لبه تیغ | آرمان امروز


رمان «ایزدبانو سکوت می‌کند» دومین اثر نسترن هاشمی بعد از رمان «یخ در جهنم» است که از سوی نشر دامون منتشر شده. هاشمی در کتاب تازه‌اش جهان داستانی‌اش را بر پایه‌ اسطوره‌ها و افسانه‌های کهن استوار کرده، هرچند داستان به زمان حال و جامعه‌ امروزی ارتباط دارد، اما در سایه‌ اسطوره‌ی اینانا به بازنمایی مفاهیمی همچون روابط، خانواده و عشق پرداخته‌ است.

خلاصه رمان ایزدبانو سکوت می‌کند نسترن هاشمی

«ایزدبانو سکوت می‌کند» روایت زنی به‌نام پرستو است که به همراه افسانه رفیق قدیمی‌ و برادرِ افسانه روزبه، خواستگار قدیمی‌اش، برای انجام یک معامله بدون اطلاع علی همسرش به اصفهان می‌رود. اما به محض رسیدن به اصفهان، متوجه می‌شود اتفاقی برای پسرش در مالزی افتاده و باید عمل شود. فورا به تهران برمی‌گردند و برای رفتن به مالزی راهی فرودگاه می‌شود. اما پرستو در فرودگاه بازداشت می‌شود؛ زیرا مجسمه‌ای عتیقه از اینانا خدای باستانی در چمدانش پیدا می‌شود که از وجود او بی‌خبر بوده‌ است. از این اینجای رمان مخاطب مواجه‌ای مستقیم با اسطوره پیدا می‌کند و نویسنده در طول روایت بر مبنای الگوهای اساطیری قدم برمی‌دارد. اسطوره‌هایی که وجهی برون‌متنی دارند و مخاطب را برای کشف ماهیت و ارتباطشان با داستان حاضر به‌سمت مراجع دیگر به‌جز این کتاب می‌برد که بفهمد اینانا کیست؟ البته نویسنده برای برقراری ارتباط میان این اسطوره‌ها و شخصیت‌ها و مسیر درست قرارگرفتن مخاطب در داستان در جای‌جای کتاب از صنعت شعر هم بهره برده ‌است: «اینانا/ دوشیزه‌ زرین/ بالیده بر زمین/ از فراز آسمان/ رفت به انتهای ادین/ اوست الهه‌ آسمان با قلبی در دوزخ/ از لولوبو/ از باد تیبیره/ از گیگونا...»

اینانا ملکه یا ایزدبانوی آسمان یکی از هفت خدای قدرتمند سومر، الهه‌ عشق، حس، باروری، توفان‌برانگیز و همچنین جنگ می‌دانند. او قدرتمندترین ایزدبانوی میان‌رودان بوده. او را نمودگارِ اقتدارِ کاملِ زنانه و دارای قدرت‌های غریب می‌دانند. اینانا در تعیین سرنوشت انسان‌ها دست داشته‌ و در قصه‌ نسترن هاشمی قرار است سرنوشت پرستو و اطرافیانش را تغییر دهد. پرستو اگرچه به‌دنبال راه‌های میان‌بُر و کوتاه برای حل مساله‌های زندگی‌اش می‌گردد، اما هرچه پیش‎تر می‌رود مشکلاتش سخت‌تر می‌شود. ولی قرار است اینانای درونش به‌دنبال راهی برای عبور از این توفان‌های فکری بگردد.

«ایزدبانو سکوت می‌کند» با سه راوی روایت می‌شود؛ روایت اول با پرستو که نمادی از اینانا است، روایت دوم با علی همسر پرستو که شخصیتش برگرفته از دموزی همسر اینانا است و روایت سوم توسط روزبه همان انکی خواستگار سابق اینانا است. در کتیبه‌های اینانا آمده که او هیچ‌وقت از دموزی کمک نخواسته و دموزی هم نیازی ندیده هیچ‌وقت به اینانا کمک کند. مثلا اینانا قبل از اینکه به جهان زیرین برود به وزیرش می‌گوید که اگر تا سه روز نیامد از دیگران کمک بخواهد. او کسانی را که برای کمک انتخاب می‌کند یکی انلیل که خدای همه‌ سرزمین‌ها بوده، یکی نانا پدر خودش و یکی هم انکی خواستگار سابقش ولی از دموزی که هم همسرش و هم ایزد نسبتا قدرتمند شبانی بوده درخواست کمک نمی‌کند. و حالا پرستو ایزدبانوی سکوت که ناخواسته به جهان زیرین کشیده ‌شده بدون اینکه از همسرش کمک بخواهد دنبال راهی برای نجات می‌گردد.

راوی‌ها هر کدام به یک شکل در بن‌بست مشکلات خود گرفتارند و دنبال راه فراری از این بن‌بست‌ها می‌گردند. کاراکترهای آنها در رمان دارای وزن و اعتباری یکسان باهم است و به‌راحتی نمی‌توان مقیاس و سنجشی میان‌شان درنظر گرفت. نویسنده شخصیت‌هایش را در چالشی برای برون‌رفت از موقعیت‌های بغرنج نشان می‌دهد که نه‌تنها اینانا بر خط سرنوشت پرستو تاثیر داشته بلکه دو راوی دیگر را هم بی‌نصیب نگذاشته‌ است. او شخصیت‌های محوری داستانش را به‌مثابه‌ قهرمان‌های اسطوره در تاریخ نظر می‌گیرد. شخصیت‌هایی که اگرچه امروزی با رنگ‌وروی شهری اما رسالتشان همان است که در تاریخ بوده و زندگی و سفر قهرمانی‌شان به‌هم گره خورده ‌است تا اینانا سرنوشتی دیگر برای آنها رقم بزند. در یک کلام می‌توان گفت که جانمایه‌ اصلی رمان نگاه اسطوره‌ای به آدم‌‌ها و زندگی امروز همراه با مشکلات شکل می‌دهد و بی‌حضور آن روایت گنگ و نامفهوم باقی می‌ماند. خانواده، رابطه‌ها و اتفاقات پیرامون شخصیت‌های داستان نیز با همین دیدگاه اساطیری و در جهان افسانه‌های کهن است که معنا پیدا می‌کند.

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بابا که رفت هوای سیگارکشیدن توی بالکن داشتم. یواشکی خودم را رساندم و روشن کردم. یکی‌دو تا کام گرفته بودم که صدای مامانجی را شنیدم: «صدف؟» تکان خوردم. جلو در بالکن ایستاده بود. تا آمدم سیگار را بیندازم، گفت: «خاموش نکنْ‌نه، داری؟ یکی به من بده... نویسنده شاید خواسته است داستانی «پسامدرن» بنویسد، اما به یک پریشانی نسبی رسیده است... شهر رشت این وقت روز، شیک و ناهارخورده، کاری جز خواب نداشت ...
فرض کنید یک انسان 500، 600سال پیش به خاطر پتکی که به سرش خورده و بیهوش شده؛ این ایران خانم ماست... منبرها نابود می‌شوند و صدای اذان دیگر شنیده نمی‌شود. این درواقع دید او از مدرنیته است و بخشی از جامعه این دید را دارد... می‌گویند جامعه مدنی در ایران وجود ندارد. پس چطور کورش در سه هزار سال قبل می‌گوید کشورها باید آزادی خودشان را داشته باشند، خودمختار باشند و دین و اعتقادات‌شان سر جایش باشد ...
«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...