احمد بشیری روایت قدیمی کتاب «تاریخ منصوری» را به دستور شیخ یحیی کندری، راوی آن روایت، باز‌خوانی می‌کند. ماحصل این بازخوانی زنده شدن فاعلان روایت است، همانند قیامتی صغری... وقتی سعید بشیری به بهانه‌ی تحقیق دانشگاهی، این روایت دو گانه را به انضمام روایتی از قدیس یهودی بازخوانی می‌کند،‌ روایت خود را نیز در دنیای کلمات جان گرفته‌ی قبلی، پیش چشم خواننده به تصویر می‌کشد.

 اسفار کاتبان |  ابوتراب خسروی
اسفار کاتبان
. ابوتراب خسروی

قصه‌ی کتاب، بازخوانی یک روایت قدیمی توسط سعید بشیری است؛ پسر احمد بشیری. احمد بشیری روایت قدیمی کتاب «تاریخ منصوری» را به دستور شیخ یحیی کندری، راوی آن روایت، باز‌خوانی می‌کند. ماحصل این بازخوانی زنده شدن فاعلان روایت است، همانند قیامتی صغری. از آنجا که برای کامل بودن تصویری که خلق می‌شود باید تمام جزئیات نوشته شده باشد،‌ احمد بشیری روایت خود را هم در روایت شیخ یحیی می‌آورد. وقتی سعید بشیری به بهانه‌ی تحقیق دانشگاهی، این روایت دو گانه را به انضمام روایتی از قدیس یهودی بازخوانی می‌کند،‌ روایت خود را نیز در دنیای کلمات جان گرفته‌ی قبلی، پیش چشم خواننده به تصویر می‌کشد.

اصلی که کتاب بر پایه آن بنا شده، زنده بودن کلمات است. «از محاسن کلمات یکی همین است که وقتی به عین واقعه مجموع می‌شوند، همان واقعه را حمل می­‌کنند و عین همان واقعه را می‌سازند. کلمات خلق می‌شوند و خلق می‌کنند. هر کلمه وقتی ما به ‌ازایی در دنیای خارج داشته باشد، بر کاغذ می‌نشیند و وقتی خوانده می‌شود، به صورتی زنده دنیای خود را شکل می‌دهد. کلام کذب به کتابت در نمی‌آید، چون که ما به ازای آن نخواهد بود تا هجایش شکل بگیرد و بر کاغذ بنشیند. و وقتی از ضربه شلاق بر شانه‌هایش می‌نویسد، می‌داند که شانه‌های خواننده خواهد سوخت. بنابراین حتما شانه­‌های خواننده باید تحمل خواندن جمله­‌ای که رعشه­‌ی درد شلاقی را با خود حمل می­‌کند، داشته‌­باشد.»

همین زنده شدن کلمات در بازخوانی روایت است که دقت زیادی را در نگارش روایت می‌طلبد. همان دقتی که پدر هنگام نگارش صحنه‌ی دفن آذر به خرج می‌دهد تا جایی که صدای ماشین پخش شده در هوای حیاط را هم می‌نویسد و انا لله‌ی را که به گور آذر می‌دمد. یا سعید را وا می‌دارد تا جزئیات صورت اقلیما را همان‌گونه که هست بنویسد تا در هنگام شکل گرفتنش، خواننده بتواند حتی هوشیاری نهفته در عمق چشمانش را هم ببیند؛ «برای همین است که در غیاب آن تن خاکی باید تنی زوال‌ناپذیر از جنس کلام برایش نوشت تا همچنان که شیخ یحیی کندری می‌گوید، به هنگام قرائت هر غایب یا نیامده‌ای که شکل چشمان اقلیما را می‌خواند، آن هوشیاری در مردمکانش مثل آفتاب بدرخشد. تا در مجال بود و نبود شکل خاکی تنش، حضور زوال ناپذیرش در کلمات سربی حلول کند و آن هوشیاری قرائت شود.»

از وی‍ژگی‌های بسیار درخشان کتاب،‌ نثر زیبای آن است. نثر کتاب که ترکیبی از نثر قدیم و جدید است، تسلط نویسنده را بر چینش کلمات می‌رساند. نثر قدیمی کتاب نه آنقدر ثقیل است که خواننده را در سختی بیندازد و نه آنقدر بی‌مایه که جای شک و شبهه در تسلط نویسنده باقی بگذارد. روان بودن متن یکی از دلایلی است که خواننده را به دنبال کردن قصه ترغیب می‌کند.

در این کتاب، چندین داستان از زبان چند نفر روایت می‌شود که در نهایت تمام این روایت‌ها در نقطه‌ای به هم رسیده و خاتمه می‌یابند. جذابیت اصلی کتاب، پرداخت مفهوم دنیای کلمات است. قصه‌هایی که خسروی در این کتاب برای خواننده تعریف می‌کند، غالبا نه پایه‌ی داستانی قوی‌ای دارند و نه پرداخت مناسبی. شخصیت‌ها در حد تیپ بوده و اطلاعات کافی از خودشان به خواننده نمی‌دهند. به همین جهت خواننده به سختی می‌تواند به شخصیت‌ها نزدیک بشود. با این حال و با وجود اینکه روایات با فاصله چند قرن؛ اتفاق می‌افتند، در هم رفتن چندین قصه و پیش رفتن آنها به موازات هم و برخوردهایشان در نقاط ثقل مشترک، روند زیبایی دارد.

اسفار کاتبان در 1380 جایزه «مهرگان ادب سال» را به خود اختصاص داده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...