دون‌کیشوت دیگر | شرق


«نازارین» [Nazarin] اثر بنیتو پرث گالدوس [Benito Pérez Galdós] نویسنده مطرح اسپانیا در قرن نوزده را دون‌کیشوتی دیگر خوانده‌اند. چنان‌که مترجمِ این رمان، کاوه میرعباسی، در مقدمه آورده است «الگوی گالدوس در نگارش نازارین شاهکار جاویدان سروانتس، دون‌کیشوت، بود. به اعتقاد برخی منقدان، پرسوناژ نازارین از شخصیت اصلی رمان ابله داستایفسکی، پرنس میشکین، الهام گرفته شده است،‌ و این تصور بیراه نیست، زیرا شخصیت پرنس میشکین نیز مانند نازارین آمیزه‌ای است از دون‌کیشوت و مسیح؛ با این فرق که پرنس میشکین، با ساده‌دلی تمام از تفاوت‌ معنوی خویش با سایرین غافل است. حال آنکه نازارین کشیش دون‌کیشوت‌منشی است که به‌جای داستان‌های پهلوانی، تخیلش را با خواندن انجیل‌ها بر می‌انگیزد، و آگاهانه عزم جزم می‌کند که شیوه‌ی زندگانی مسیح را سرمشق خویش قرار دهد، پابرهنه و در هیبت سائلی سرگردان جاده‌ای روستایی را می‌پیماید و موعظه می‌کند...

نازارین» [Nazarin]  بنیتو پرث گالدوس [Benito Pérez Galdós]

نازارین مانند دون‌کیشوت که مشتاق مواجه‌شدن با خطرات مهلک بود، رؤیای عذاب‌های الیم و شداید تحمل‌ناپذیر را در سر می‌پروراند.» البته تشابهات میان نازارین و دون‌کیشوت فراتر از اینها است و از این‌رو مترجم فهرست بلندبالایی از این وجوه تشابه را در ادامه بر می‌شمارد، که از شاخص‌ترین آنها تفاوت هر دو با دیگران است، چه به‌لحاظ طرز گفتار و چه در کردار، مثلا اینکه «زبان ادیبانه نازارین» با زبان اطرافیانش تفاوت چشمگیر دارد. جز این‌ دو اثر کلاسیک مهم ِ«ابله» و «دون‌کیشوت»، رمان «نازارین» از رساله «باورهایم» تالستوی نیز تأثیر بسیار پذیرفته است. در این اثر نویسنده روس خواهان بازگشت به اصول بنیادین مسیحیت است، که با تفکر آنارشیستی وجوه اشتراک بسیاری دارند.

شهرت رمان «نازارین»، مانند بسیاری دیگر از رمان‌های مطرح کلاسیک تا حد زیادی به اقتباس سینمایی بونوئل از این رمان برمی‌گردد، فیلمی که شاید از خود رمان نیز شناخته‌تر باشد. اما آن‌طور که فیلم نیز به‌وضوح نشان می‌دهد، گالدوس روایت تازه‌ای از دون‌کیشوت به‌دست می‌دهد و در این مسیر راهی معکوس با «ابله» داستایفسکی را طی می‌کند. اگر داستایفسکی از مسیح شروع کرد و به دون‌کیشوت ‌رسید، ‌گالدوس نازارین را از دون‌کیشوت آغاز می‌کند. دون‌کیشوت بعد از خواندن داستان‌های پهلوانی به شهسواری سرگردان بدل می‌شود تا پا جای پای پهلوانان افسانه‌ای بگذارد، و نازارین با خواندن انجیل به تقلید زندگی مسیح برانگیخته می‌شود. دون‌کیشوت خود را شهسوار سرگردان می‌نامد و نازارین، سائل سرگردان. در آخر رمان هم، حافظان نظم اجتماعی، نازارین را آنارشیستی خطرناک می‌خوانند و در بند می‌کنند. «رمان نازارین تجلی تضادهای جامعه اسپانیایی اواخر سده‌ی نوزدهم در ارتباط با مقوله‌ی تجدد (مدرنیته) است.» بی‌دلیل نیست که گالدوس همواره مورد خشم و حملات مغرضانه نشریات افراطی کاتولیک بود. او در دوران پرآشوب اروپا و اسپانیا می‌زیست؛ در مادرید دهه 1860، که دین اصلی‌ترین تضاد جامعه بود و دو گروه هوادار لیبرالیسم و نیروهای ارتجاعی بر سر کار و جدال بودند. زندگی تپنده مادریدِ آن ایام، دستمایه بسیاری از رمان‌های گالدوس است. چنان‌که ریگاردو گولون در کتاب «گالدوس، رمان‌نویس مدرن» می‌نویسد «مادرید دایره‌المعارف عظیمی بود که جامعه‌ی اسپانیا را به گالدوس شناساند.» او پایتخت را مکان محوری رمان‌های خود قرار داد. مادرید در داستان‌های گالدوس همان اعتباری را دارد که پاریس در آثار بالزاک، یا لندن در رمان‌های دیکنز.

مترجم «نازارین» علاوه‌بر ترجمه این رمان مهم، مقدمه‌ای جامع نیز بر آن نوشته است که زمانه و زیست نویسنده و آثار او را به تفصیل شرح می‌دهد. میرعباسی در مقدمه به دورمان نخستین گالدوس اشاره می‌کند؛ «چشمه زرین» و «جسور» که مضمونی تاریخی دارند و در دهه 80 میلادی نوشته شده‌اند. بعد می‌نویسد آثار دیگر او را می‌توان به سه گروه تقسیم کرد: رویدادهای ملی، مجموعه‌ای شامل چهل‌وشش رمان تاریخی به‌هم‌پیوسته. «رمان‌های اسپانیایی معاصر»، این مجموعه رمان‌های اجتماعی رئالیستی این نویسنده را در بر دارد و گالدوس در تمام آنها تلاش می‌کند جامعه معاصرش را به‌صورت فراگیر و همه‌جانبه به تصویر بکشد. در ادامه نیز به‌تفصیل این سه گروه، مشخصات و آثار مربوط به آن شرح داده می‌شود. «سه رمان نازارین، الما و شفقت را سه‌گانه تقدس نامیده‌اند، زیرا شخصیت‌های اصلی هر سه رمان پرسوناژهایی هستند که سرشت و منش قدیسان را دارند.»

گالدوس را بزرگ‌ترین رئالیست اسپانیا می‌خوانند زیرا او در مقام استاد مسلم رئالیسم مدرن در رمان اسپانیایی،‌ نخستین کسی بود که تکنیک‌های بالزاک و دیکنز را به اسپانیا آورد. «او توانست بدون آنکه به دام تقلید کورکورانه درافتد، جوهره‌ی اصلی آموزه‌های دو رمان‌نویس بزرگ را -که به اعتقاد اکثر صاحب‌نظران بیشترین تأثیر را بر او گذاشتند- با هوشمندی و خلاقیت دریابد و در آفرینش آثارش به کار بندد.» آثار گالدوس به دلیل همین نوآوری‌ها از همان آغاز در اسپانیا با اقبال گسترده‌ منتقدان و مخاطبان مواجه شد، اما به اعتقاد بسیاری او در زمان حیاتش به آن حد از شهرت که سزاوارش بود، نرسید. در زمانه‌ای که گالدوس می‌زیست، ممانعت‌هایی برای چاپ و انتشار آثارش وجود داشت. در دوران دیکتاتوری فرانکو، چاپ آثار او به‌صورت کتاب‌های ارزان‌قیمت که به‌آسانی در دسترس عموم قرار می‌گرفت، ممنوع بود. آثار او را مضر و آشوب‌برانگیز می‌دانستند. «بنیتو پرث گالدوس نویسنده‌ای سخت‌باور بود که در طول حیات ادبی‌اش هفتادوهفت رمان، بیست‌ویک نمایشنامه، یک زندگینامه‌ی شخصی به‌نام خاطرات مردی بی‌خاطره، تعدادی داستان کوتاه و مقاله‌هایی متعدد درباره‌ی موضوعات مختلف و متنوع نگاشت.»

بنیتو پرث گالدوس را قریب‌به‌اتفاق منتقدان و اهالی ادبیات مهم‌ترین چهره ادبی اسپانیا در قرن نوزدهم می‌دانند و بزرگ‌ترین رمان‌نویس این خطه پس از سروانتس. اما این نویسنده بنام تا پیش از ترجمه رمان «نازارین» در ایران ناشناخته بود، «نازارین» نخستین رمانی است که از او به فارسی درآمده و چنان‌که مترجم می‌نویسد، حتی مقاله یا مطلب مستقلی نیز درباره این نویسنده بزرگ در ایران در دست نیست و تنها در برخی مقالات به نام یا آثار او اشاره‌ای شده است. با این اوصاف، «نازارین» نخستین اثر گالدوس است که کاوه میرعباسی آن را از زبان اصلی‌اش، اسپانیایی، به فارسی برگردانده است. میرعباسی جز رمان «نازارین» که بار نخست در سال 79 منتشر شد و امسال نیز با این فاصله امکان بازنشر پیدا کرد، رمان دیگری نیز بعد از «نازارین» از گالدوس ترجمه کرده است با عنوان «پارساترین بانوی شهر» که در سال 81 در انتشارات طرح نو چاپ شد. به‌این‌ترتیب اینک با تجدیدچاپ «نازارین»، دو رمان از این نویسنده مطرح -که او را در اسپانیا در رده بالزاک در فرانسه یا دیکنز در انگلستان و داستایفسکی در روسیه می‌خوانند- در دست مخاطب فارسی‌زبان است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...