنها در نقطه‌ای از ضرب بیفتد، به زیباترین جمله نثری قابل تصور تبدیل می‌شود».

«خاطرات مسکو» از پیچیدگی و ظرافت آثار دیگر بنیامین برخوردار نیست، اما این موضوع باعث نمی‌شود که اهمیت این اثر کم شود. «خاطرات مسکو» اثری بسیار مهم برای شناخت روحیات بنیامین و عشق دست‌نیافتنی او است. تأثیر عشقی که در نوشته‌های او یافت می‌شود. وجه مهم دیگر این کتاب، توصیف فضای مسکو است بعد از انقلاب 1917‌. این فضا که همواره شگفتی‌ساز بوده است، چه در دوران تزار و چه بعد از پیروزی بلشویک‌ها، این‌گونه از زبان بنیامین توصیف می‌شود: «مسکو ساکت‌ترین شهر در میان شهرهای بزرگ است؛ برف که ببارد، این خاصیت دوچندان می‌شود. ساز اصلی ارکسترهای خیابانی، بوق اتومبیل‌ها، در اینجا کم نواخته می‌شود؛ اتومبیل‌ها کم‌شمارند. به همین شکل، در مقایسه با سایر مراکز، تعداد روزنامه‌هایش هم کم است؛ عمدتا فقط یک روزنامه در قطع کوچک دارد، تنها روزنامه عصر که هر روز حوالی ساعت سه بیرون می‌آید. و سرانجام سروصدای دستفروشان که بسیار نامحسوس است».

* در این یادداشت از کتاب «خاطرات ظلمت» بابک احمدی استفاده شده است.

[کتاب «خاطرات مسکو» با ترجمه یوسف نوری‌زاده و توسط انتشارات ناهید‏‫ منتشر شده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...
تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...