«محمود» پنهان ازچشم پدر، عازم جبهه می شود در حالی که «مسعود» برادر او به منافقان پیوسته و باعث سرشکستگی خانواده، نزد اهالی محله شده است. محمود را با همراهانش به یک اردوی تدارکاتی می برند... بعد از قضیهی برادرش با آمدن او به جبهه، مردم محله به چشم دیگری به خانواده اش نگاه می کنند.
زمانی برای بزرگ شدن . محسن مؤمنی . صریر1376.
برگزیده جشنواره بیست سال ادبیات دفاع مقدس وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی/ برگزیده جشنواره شهید غنی پور
«زمانی برای بزرگ شدن» برای نوجوانان نوشته شده است و یک تجربه ی خوب برای مؤمنی و ادبیات دفاع مقدس به حساب میآید. تجربه قانونمند کردن و درچارچوب ادبیات داستانی درآوردن خاطرات و آفرینش یک اثر قابل قبول. از دیگر نقاط مثبت آن، مطلق فرض نکردن رزمندگان و اشاره به برخی ضعف های انسانی آنان است. این رمان برپایهی طرحی منسجم و حساب شده ، زبان و روایتی ساده و در خور؛ ذهنیت و زندگی و تجربه های راوی داستان را شرح می دهد.
«محمود» پنهان ازچشم پدر، عازم جبهه می شود در حالی که «مسعود» برادر او به منافقان پیوسته و باعث سرشکستگی خانواده، نزد اهالی محله شده است. محمود را با همراهانش به یک اردوی تدارکاتی می برند و از همان ابتدا، دوران تجربه های جدید او آغازمی شود. او در اردوگاه متوجه رفت و آمد فرد مشکوکی می شود. سپس طی ماجرایی، آن شخص با یک منافق دیگر شناسایی و دستگیر می شوند؛ اما یکی از آن دو خود را با سیانور می کشد و دیگری اعتراف می کند که یک عملیات ما در جنوب، لو رفته است.
مدتی بعد نامهای از پدر به دستش می رسد که برخلاف تصورش، از آمدن او به جبهه نه تنها اظهار ناراحتی نکرده، بلکه برعکس، ابراز رضایت نموده است؛ زیرا بعد از قضیهی برادرش با آمدن او به جبهه، مردم محله به چشم دیگری به خانواده اش نگاه می کنند. در واقع تجربیات شخصیت اصلی داستان، طی مدت حضورش درجبهه، موجب پختهتر شدن و مردشدن او می گردد.
عنصر «طنز» که می تواند در داستانهای نوجوانان جذابیت ایجاد کند، در داستان «زمانی برای بزرگ شدن» دیده نمی شود. نه درگفتار و نه درکردار. حتی زمانی که شخصیتهای جوان داستان اشتباهاتی را مرتکب می شوند چنین سازهای دیده نمی شود. البته باید اذعان داشت که فقدان «طنز» دراین اثر دلیلی بر نقص تکنیکی داستان نیست، هر چند که حضورش به داستان رونق بیشتری می داد.
در این داستان مؤمنی درصدد آن نیست تا بر حقایقی مشخص و از پیش تعیین شده تأکید ورزد و آن را در مقابل چشمان خواننده درشتنمایی کند و تا آن جا پیش رود که چنین حقایقی به جملات و عبارات شعاری مبدل گردد. بلکه او بدون دخالت مستقیم در داستان، صرفاً حوادثی را شرح میدهد که خود قالب اصلی حقایق مسلم را شکل می دهد.
انتخاب زاویه دید اول شخص مفرد نیز به همین دلیل است. با چنین زاویه دیدی که خواننده به راحتی با مکنونات ذهنی راوی آشنا می شود، واقعیتهای مدنظر نویسنده به درستی به نمایش درمیآید. مؤمنی درصدد است که روند رشد و تکامل «محمود» را درطول داستان با توجه به واقعیتها دنبال کند. او به ترسیم حقایق حسی نوجوانی ساده دل می پردازد و نیم نگاهی به عالم تخیل بی قید وبند او دارد.
استفاده به جا از زاویه دید اول شخص، شرایط را برای چنین امری مهیا می کند. هرچند که مؤمنی با توجه به شناخت و آگاهی کافی از مراحل تکوینی طرح داستان، نتوانسته آن چنان مراحل رشد فکری و اخلاقی قهرمان داستان را با دقت و ریزبینی به تصویر کشد. این درحالی است که چنین مبحثی به عنوان مضمون و ایدة اصلی داستان شناخته می شود.
در همان بدو امر، هدف اصلی نویسنده که همان قرار دادن جوانان و یا نوجوانان در محیط بی رحم و خشن جنگ است مشخص می شود. به همین دلیل خوانندة با تجربه از آن پس در پی عواملی است که می تواند باعث رشد و تکامل قهرمان داستان شود . او پیوسته منتظر است تاحوادث تکان دهنده، شخصیتها را متحول سازد. درصورتی که چنین مسأله ای را باید به دقت و با بافتی ریزبینانه و موشکافانه مطرح ساخت.
حتی به یادآوردن جملات فرمانده پایگاه بسیج دربارهی منافقین نمی تواند عامل قابل قبولی باشد که محمود بتواند دوست برادرش را لو دهد و یا احیاناً به سوی برادر منافقش شلیک کند. خواننده پرتجربه نیازمند حقایق و دلایل محکمتری است.
مؤمنی درطرح جامعهی جبهه از زاویه دید خاصی سود جسته است. معمولاً طرح جامعة جبهه با آن همه وسعت، درقالب یک داستان غیرممکن است. انسانها ، با توجه به پیچیدگی شخصیتشان، عامل اصلی شکل دهندة چنین جوامعی هستند، هرچندکه محیط نیز تأثیرگذار است. از این رو، نویسنده تمام هم خود را صرف شخصیتهای نوجوانی کرده که برمحیط و جامعة بسیار جدی جبهه تأثیرگذر هستند.
درمجموع، این داستان دو دنیای کاملاً متفاوت را درتقابل با یکدیگر قرارمی دهد؛ یکی دنیای پر از خشونت و بی رحمی جنگ و دیگری دنیای بی خیالی، بازیگوشی و سرشار از انرژی و شادی وجوانی . ازسوی دیگری نیزطرح قضیه تقابل دو نسل مطرح است، نسل جوان و بزرگسال . بدیهی است که درچنین کشمکشی هرسو سعی در مغمون کردن سوی دیگر دارد.
در بخشهایی از داستان نیز چنین کشمکشی دیده می شود. این افراد گاه به جان هم می افتند و با یکدیگر درگیر می شوند. این نزاع و درگیری در قالب نیش زبان زدن، انتقاد و رندی متجلی میشود. در هر حال در پایان هر کشمکش و تقابل، این جامعة حاکم بر جبهه است که برجوانان پیروز می شود. شاید به این دلیل که قبل از آمدن راوی، جامعة جبهه کاملاً شکل گرفته است .
نکتهی قابل تأمل حضور فعال نویسنده در کالبد شخصیتی است که در همان سن و سال وارد جنگ شده است. این مسأله نشان می دهد که «مؤمنی» از تجربه هایش سخن می گوید و به احتمال قوی زمان بزرگ شدن را در محیط جبهه و جنگ احساس کرده است. در داستان، محمود ابتدا متوجه می شود که هنوز بچه است و بزرگ نشده است. پس از گذراندن این مرحله و توجه به رفتار و کنشهای قبلی فرد بر آن می شود تا تحولی عظیم درخود ایجاد کند. با توجه به پیوند نزدیک بخشهای داستان با هم ، نویسنده از فصل 15 به بعد به خوبی نتوانسته سیر تکاملی شخصیتی محمود را ترسیم کند.
در جایی از داستان محمود اعتراف می کند که پشیمان شده است. او در مرحله ای به این نظر می رسد که هنوز خام است و هدف اصلی از به جبهه آمدن را کشف نکرده است . پس از این مرحله نویسنده تمام همّ خود را صرف این نکته می کند که راوی داستان هنوز بزرگ نشده است. و مؤمنی در این راه؛ چون خود درسنین جوانی جنگ را تجربه کرده و آن چه در این داستان بیان کرده به نوعی شرح حال تجربیات اندوخته در آن دوره بوده است، موفق عمل کرده است. و همین تجربه مؤمنی در جنگ است که می تواند عاملی در شناسایی بهتر هشت سال جنگ با همهی حسنها و عیبهایش محسوب شود.
................ تجربهی زندگی دوباره ...............