درباره ماجرای پیچیده و خاص ازدواج | شهرآرا


ایده نوشتن نمایشنامه و فیلم نامه اقتباسی، بر پایه رمان‌های کلاسیک، تاکنون موجب خلق آثار ارزشمندی شده است که بعضی از آن ها، مانند کتابی که قرار است امروز به معرفی آن بپردازیم، به خودی خود و در قالب یک هویت مستقل ادبی، آثاری هستند خواندنی و در خور اعتنا.

نمایشنامه‌ عقل و احساس» [Sense and sensibility]  کیت همیل [Kate Hamill]

همچنین، در دنیای پرشتاب کنونی که شاید آهستگی، درنگ، تأمل و تأنّی، غایبان سرشناس آن باشند و در نتیجه، بسیاری از کتاب دوستان و حتی کتاب خوانان حرفه ای فرصت و مجالی برای مطالعه رمان‌های اغلب حجیم و پُر ورق (و البته عظیم و پرمعنای) کلاسیک پیدا نمی‌کنند، نویسندگانی که بتوانند ضمن حفظ چارچوب و ساختار اثر اصلی، با بهره گیری از عناصر دائما در حال به روز شدن نمایشی و دراماتیک، آثار کم حجم تری با همان رنگ و بوی رمان کلاسیک، اما جذاب تر برای مخاطب امروزی، تولید کنند، به نظر ما، خدمت بزرگی به عرصه ادبیات و به ویژه، ادبیات نمایشی کرده اند.

خانم کیت همیل [Kate Hamill] یکی از همین نویسندگان است. او که تاکنون بارها به سراغ رمان‌های کلاسیک و نوشتن نمایشنامه اقتباسی بر اساس آن‌ها رفته است، چهار رمان از شش رمان نویسنده بزرگ انگلیسی اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم؛ یعنی بانو جین آستین (1775ـ1817) را به نمایشنامه برگردانده است. جالب است که کیت همیل، بسیاری از نمایشنامه‌های خودش و از جمله همین «عقل و احساس» [Sense and sensibility] را بر روی صحنه نیز برده است و هر از گاهی، از جمله در صفحه 44 کتاب و حین شرح صحنه یکی از بخش‌های نمایش، به نکاتی پیرامون یکی از اجراهای روی صحنه رفته آن اشاره می‌کند.

در یادداشت مترجم بر پیشانی کتاب آمده است: نویسنده نمایشنامه، «ضمن حفظ خط اصلی داستان و دیالوگ‌های تعیین کننده اثر، دیالوگ‌های جدیدی خلق کرده است که در واقع، ناگفته‌های اثر اصلی اند. (ص8)». افزون بر این ها، کیت همیل با خلق پنج شخصیت جدید با نام‌های فضول باشی (Gossip) شماره یک تا پنج که در رمان حضور ندارند، اما قرار است در نمایشنامه، کارکردی مشابه گروه همسرایان در نمایش‌های یونان باستان داشته باشند، بر جذابیت متن افزوده است. جالب است که عنوان صحنه نخست در پرده نخست این نمایشنامه دو پرده ای، چیزی نیست جز «فضول باشی ها»! جملات آغازین نمایشنامه که در واقع، شرح همین صحنه است، عبارتند از: «فضول باشی ها، که گروهی از اشراف هستند، وارد می‌شوند. شاد و سرخوش یک ریز حرف می‌زنند. در انگلستان اواخر قرن هجدهم، شایعه (gossip) و تأثیری که در وجهه افراد دارد جزء جدایی ناپذیر زندگی مردم است. سرنوشت ساز است و در حکم انتقاد جمع از فرد و در عین حال، مایه وقت گذرانی و تفریح. چه در طول متن اشاره شده باشد، چه نه، فضول باشی‌ها اغلب اوقات یا به تماشای نمایش نشسته اند، یا درباره آن زیر گوش یکدیگر پچ پچ می‌کنند یا به نوعی در سیر وقایع نقش دارند. هدف ایجاد فضایی است که در آن کسی دائم در حال مشاهده و قضاوت کردن است. (ص15)».

آری! قضاوت کردن، آن هم اغلب بر پایه شایعات و شنیده ها، شاید پرتکرارترین عمل و کـنش شخصیت‌های نمایشنامه باشد؛ شایعاتی که البته به طور معمول، صحت و سقم آن ها، با جلو رفتن داستان مشخص می‌شود و به همین دلیل قضاوت‌های صورت گرفته توسط شخصیت‌ها نیز دستخوش تغییر. در این میان، از آنجا که موضوع اصلی رمان «عقل و احساس»، مشابه رمان دیگرِ جین آستین، یعنی «غرور و تعصب»، مقوله «ازدواج»، و اگر بخواهیم دقیق تر عرض کنیم «شوهریابی» توسط مادرِ دخترانِ مجرد یا خود دختران مجرد و آن هم در جامعه اغلب روستایی اواخر قرن هجدهم انگلستان است، این مقوله خاص، تأثیر شایعات و گمانه زنی‌های بی اساس را که معمولا در لفافه‌هایی از حسادت و دروغ و تکبر و تعصب پیچیده شده اند، به مراتب، قوی تر و شدیدتر نشان می‌دهد و به همین دلیل احساسات مخاطب را عمیق تر و جدی تر برمی انگیزاند و چه بهتر از این! پیش از این نیز گفته ایم که هدف غایی هر اثر هنری موفقی، همین است: برانگیختن احساسات مخاطب.

حیف است ناگفته بگذاریم و بگذریم که آن فضول باشی‌های بامزه ای که ذکرشان به خیر رفت، در خلال نمایشنامه، کارهای عجیب غریب دیگری نیز انجام می‌دهند و مثلا در صفحه 97 «می ریزند روی صحنه و [الینور و ماریان، دو شخصیتِ اصلی رمان و دو دختر بزرگِ خانواده دَشوود که اولی نماد غلبه عقل بر احساس است و دومی، بالعکس] را بلند می‌کنند و به لندن می‌برند.»؛ یا در صفحه 151 «ماریان که لرز شدید دارد و دائم سرفه می‌کند» را روی دست به طرف تخت منتقل می‌کنند!

همچنین حالا که صحبت این دو خواهر به میان آمد، بد نیست که به یکی از گفته‌های خواهر بزرگ تر و علی الظاهر عاقل تر، یعنی اِلینور، درباره خواهر کوچک تر و احساسی ترش اشاره کنیم که خطاب به «کلنل برَندِن»، خواستگار سال خورده ماریان بیان می‌شود: «درست است که ماریان ایدئال‌های خیلی رمانتیکی دارد، اما دقیقا به دلیل همین ایدئال هایش می‌تواند ادب و نزاکت را به کل زیر پا بگذارد. بد نیست که [او] به درک پخته تری از برخی واقعیات زندگی برسد. (ص60)». نویسنده نمایشنامه نیز در یادداشت پایانی کتاب آورده است: «هر کدام از بازیگران نمایش می‌توانند دو نقش به عهده بگیرند؛ تنها شخصیت‌هایی که به هیچ وجه نباید دو نقش بازی کنند؛ اِلینور و ماریان هستند، چراکه «عقل» و «احساس» دو کانون توجه نمایش هستند. (ص179)».

[نمایشنامه «عقل و احساس» با ترجمه زهرا رزاقی توسط نشر نی منتشرشده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...