افسون انقلاب | آرمان امروز


«ساحره» [The Bone Fire یا Le bûcher] چهارمین اثر داستانی گئورگ دراگمان [Dragomán György] نویسنده مجار و نخستین اثر اوست که با ترجمه ابوالفضل الله‌دادی از سوی نشر نو به فارسی منتشر شده است. این کتاب از گونه داستان‌های دوران بلوغ در دنیای واقعی است که در آن دختری نوجوان همزمان با پس‌لرزه‌های دوران کمونیست و مسائل شخصی از قبیل دوران قاعدگی، مسائل عشقی، دوستی‌ها، انتخاب لباس شنا درگیر است و از سوی دیگر روایتی است از جادو، ارواح و دوران باستانی؛ همان‌طور که از عنوان اصلی کتاب می‌آید: ساحره.

رمان ساحره» [The Bone Fire یا Le bûcher] نوشته گئورگ دراگمان [Dragomán György]

اِمای سیزده‌ساله که والدین اخراج‌شده از کشورش را در یک سانحه رانندگی از دست داده، شش ماه است که در یک پرورشگاه زندگی می‌کند و پیرزن تازه‌بیوه‌شده‌ای حاضر شده او را به سرپرستی بگیرد و اصرار دارد مادربزرگ اوست و ادعا می‌کند تا آن زمان از وجودش بی‌خبر بوده. پیرزن به راحتی مدیر پرورشگاه را متقاعد می‌کند و انگار که اِما هیپنوتیزم شود، او را به شهر جدیدی می‌برد. در مدرسه جدید، کتابداری که با مادر اِما آشنا بوده متوجه شباهت اِما و مادرش می‌شود و این نشانی از پیوند خونی آنها و تنها مدرکی است که خوانندگان داستان به دست می‌آورند، اما به‌زودی می‌فهمند که این موضوع بسیار جنجالی است. اِما و پیرزن بیوه هردو تنها بوده‌اند و حالا یکدیگر را دارند. حکمت خانوادگی و جادوگری (طلسم‌های عشق، گولم‌ها، طرز دروغ‌گفتن) از مادربزرگ به او منتقل می‌شود و دودمان قوی‌تری شکل می‌گیرد.

با اینکه نام هیچ کشور یا شهری در این داستان واقعی نیست، دراگمان در مصاحبه‌های خود اشاره کرده که «ساحره» و «شاه سفید» و رمان سوم، سه‌گانه جداگانه‌ای را در نسخه‌ای تخیلی از ترانسیلوانیا می‌سازد. درواقع رمان «ساحره» در حوالی تاریخی این منطقه رومانی اتفاق می‌افتد. یعنی همان‌جا که دراگمان پیش از نقل‌مکان به بوداپست در سال 1988 بزرگ شده است. ترانسیلوانیا پس از جنگ اول جهانی از مجارستان جدا شد و خانه اکثر مجارهای رومانی بود که به همراه سایر اقلیت‌های قومی تحت چندین دهه حکومت کمونیستی از آزادی محروم شده‌اند. پلیس مخفی، سازمان بدنام سکوریتاته، نظارت گسترده‌ای بر مردم داشت و مخالفان را سرکوب می‌کرد و مرتکب اعمال نقض حقوق بشر می‌شد.

داستان «ساحره» در دوران پس از انقلاب، مشابه انقلابی که به کمونیسم رومانیایی پایان داد، روایت می‌شود. انقلاب چنین رخ داد که در دسامبر 1989 بعد از یک هفته شورش و خشونت دولت سرنگون شد و درنهایت رئیس‌جمهور نیکولای چائوشسکو در روز کریسمس اعدام شد و ناگهان کشور متحول شد. در آغاز رمان، دوره تحصیلی اِما در یتیم‌خانه با وصف شادی پس از کندن تصاویر ژنرال سابق همراه می‌شود. سوپرمارکت‌ها برای اولین‌بار افتتاح می‌شوند و «هر چیزی که زیر سیطره خورشید باشد در آنها پیدا می‌شود، 30 نوع خمیردندان، هشت نوع کره، پانزده نوع پنیر، همه‌چیز.» در شهر محل سکونت مادربزرگ، هم‌مدرسه‌ای‌های اِما در دوران پس از شورش به‌سر می‌برند، که برخی در آن کشته شده یا با گروه‌هایی همراه شده یا هنوز درگیر اتهامات همدستی با رژیم بوده‌اند. نظام جدید به‌معنای صلح آسان نیست. انقلاب در پی انقلابی دیگر می‌آید. انتقام نه‌تنها برای کسانی که در قماش سکوریتاته بوده‌اند بلکه حتی برای اعضای خانواده که ترکشان کرده‌اند، همانند مادربزرگ اِما، ادامه دارد. اِما به این واقعیت تلخی را درک می‌کند: «هرچه تعداد افراد کشته‌شده بیش‌تر باشد، حقیقتِ بیش‌تری نیز وجود خواهد داشت.»

همه‌چیز در زندگی اِما در شرایط مرزی است. پاگذاشتن به دوران بزرگسالی، تغییر رژیم، شهر و خانه‌ای جدید. در چنین زمانه متزلزلی خرافات به آسانی شیوع پیدا می‌کند و یک رویداد عادی، ممکن است خارق‌العاده به‌نظر برسد و بالعکس. آنچنان ردی از رئالیسم جادویی سنتی در این رمان به چشم نمی‌خورد، بلکه این تمام کتاب، درسی است راجع به اتفاقات عجیب‌وغریب. دراگمان اتفاقات معمول همانند تخریب کلونی مورچه‌ها، بار محصول درخت گردو، خوردن ساردین را با گامی دقیق که معمولاً مختص افراد وهم‌آلود یا شوم است به تصویر می‌کشد و تمرکز وسواس‌گونه یک کارگردان را مثلاً روی یک نفر که مشغول بازکردن قفل درِ ممنوعه است نشان می‌دهد.

به لحاظ ساختاری، «ساحره» از قوس روایی منظمی پیروی نمی‌کند. روایت و انتخاب چنین داستان پرتغییر و پرمخاطره‌ای که نه‌تنها جلو می‌رود، بلکه با مضامین بی‌ثبات و ناهنجار طنین‌انداز می‌شود، گواهی بر قدرت نویسندگی دراگمان است. درنهایت «ساحره» داستانی است که در آن رویاها و خیال‌پردازی‌ها، مهربانانه‌تر و حساس‌تر از وحشیگری تصادفی دنیای ملموس وجود دارند. برای همین گفتار او فقط جادو نیست، بلکه افسون است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...
تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...