خویش و دیگری | سازندگی


زندگی انسانی ناممکن است، اما فقط محنت باعث می‌شود این نکته را دریابیم؛ «اوکاشا» نخستین اثر سارا تاج‌دینی که به‌تازگی از سوی نشر برج منتشر شده، رمانی ا‌ست روایت‌گر که از زوایای مختلف به «شر» نگاه می‌کند؛ شری که همچون خیری تکه‌تکه شده ‌است؛ زنی که در آخرین قدم‌های سومین دهه‌ عمرش با لحظه‌هایی مواجه می‌شود که باید جهانِ درون و برونش را به گونه‌ای تغییر دهد که بتواند به سلامت از پرسش‌های اساسی زیستن در جهان و مساله‌اش با بودن در این آشفتگی، عبور کند. می‌شود به نام «شوکا» به او نگاه کرد و هم «اوکاشا» نامیدش، او در مادرش ماهرخ هم حضور دارد و نشانی با خود، و از هر طرف به او نگاه کنی زاویه‌ای از حضور «او» را می‌شود دید.

اوکاشا سارا تاج‌دینی

چیزی که رمان را می‌سازد تنیدگیِ بی‌گناهی و گناهکاری است. از هر سو که به حقیقت امر نگاه کنی به یک دریافت می‌رسی و به یک شالوده بودن. روایتِ داستان هم نگاه رو به جلو دارد و هم مخاطب را پرت می‌کند به گذشته و عریان نگاه می‌کند. به عبارتی دیگر، رمان معطوف به قضاوت است، اما قضاوتی که در آن حاکم و محکوم خودشان حکم را صادر می‌کنند. قهرمان داستان در پیِ آغاز است، او می‌خواهد از جایی‌که پایانی برای او اتفاق افتاده و حادثه‌ای بر او حادث شده، شروعی برای ادامه زندگی بسازد.

«اوکاشا»ی سارا تاج‌دینی برای یک نویسنده کتاب‌اولی، گامِ بلندی به‌شمار می‌رود؛ رمان، خوش‌ساخت است، توجه به داستان‌پردازی و داستان‌گویی دارد، و قهرمانی دارد که می‌گذارد داستان جدا از اعاده حیثیتی که او در پیِ آن است، ریتمش را معطوف به داستان -و نه خواسته و میلِ شخصی او- منتفع کند، و بر همین بنیانِ فکری و روایی‌ است که مرزهای یک تریلرِ روان‌شناختی، داستان جنایی، قصه‌‌‌ انتقام و داستان قهرمانی بر محور عدالت را جابه‌جا و از همه‌ آن‌ها لحظه‌هایی شگفت را درون خودش تعبیه می‌کند، که درنهایت به رمانی خواندنی منتهی می‌شود که گیرایی‌اش تا پایان و پس‌ از آن، حفظ می‌شود.

قهرمان داستان تلاشش برای رفع و رجوع به گذشته است؛ گذشته او و از سویی دیگر تلاشی که او برای اعاده حیثیت می‌کند صرفا یک تلاش صرف محسوب نمی‌شود، بلکه چالشی است که که او را به مقام صدور و اجرای حکمی می‌کشاند که همه‌چیز آن در خود او ریشه دارد؛ بُرد یا باخت، مساله این نیست! تلاشی است که خستگی مضاعفی را به بار می‌آورد و مصداقی است بر »«هرچه کنی به خود کنی».

قهرمان داستان هویت دوگانه دارد، چه شوکا بخوانیمش و چه اوکاشا، به او دو عرصه وجود می‌دهد و ماهیتِ رفتاری و البته نمی‌شود در مقام ارزش‌گذاری آن برآمد؛ درست یا غلط، امر همچون غربی یا شرقی‌بودنِ حقیقت است. قهرمان داستان نه سرِ حقیقت را می‌زند و نه تهِ ماجرا. ترجیح می‌دهد حالش را به چالش بکشد، حالی که ناخواسته با گذشته او پیوند خورده و این درهم‌تنیدگی به او قدرت حضور می‌دهد. جانش آشوب است و این آشوب و این تحلیل درست شخصیت او را و داستان را پیش می‌برد و به سوی «می‌زنم فریاد هرچه بادا باد» می‌کشاند: «آن‌قدر پایین می‌روم تا دوباره دروازه جهنم را جلوی چشمانم ببینم، ولی این‌بار خبری از ترس و هراس نیست. ملکه سیاهِ آن دنیای ویران و گندگرفته، منم!»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...